در باره صلح واقعی
به طورموجز و در یک مفهوم کلی صلح را دوستی و هماهنگی اجتماعی در فقدان دشمنی و خشونت تعریف می کنند، و از دیدگاه اجتماعی صلح به معنی عدم درگیری و تضاد یا جنگ، و آزادی از بیم خشونت میان افراد و گروه هاست. به عباره دیگر صلح وقتی به میان آمده است که مردم توانسته اند اختلافات و درگیری های شان را بدون خشونت حل نموده و همگی به طورمشترک در طریق بهترساختن کیفت زندگی شان سهم بگیرند. این مامول فقط به ذریعه نظم عادلانه اجتماعی ، به ذریعۀ تامین امکان کسب معاش برای همه، به ذریعۀ انصاف و برابری و به ذریعۀ سلامتی و تامین تندرستی همگان ممکن است.
بنابراین همیشه صلح را بر مبنای اصولی که از آنها متذکر شدیم باید شناخت و ارزیابی نمود. صلح را نمیتوان فقط در محدوده یک «آتش بس» میان دو یا چند گروه مسلح دانست که هریک بنابر انگیزه ها ای به روی یکدیگر اسلحه کشیده اند.
بنابراین در بیست سال گذشته، هر زمان حرف «صلح» از دهان یکی از جناح های مشغول جنگ افغانستان، جنگی که قربانیان آنها را شهریان و روستائیان بی پناه تشکیل میداد بیرون میشد، یکبار دیگر همان حقیقت آفتابی ای را در اذهان تداعی میکرد که این نیروها خود محصولات یک جنگ فرساینده و تباهکن هستند. از اینرو غوغای صلح آنان هر زمان دروغی بیش نبود. این گروه ها در ماورای سرحدات در شرایطی زاده شدند که از قبل مقاومت های خود جوشی در سراسر کشور علیه ایادی سوسیال امپریالیزم روس وجود داشتند. اما برای اینکه این واقعیت را که گروه های اجیر ساخت پاکستان چگونه و با کدام دسایسی توانستند خویشتن را در بین مقاومت توده ها جا بزنند، به خاطر آورده باشیم، باید یکبار دیگر به اعترافات «زبیگنیو برژینسکی» مشاور امنیت ملی جمی کارتر به خبرنگار روزنامه فرانسوی لنوو آبزویتور توجه کنیم:
برژینسکی در سال ۱۹۹۸ برای روزنامه فرانسوی لنوو آبزرویتر چنین گفت: «بر اساس نسخه رسمی تاریخ، کمک های «سیا» به مجاهدین در سال ۱۹۸۰ آغاز شد، یعنی پس از حمله ارتش شوروی به افغانستان در ۲۴ دسمبر ۱۹۷۹. اما واقعیتی که تا کنون مخفیانه محافظت میشد، چیز دیگریست. در واقع، در ۳ جولای ۱۹۷۹ بود که رئیس جمهور کارتر اولین دستور کمک های مخفیانه به مخالفان رژیم طرفدار شوروی در کابل را امضا کرد، و من همان روز یادداشتی برای رئیس جمهور نوشتم که در آن به او توضیح دادم که به نظر من این کمک ها باعث مداخله نظامی شوروی می شود.»
برژینسکی در پاسخ به سوال مصاحبه کننده که آیا اکنون از چیزی کرده است پشیمان است، پاسخ داد: «پشیمان از چه چیزی؟ آن عملیات مخفی یک ایده عالی بود. تأثیر آن روسها را به دام افغانستان کشاند و شما میخواهید من پشیمان شوم؟»
بعد ها خود برژنسکی لاف میزد که عملیات «سیا» شش ماه قبل از اعزام نیرو توسط اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان آغاز شده بود. در واقع، مداخله شوروی «تهاجم» نبود. از سوی دولت افغانستان درخواست شده بود تا از آن در برابر جنگ مخفی «سیا» دفاع کند.
رابرت ام. گیتس، سابق رئیس سازمان سیا در کتاب خود «از سایه ها» (۱۹۹۶) نوشت: «…در ۵ مارچ ۱۹۷۹، سیا چندین گزینه عملیات مخفی را در رابطه با افغانستان ارسال کرد. جلسه «کمیته مخصوص هماهنگی» سرانجام در۳ جولای ۱۹۷۹برگزار شد و – تقریباً شش ماه قبل از حمله شوروی به افغانستان جیمی کارتر تسلیمی اولین بسته کمک مخفیانه به مجاهدین را امضا کرد.»
بنابراین گروه های یله جاری ای که از حدود چهار دهه به اینسو خود را ناجیان کشور و مردم تبلیغ می کردند، درحقیقت مزدوران اجیر سازمان سیا بودند که به گونه دراماتیکی پای شان در جنگ مقاومت مردم کشانیده شد، و دست بدست شدن قدرت میان این گروه ها نیز از نتایج توافقاتی بود که بین دو جناح ذیدخل بین المللی، یعنی روسیه و امریکا بوقوع پیوسته بود. توافقاتی مصالحه و آتش بس میان احمد شاه مسعود قوای متجاوز روسی در پنجشیر نیز بخشی از آن را تشکیل میداد.
اما از آنجا که از مدتها قبل جنگ در واقع جنگ یه یک تجارت پر درآمد تبدیل شده بود که به مشکل میشد از آن دوری گزید، بنابر این اکثرا اوقات با اشکال و حتی صحنه سازی های مضحکی همراه میبود. اما با وصف اینها حقایقی که در پشت گرد و غبار این کشمکش ها از دیده ها پنهان بودند، میزان سلاحی بود که در این به اصطلاح جهاد تنظیمی ها علیه حکومت دست نشانده کریملین مورد استفاده قرار داشت. در نتیجه هردو، تنظیمی ها و کارتل تولید سلاح از این مدرک نفع بزرگی به جیب می زدند.
از اینجاست که شعار های عوامفریبانه صلح این چپاولگران تاریخ که اکنون هریک به اصطلاح به «راکفلر» یا «اوناسیس» وطنی مبدل شده بودند دروغ رسوا ای بیش نبود. دروغی که با ذات شان عجین شده است.
در حالی که هیچیک از ظرفیت های لازمه برای تامین یک صلح واقعی برخوردار نیستند، همه بلا استثنا جنگسالاران جبون و حریصی را تشکیل میدهند که صرفا چشمداشت ها و منافع پای شان را در منازعات داخل میسازد، که جواب سوال معضله دوامدار افغانستان نیز در همین است. بنابراین از همین اکنون باید به این واقعیت تلخ اذعان نمود که هرگاه نیروهای ملی و مترقی، آنانی که در بحبوحه یک پیکار عظیم برای یک فردای روشن و عاری از جنگ و افتراق و قحطی و گرسنگی مردم هستند، به پیروزی میرسند، این جناح ها یکبار دیگر بنابر خصلت، ترکیب و ساخت شان در برابر آنها متحد شده و جهاد براه میاندازند.
در باره وحدت
یک مقوله عام است که می گوید: فقط وقتی که متحد هستیم قوی هستیم و همینکه از هم گسسته و دور شدیم ضعیف شده ایم.
این ملک من، و آن ملک توست، یا این سرزمین من و آن سر زمین توست، تو از آن قوم و من از این قوم هستم، همه فراورده های یک روح کوچک و یا یک مغز بیمار و آلوده با یک تعصب خشک و بی محتوا است. در چشم انداز یک فرد آگاه و آزادی دوست؛ همۀ مردم جهان اعضای یک خانواده انسانی هستند
خطرناک ترین مردم جهان اقلیت هایی نیستند که اعمال شر را تحریک می کنند، بلکه کسانی هستند که این اعمال را برای آنها انجام می دهند. به عنوان مثال، هنگامی که انگلیس ها به هند حمله کردند، بسیاری از هندی ها پذیرفتند که برای استعمارگران برتانوی کار کنند تا هندی های را که در برابر اشغال آنها مقاومت می کردند، از بین ببرند. به عباره دیگر بیشتر هندی ها در بدل دستمزد به نمایندگی از دشمن برای کشتن سایر هندی های که در برابر استعمارگران به مقاومت می پرداختند استخدام شدند. امروزه نیز در بسا کشور ها و بویژه در کشور ما، مزدوران و یله جاری هایی وجود دارند که در بدل پول سرگرم کشتن هموطنان شان هستند. عملی که از منتهای بی وجدانی سر چشمه گرفته است. پول هر فرد را به یک دشمن خطرناک فرد دیگر مبدل ساخته است. بنابراین ابلیس فقط وقتی ناتوان از عملی ساختن نقشه های خود است که منبعد نتواند مردم را به وسیلۀ پول مجذوب خود کند. یعنی تا زمانی که پول به اغوای گرسنگان، نا امیدان، نیازمندان و حریصان ادامه میدهد، جنگ و دعوا بین برادران وجود دارد. بنابر این برای خشک کردن و از بین بردن ریشه های جنگ و برادر کشی، باید به فقر و تهیدستی خاتمه بدهیم، و اینکار یکی از اجزای ایجاد یک صلح واقعی و پایدار و نمودار ترقی است که با «آتش بس» میان گروه های مزدور و سوسیال امپریالیست های قدیم و دولت همه شمول دزدان زمین تا آسمان فاصله دارد
صفدر «سفاح»
