آزادی و ضرورت
آزادی و ضرورت مقولاتی فلسفی هستند که نشان دهنده روابط متقابل بین اعمال آگاهانه انسان و قوانین عینی اند. ضرورت، معرف قوانین تکامل اشیاء و پدیده های عینی است و آزادی، شناخت قوانین عینی و قانونمندی دگرگونی جهان عینی است.
انسان ها، تا زمانی که قوانین عینی را نشناخته اند به ناگزیر به شکلی کورکورانه و ناآگاهانه تسلط این قوانین را بر خود تحمل میکنند. از این رو آنها آزاد نيستند. اما هنگامی که انسانها موفق به شناختن و کشف این قوانین عینی جهان و طبیعت گردند و بتوانند آنها را آگاهانه برای هدف معینی مورد استفاده قرار دهند، از این دیگر آزادی معینی به دست می آورند بنابراین آزادی را نمی تواند از ضرورت تفکیک کرد. ميان آزادی و ضرورت یک رابطه دیالکتیکی موجود است و ضرورت می تواند به آزادی مبدل شود.
انگلس آزادی اختیار را تصمیم گیری آگاهانه تعریف می کند. انسان ها در پراتیک خود برای تغییر جهان باید نخست قوانین عینی آن را بشناسند، یعنی ضرورت های قوانین عینی آنرا درک نمایند. اما تحقق آزادی فقط با شناخت قوانین عینی جهان حاصل نمیشود، بلکه باید آزادی را در پراتیک و در اخذ نتایج معین تحقق بخشید. قوانین عینی را برای دگرگون کردن جهان بکاربست.
بنابراین، آزادی حقیقی فقط به شناخت ضرورت محدود نمی شود. فقط با شناخت ضرورت ها و بر این پایه اقدام به فعالیت های عملی جهت تغییر دادن جهان است که ضرورت حقیقتا به آزادی تبدیل می شود، انگلس می گوید:
» آزادی نه در استقلال تخیلی نسبت به قوانین طبیعت، بلکه در شناخت این قوانین و براین پایه بدست آوردن امکاناتی برای کاربرد منظم آنها برای منظور های معین نهفته است. «
مائو تسه دون آزادی را » شناخت ضرورت و دگرگون کردن جهان عینی » تعریف می کند.
در مسأله رابطه میان آزادی و ضرورت، هر نظری که يکي از اين دو را مطلق نمایند ناصحیح است. نظری که تنها به ضرورت اعتقاد دارد و منکر آزادی است انسان را یکپارچه زیر تسلط ضرورت و برده آن تصور می کند و از این رو وی را بنده سرنوشت می داند چنین نظری یک نگرش «تقدیر گرا» (» فاتالیست «) و یک بينش ایدهآلیستی و مکانیکی است. نظر دیگری که تصور می کند اراده به هر کاری تواناست، در حقیقت وجود قوانین عینی جهان و طبیعت را که مستقل از اراده انسان وجود دارند و عمل می کنند نفی می کند. مطابق این نظر، آزادی و ضرورت فاقد هرگونه ارتباطی می گردند و به انسان آزادی مطلق اراده نسبت داده می شود. این نظر نيز یک بينش » اراده گرا » (» ولونتاریستی «) و ایدهآلیستی و ذهنی گرانه است. هر دوی این بينش ها با ماتریالیسم دیالکتیک که معتقد است آزادی یک محصول تاریخی است مغایرند. در تاریخ تکامل بشری، آزادی انسان با تعمیق شناخت وی از قوانین عینی جهان در طی پراتیک، لاینقطع تکامل می یابد. تاریخ بشریت تاریخ تکامل وقفه ناپذیر از قلمرو ضرورت به قلمرو آزادی است.
«مبانی و مفاهیم مارکسیسم «
فاتالیسم- معتقد به سرنوشت
ولونتاریسم – مکتب اصالت اراده و اختیار
«شجاع جسور»
