انقلاب ها از یک جرقه به میان میآیند. امکان وقوع این جرقه در یک رژیم وحشی از نوع طالبانی نیز وجود دارد. شورشی که از این جرقه به میان می آید،ممکن است به زودی در سراسر کشور گسترش یابد. اما سازماندهی شرط مقدماتی آن است. این سازماندهی ها در سطح روستایی و محلی به شکل شوراها به وجود می آیند. شوراها سازمان های افقی و مستقیم دیموکراتیکی میباشند که همه در تصامیم آنها سهم مستقیم دارند. شورا های روستایی و محلی اقدامات خود را از طریق یک سیستم نمایندگان اجباری قابل فراخوان هماهنگ می کنند. هر نماینده متعهد به «نظامنامه افتخاری» یا مأموریت است که قدرت تصمیم گیری را در ید شورا تضمین می کند. نمایندگان در برخورد با هر مسئله از طرف شورا آموزش می بینند. از جانب شورا به آنها دستورالعمل های الزام آور داده میشود و آنها را متعهد به اعمال و وظایف شان در محدوده سیاست هایی می کند که توسط شورا اتخاذ شده است.
هرگاه آنها از دستورات شورا تخطی کنند، شورا میتواند فورا آنها را فرا خوانده و تصامیم شان را لغو کند. قدرت تصمیم گیری کماکان در شوراها باقی میماند. نمایندگان از هیچگونه اختیار یا امتیازخاص بهره ندارند. بنابر این حرکت به صورت افقی از پایین به بالا سازماندهی میشود.
شوراها به طور کل گردهمایی افرادی هستند که برای سازماندهی به شیوه غیر سلسله مراتبی به هدف به چالش کشیدن وضعیت موجود گرد هم آمده اند. در اینجا هیچ رهبری وجود ندارد تا تکلیف دیگران را معین کند. اخذ تصامیم همیشه با شرکت کنندگان در شورا است که به طور عموم از طریق نوعی اجماع یا دموکراسی مستقیم صورت می گیرد.
این گونه سیستم متشکل از شوراهای نمایندگان موظف، بارها در طول تاریخ پدید آمده اند. اینها نطفه های آزادی ایست که در شب انقلاب پدید می آیند. وجود شورا ها را به هیچوجه نمیتوان هرج و مرج گفت، بلکه همه شیرازه های یک نظم انقلابی اند، نظمی که برای انسانها مجال نظارت کامل بر زندگی شان را میدهد کند و آنها را در تصمیماتی که با حیات شان بستگی دارد سهیم می سازد.
هدف انقلاب ساختار یک جامعه جدید در قشر جامعه قدیم است. چارچوب انقلاب در جریان مبارزه با سلسله مراتب در جامعه قدیم ایجاد می شود. همیشه یک رابطه ارگانیک بین آنچه که هست و آنچه که باید باشد وجود دارد. ارگانهای خود مدیریتی (خود گردان) مجامع یا شوراهای مردمی نخست در تحت جامعه قدیم شکل می گیرند و سپس جنگ طبقاتی را علیه نهادهای جامعه قدیم براه میاندازند. همزمان با نابودی جامعه قدیم، سازمانهای غیرسلسله مراتبی ای که با آن مبارزه می کردند، اداره جامعه را بدست می گیرند. در این مرحله اولویت های شما را اهداف شما را تعیین می کنند. بنابر این مبارزه با همان اصولی باید سازماندهی شود که جامعه آینده را در آن متصور است. مبارزه با سلسله مراتب یک اصل انقلابی است. فرآیند استفاده از سازمانهای غیر سلسله مراتبی برای راه انداختن جنگ طبقاتی، موجد آگاهی های جدیدی می شوند. کارگران به داشتن چنین سازمانی عادت می کنند و تا زمان پیروزی انقلاب، اکثر مردم از قبل صاحبان تجربه سازماندهی و هماهنگی اقدامات خود، بدون سلسله مراتب در مقیاس وسیعی خواهند بود.
از لحاظ تاریخی همیشه چهار نوع اصلی از مجامع یا شورا های عمومی وجود داشته است:
مجامع روستایی (شوراهای روستایی)
مجامع محلی (شوراهای محلی)
مجامع کارگری (شوراهای کارگری)
مجامع دانشگاهی (شورهای دانشگاهی)
مجامع روستایی ویژه جوامعی است که هنوز تعداد زیاد دهقانان در آن وجود دارد، به طور مثال جامعه افغانستان. بدیهی است که آنها در جوامع کاملا صنعتی که روستا ها در آن وجود ندارد به ظهور نمی رسند. روستائیان در یک جامعه به طور منظم گرد هم میآیند تا مبارزه علیه مالکان، شیوه مسلط و دولت و در نهایت روستای خود را به شیوۀ غیر سلسله مراتبی سازمان دهند. آنها معمولا زمین های مالکان بزرگ را مصادره می کنند، یا تلاش می کنند تا از آنها سلب مالکیت کنند و نوعی تولید اشتراکی غیر سلسله مراتبی را بکار گیرند. چنین جوامع در بسیاری شورش های دهقانی از جمله انقلاب روسیه، اسپانیه و اوکراین به ظهور رسیده اند.
اغلب این مجامع بر بنای کمیون های روستایی اشتراکی استوار میباشند که در بسیاری از جوامع دهقانی وجود داشت، اما رادیکال شده و علیه مالکان می جنگیدند. مجامع اشتراکی روستایی به شدت مردسالار و سن گرا هستند، بنابر این فعالانه علیه مالکان سازمان نمی یابند و در زمان شورش، تمایل به سلسله مراتب کمتری دارند.
شوراهای محلی درشهرها بوجود میآیند. همه یا تقریبا همه کسانی که دریک منطقه خاص زندگی می کنند به طورمنظم گردهم میآیند تا مبارزه خود را علیه طبقه حاکم و دولت سازماندهی کنند و در نهایت خود محله را به شیوه غیر استبدادی سازماندهی کنند. در الجزایر برخی مجامع محلی در شهرها و برخی دیگر در روستاها موقعیت داشتند. در طول انقلاب فرانسه مردمان فقیر نخست مجامع محلی ای را بنام «سنس کولوتس» تشکیل دادند که بعدها به جمهوری سازماندهی شدند.
مجامع یا شوراهای کارگری، یا مجامع محل کار بر اساس محل کار تشکیل می شوند. در اینجا کارگران گردهم آمده اند تا با روئسای شان مبارزه کنند و در نهایت محل کار خود را تصرف کنند. سپس شورای کارگری محل کار را اداره می کند. بدیهی است که این شوراها در جوامعی شکل می گیرند که درجاتی صنعتی سازی در آنها اعمال شده است. مجامع کارگری در جریان بسا از قیام های طبقه کارگر از جمله در انقلاب روسیه، اسپانیه و ایران بوجود آمدند.
مجامع دانشگاهی یا مجامع دانشجویی فقط درجوامعی متظاهر میشوند که فیصدی زیاد جمعیت آنها را دانشجویان تشکیل می دهد. این مجامع در مقایسه با سه مجمع قبلی کمتر رایج هستند. از نمونه های بارز این مجامع میتوان از قیام دانشجویی ماه جون ۱۹۶۸ در فرانسه نام گرفت. در طول این طغیان دانشجویان مجامع مردمی خود را تشکیل دادند که حاکمیت سرمایه داران را به چالش کشید و دامنه ها و تأثیرات آن حتی به کارخانه و محلات کارگران نیز کشانیده شد.
همه این مجامع طوری که قبلا گفته شد فعالیت های خود را از طریق نمایندگان اجباری قابل فراخوان هماهنگ می کنند. شوراهای محلی مجامع محلی را هماهنگ می کنند و به همین ترتیب تا به آخر. این شورا ها از نهاد نمایندگی ای که در آنها نمایندگان پس از انتخاب شدن نمیتوانند مواضع شان را تغییر دهند و صاحبان اختیار نمی باشند، متفاوت است.
علاوه بر چهار نوع مجامع مردمی قبلی، سازمان های مختلفی نیز وجود دارند که در امتداد خطوط غیر سلسله مراتبی سازماندهی شده اند. این ها نه تنها شامل کلوپ ها و انجمن های دارای منافع خاص هستند، بلکه برای حرکت جامعه در جهت برپایی انقلاب سازماندهی شده اند. این سازمانها گاه داری مجامع و شوراهای سخنگو میباشند. گاهی اوقات سازمان های سیاسی دیگری، غیر از آنهای که مستقیما در امر برپایی انقلاب سهیم هستند، وجود دارند که از اشکال سازماندهی غیر سلسله مراتبی استفاده می کنند، اما نه به این دلیل که آنها از انقلاب حمایه می کنند، بلکه به دلیل که آنها را مؤثر میدانند. این سازمانهای غیر سلسله مراتبی، اگرچه معمولا به حاشیه رانده میشوند، حتی در جوامع به شدت اقتدار گرا نیز وجود دارند. در جوامع استبدادی فعالیت های اجتماعی از طریق سازمان های سلسله مراتبی ای مانند دولت یا شرکت ها انجام می شود. در این جوامع این سازمانهای سلسله مراتبی است که تسلط دارند و سازمانهای غیر سلسله مراتبی سازمانهای حاشیه ای هستند. در جامعه پس از انقلاب این امر معکوس است، به این معنی که سازمانهای غیرسلسله مراتبی مانند مجامع کارگری و محلی تسلط دارند، در حالی که سازمانهای سلسله مراتبی حاشیه ای خواهند بود. به طور کل جامعه پسا انقلاب از سلسله مراتب عاری است. سازمانهای سیاسی غیرسلسله مراتبی اعم ازانارشیست ها یا گروه های ائتلافی دیگر میتوانند تبلیغات و اقدامات مستقیم غیر سلسله مراتبی را علیه نهاد های سلسله مراتبی انجام دهند، سیستم را تضعیف کنند و احتمالا وضعیت مستعضفان را در کوتاه مدت بهبود بخشند. اما اینکار در افغانستان در دوران سلطه پدیده طالبانی نا ممکن است.
شوراهای مردمی اغلب به صورت خود به خود در نتیجه یک بحران اقتصادی یا سیاسی بوجود میآیند. در طول تاریخ این بارها اتفاق افتاده است. به این معنی که پس از خیزش مردمی است که مجامع مردمی به عنوان وسیله ای برای سازماندهی و ادامه مبارزه عمل می کنند. به عنوان مثال مجامع مردمی در روسیه اندکی پس از انقلاب فبروری، درارجانتین پس از قیام دسمبر ۲۰۰۱ و در اسپانیه پس از شکست کارگران در اثر کودتای فاشیستی ظاهر شدند. آنها شرایطی از«قدرت مضاعف» را ایجاد می کنند که در آن سازمانهای غیر سلسله مراتبی و مجامع مردمی با نهاد های سلسله مراتبی مسلط در مقیاس وسیع درگیر میشوند. در اینجا سازمانهای غیر سلسله مراتبی دیگر آن سازمانهای حاشیه ای نیستند، بلکه در یک تضاد مستقیم با سازمانهای سلسله مراتبی قدیم (دولت، بنگاه ها و غیره) هستند. قیام های مردمی ای که قبل از ایجاد وضعیت مضاعف آغاز میشوند، آغاز انقلاب اجتماعی است.
بدیهی که سیاستمداران به آسانی قدرت را رها نمی کنند و نه سرمایه داران صرفا به خاطر روح بشر دوستی ای که ندارند، کنار میروند. بنابر این باید در یک انقلاب سرنگون شوند. لزومی ندارد که انقلاب خشونت آمیز یا خونین باشد، اگرچه احتمال دارد که یک مقدار خشونت در آن وجود داشته باشد. اما باید به خاطر داشت که بیشترین خشونت ها کار دولت است. بنابر این خشونت با خشونت جواب گفته میشود. یک انقلاب اجتماعی خشونت آمیز تر از حفظ وضعیت موجود که خود به شدت خشن است، نخواهد بود. ممکن است یک سازمان انقلابی برخاسته از میان توده ها قبل از انقلاب به عنوان یک کتالیزور برای ایجاد وضعیت «قدرت مضاعف» عمل کند (هم اکنون «جما» ابتکار عمل آنرا در افغانستان دست دارد.) و این سازماندهی قبلی یقیناً بر نتایج انقلاب تأثیر می گذارد.
صحبت از انقلاب در کشورها ای مانند افغانستان اصلاً غیر منطقی نیست. اما شورش ها در اماکنی که از قبل ساختار اجتماعی خود مدیریتی ای در خود دارند، اساساً جنین های انقلابی هستند. تا کنون این انقلابات همه شکست خورده اند، اما اکنون در مقیاسی نهایت بزرگتر از گذشته در حال شکل گیری هستند. در طی چندین دهه گذشته موقعیت های«قدرت مضاعف» در بسیاری از کشورهای فقیر بارها و بارها پدیدار شدند، اما همه با شکست مواجه شدند، مانند انقلاب ۱۹۰۵ روسیه.
از آنجا که در حال حاضر یا حد اقل در کوتاه مدت، انقلاب در جهان سرمایه داری امپریالیستی بعید به نظر می رسد، نقش انقلابیون در بدنه کشورهای سرمایه داری امپریالیستی، خرابکاری است، تا مقاومت ها در پیرامون شان بتوانند به موفقیت های بیشتری دست یابند. این «خرابکاری» فقط در حرف خلاصه نمیشود، بلکه هر چیزی که بتواند توانایی امپریالیزم را برای سرکوب انقلابات کشورهای تهدیدست تضعیف و در آن اختلال وارد کند، است. اینکار هزینه های ماجراجویی های امپریالیستی آنها را بالا می برد. هرگاه این ماجراجویی منجر به تهاجماتی مسلحانه ای به کشورهای دیگری در جهان شود، نارضایتی ها و ناآرامی های فراوانی را بدنبال خواهند داشت و در نتیجه به رادیکالیزه شدن تعداد قابل توجهی از جمعیت آن کشورها منجر خواهد شد، از جانبی چون هزینه های جنگی به توانایی سرمایه داران برای حکومت کردن در کشورهای خودشان لطمه وارد می کند، از احتمال تهاجمات آنها به کشور دیگری می کاهد. به طور مثال، در طول انقلاب روسیه، برتانیه قادر به تهاجم تمام عیار به روسیه نبود و مجبور شد مداخله خود را به دلیل ناآرامی در کشور خود محدود کند. البته جنگ چهل ساله افغانستان به دلیل اینکه در امپریالیست ها در مقطح خاص زندگی شان ناگزیر از ادامه رقابت های جنگ سرد شان بودند مستثنی است. اما در هر حال هزینه های جنگ برای هردو جانب کمر شکن بودند و حتی سقوط اجتناب ناپذیر رژیم را در روسیه سرعت بخشید. فرانسه نیروهایی را برای حمله به انقلاب روسیه فرستاد، اما سربازان فرانسوی شورش کردند و از حمله خودداری کردند. بنابر این به محض وقوع انقلاب در کشور فقیر، امپراتوری در پیرامون آن شروع به فروپاشی خواهد کرد. این در حال حاضر فقط یک تیوری است، اما آنگاه صحبت از انقلاب در قلب خود امپراتوری واقعبیانه تر خواهد بود. اما یقینا ایجاد جنبش های انقلابی در هسته امپراتوری یکی از طرق تخریب امپریالیزم است. این جنبش باید یک جنبش انقلابی مذاب باشد، جنبش های اصلاح طلب این کارزار را به جلو برده نمیتوانند.
جنبش های انقلابی در کشورها فقیر به مراتب قوی تر از جنبش های درون امپراتوری هاست. هم اکنون شورش های توده یی به طور گسترده در بیشتر مناطق پیرامونی در حال شکل گیری هستند و به طور قطع در جایی که جنبش های انقلابی قوی تر است، انقلابات رخ خواهند داد. نقش جنبش های انقلابی درون امپراتوری آنست که تلاش کنند دولت های امپریالیستی خود را از سرکوب جنبش های جهان فقیر باز دارند. یعنی ایالات متحده امریکا میتواند انقلابات را در کشورهای دیگری سرکوب کند و میتواند اینکار را در داخل محدوده سیاسی خود نیز انجام دهد، اینکار برای او به مراتب آسان تر خواهد بود، زیرا ایالات متحده سرزمین اصلی اوست. اما انقلابات در سرتا سر جهان تهیدست سودهای بدست آمده از استعمار جدید را از بین خواهند برد و درنتیجه مبارزات طبقاتی را در متباقی کشور های سرمایه داری امپریالیستی تشدید خواهد کرد و پیروزی انقلابات پیرامون امپراتوری، نمونه های مثال و الهام بخش انقلابات بیشتری در جهان خواهند بود.
اما «قدرت مضاعف» نمیتواند برای همیشه ادامه یابد. در شرایطی که نخبگان قدیم هنوز هم در قدرت باقی بمانند، آنها نقش کلیدی ای در انحلال مجامع دارند. آنها خصلتاَ به دنبال ایجاد تغییرات هستند. برخی میخواهند سیستم فعلی را اصلاح کنند، در حالی که برخی دیگر خود را فریب میدهند و فکر می کنند که میتوانند اساساً سیستم را بدون انقلاب تغییر دهند. سازمان های آنها معمولا سلسله مراتبی هستند، آنها سلسله مراتبی میاندیشند و سلسله مراتبی برنامه ریزی می کنند. آنها با جناح های چپ نخبگان و رژیم متصل هستند. رهبران شان از بدبختی مردمی که ادعا می کنند برایشان می جنگند، سرمایه گذاری می کنند. آنها دلالان قدرت بین توده ها و قدرت ها هستند، آنها کوشش می کنند تا شورش های مردم عادی را محدود به اعمال و دستاورد هایی کنند که تحت نظارت خودشان و به منفعت خودشان است. اینکار آشکارا با اهداف انقلاب اجتماعی، جامعه ای مبتنی بر مجامع مردمی که در آن مردم عادی نظارت بر زندگی خود را در دست دارند، در تضاد است. اصلاح طلبان سعی می کنند قدرت را به دور از مردم عادی و در دست چند رهبر یا یک دیکتاتور واگذار کنند و هنگامی که به اصلاحات جزئی در سیستم دست یافتند سعی می کنند همه شورش ها را بپوشانند و به پیروان خود بگویند که به خانه بروند. آنها قدرت شوراها را محدود می کنند وبه انحلال شان کمک میکنند.
برای مبارزه با این مواضع و تمایلات «جبهه مردم افغانستان» باید تلاش کند تا شوراهای مردمی را تا حد امکان تقویت کند، حتی اگر ایدیولوژی های دیگری در آنها از محبوبیت بیشتری برخوردار باشند. در ابتدا این احتمال وجود دارد که اکثر شرکت کنندگان به نوعی ایدیولوژی رفورمیستی اعتقاد داشته باشند و رهروان «جما» در اقلیت باشند. اما ضمن دفاع از مجامع، جما نیز میتواند تلاش بخرج دهد تا فلسفه خود را در آنها گسترش دهد و شرکت کنندگان را رادیکال کند. محتمل است که شرکت در مجامع و جریان انقلاب خود به این روند کمک کند، زیرا خود مجامع شیوه جدیدی را برای اداره جامعه مطرح می کنند. بدیهی است هرگاه قبل از انقلاب تعداد زیاد پیرو خطوط جما وجود داشته باشد، به روند رادیکال کردن مجامع کمک زیادی میشود. اما ما باید با هرگونه تلاش برای تابع ساختن مجامع به یک حزب یا سازمان سیاسی، یا ساختن قدرت به نفع یکی محالفت کنیم. به این معنی هر گروهی که بخواهد از مجامع برای تثبیت خود به عنوان یک طبقه حاکمه جدید استفاده کند، باید با آن مخالفت ورزید. جما ایده های خود را چه قبل از انقلاب و چه در طول انقلاب باید تبلیغ کند، تا با خلق یک آگاهی توده یی، تلاش های اصلاح طلبان برای به کجراه کشانیدن و تخریب انقلاب و احیای استبداد و دیکتاتوری را نقش بر آب ساخته باشد.
مجامع باید نظم قدیم را سرنگون کنند و اداره جامعه را بدست گیرند. برتری نژادی، قومی، مردسالاری همزمان باید از بین برود. در قلمرو اقتصادی این به معنای تشکیل شوراهای محل کار و سلب مالکیت مستقیم وسایل تولید توسط کارگران است. سپس صنعت تحت مدیریت خود قرارمی گیرد.
سیستم جدید به گروه های مختلف اجازه میدهد تا تولید را بدون تکیه بر بازار یا برنامه ریزی مرکزی هماهنگ کنند، این اساساً یک اقتصاد غیر متمرکز خواهد بود، یک اقتصاد خود سازنده. در ابتدا همان پول نگهداشته خواهد شد و افراد بر اساس میزان کارشان دستمزد دریافت می کنند، اما کوشش صورت می گیرد دستمزد ها برابری قابل توجهی داشته باشند. به این می گویند جمع گرایی. اما تعدادی از مشکلات با سیستم جمع گرایی همراه است. به این دلیل باید بسوی مجموعه ای فراتر از آن رفت. پول باید از بین برود و اقتصاد بر اساس«از هرکدام به اندازه توانایی او و به هرکدام به قدر نیاز او» سازماندهی شود. این امر میتواند توسط مجامع و شوراهای کارگری اجرا شود و ماهیت خودسازماندهی اقتصاد را حفظ کند. این گذار باید با بیشترین سرعت ممکن انجام شود.
مشارکت درهمه اینها کاملا داوطلبانه است، هرکس نمیخواهد در یک جامعه روستایی یا محل یا کارگری و مجامع آنها شرکت کند، نباید ناگزیر از آن ساخته شود. در اینجا دیگر اجبار فزیکی و اقتصادی نابود شده است. کسی که نمیخواهد در یکی از این گروه ها شرکت کند، باید به اندازه کافی به وسایل تولید (به طور مثال یک قطعه زمین) دسترسی داشته باشد تا بتواند از خود حمایت کند، اما بیشتر از آن نمیتواند به تنهایی از آن استفاده کند. عدم انجام اینکار عملا آنها را ناگزیر از پیوستن به جمع می کند. آنها حتی میتوانند ساختار های اجتماعی منحصر به خود و دیگری را تشکیل دهند، مشروط بر اینکه این ساختار ها کاملا داوطلبانه بود و به کسی ظلم نکنند.
سیستم صنعت متمرکز بیهوده و نا کارآمد است. تولید محلی برای استفاده بهتر از آن است، زیرا باعث صرفه جویی در منابع و نیروی کار و در حمل و نقل کالا میشود. دلیلی وجود ندارد که لباس هایی در مکانی مانند بنگله دیش ساخته شوند و سپس به افغانستان ارسال شوند. تنها دلیلی که اینکار در نظام سرمایه داری انجام میشود این است که راه اندازی «کارگاه های عرق ریزی» در بنگله دیش بهتر و به نفع آن است.
به طور کل بهتر آنست که تولید در جایی صورت پذیرد که قرار است در آنجا مورد استفاده قرار گیرد. اما استثنائاتی وجود دارد زیرا تولید برخی اشیا در مناطق خاص آسان تر است (برخی جا ها دارای زمین خوب و برخی دیگر چوب خوب دارند.) اما این باید با حل مشکلات حمل نقل متعادل شود.
در جوامع کاملا صنعتی پس از انقلاب ساختار های دوگانه متشکل از کنفدریشن های مجامع کارگری و کنفدریشن ها مجامع محلی وجود خواهند داشت. اما از آنجایی که صنعت منبعد غیر متمرکز است، اینها میتوانند باهم ادغام شوند. اینکار حتی درمورد جوامع کشاورزی نیز امکان پذیر است. اگر افرادی در یک منطقه زندگی می کنند و در اینحال با هم کار می کنند، واقعا نیازی به داشتن جوامع جداگانه ندارند. تکامل یک جامعه آزاد میتواند طرق مختلفی را طی کند، همه اینها به مردمی که در آن زندگی می کنند بستگی دارد.
صفدر سفاح
29جولای 2022