تا بکی از ظلم ظالم، قلب ما پُرخون شود؟
روی ما از پنجۀ زورآوران، گلگون شود
خلق ما از بینوایی، احتیاج نان و آب
خاین و جبارها از خون ما، قارون شود
مردم ما شد زبون، از چاکران خودفروش
چاکران روزی شود کز صحنه ها، بیرون شود
گر شود بیدار از خواب گران، خلق وطن
طفل دانشجوی ما شک نیست، افلاطون شود
آنهمه خون شهیدان، عاقبت توفان کند
بحر مواجی شود، غلیان کند، جیحون شود
زود ملت از جهالت وارهد، با علم و فن
صاحب فهم و کمال و مالک قانون شود
«ساعیا»، آیا بود کاین ملت مظلوم ما
روزگاری صاحب امنیت و قانون شود؟
ساعی
