جبهه مردم افغانستان
(جما)
د افغانستان ولس جبهه
Afghanistan people’s front

«ما» نسل پسا مدرن!!

نمیدانم با کدام انگیزه این را بنویسم که بر سَر هم نسلانم چی گذشته است. اصلا» دستانم تحمل نوشتن این متون را ندارد، وقتیکه میبینم صفحه های تاریخ پُر است از ظلم و خشونت علیه نسل جوان این مرز و بوم. گاهی اوقات  گلون ام را بغض میگیرد، حتی اشک از چشمانم جاری میگردد اما هنوز هم این عقده ای را که بر دل دارم خالی نمیگردد. گاهی اوقات زندگی خود را در خیالات جستجو میکنم، چون مطمئن نیستم که من چند روز دیگر زنده خواهم بود!؟ اصلا» از همه چیز ترسیده ام: ازاینکه سوی استفاده قرار گیرم، از اینکه بخاطر افکار ام کشته شوم یا حتی از اینکه بخاطر دادخواهی از حق خود شکنجه شوم، من واقعا» میترسم!!

نمیدانم روزی خواهد رسید که منحیث یک جوان خودم باشم و قربانی خواسته های دیگران نباشم!؟ کاری را انجام دهم که خودم میخواهم و برای سرنوشت ام خودم تصمیم بگیرم و نهایتا» کنترول زندگی ام را به دست خود داشته باشم؛ نه اینکه دیگران برایم خط مشی زندگی تعین کنند! اصلا» نمیدانم! چون این منٍ واقعی نیستم بلکه منٍ مجازی هستم و بی اطلاع از همه چیز.

اگرچه بسیار کوشش میکنم تا خود را از زندگی خیالاتی ام رها ساخته و با واقعیت های زندگی جامعه ام وفق بدهم، اما نمیتوانم چون بیست سال عمر خود را صرف همین زندگی نمودم. زندگی که خودم در آن نقشی نداشته ام!

خوب حالا از این حرف ها را میگذارم کنار، نمیخواهم سر شما را زیاد به درد بیارم چون این داستان تطوری خوبی نداشته است اما شاید پایان خوبی در انتظار اش باشد اما درست نمیدانم!

حالا میخواهم شما را به یک مسیر دیگری بکشانم. مسیری که اکثریت من و تو در آن خواسته یا ناخواسته دخیل بوده ایم. و آن مسیر، مسیر تاریخ  معاصر جوانان افغانستان است. اینکه نقش من منحیث جوان در کجای تاریخ بوده است؟ فعلا» در کجا قرار دارم؟ و نهایتا» نقش من در آینده این سرزمین کجا خواهد بود؟

تاریخ گواه آن است که تحولات و انقلاب ها در جوامع انسانی بر محوریت جوانان شکل گرفته اند. حکومت ها سرنگون گردیده و دوباره احیا شده اند، و این جوانان بوده اند که ستون اصلی این تحولات را شکل داده اند. اما متاسفانه جوانان در طول تاریخ منحیث یک وسیله برای احراز قدرت و کسب منافع شخصی از سوی حلقات و سازمانهای خاصی مورد استفاده قرار گرفته اند. اگر نگاهی بیندازیم به تاریخ، خواهیم دید که جوانان همیشه قربانی طمع و خواسته های دیگران بوده اند، چرخه ای بوده اند که اهداف دیگران را دنبال نموده اند. اما چیزی که مرا بیشتر رنج میدهد این است که ما هرگز از تاریخ درس نگرفته ایم، اکثریت ما هنوزهم با اندیشه های قومی مانند گوسفندان دنبال رهبران گرگ صفت و ناکارآمد میرویم. نمیدانم چطور اجازه میدهیم به کسی که حتی یک کتاب هم در زندگی خود مطالعه نکرده را رهبر خطاب نماییم و حتی حاضریم بخاطر آنها از جان خود بگذریم!؟ من شخصا» جوابی مشخصی ندارم، چون یک فرآیند پیچیده ای دارد و دلایل آن مختلف بوده میتواند.

حالا اگر نظری بیندازیم بر وضعیت جوانان امروزی که دقیقا» در کدام مسیر در حال حرکت اند به این نتیجه خواهیم رسید که ما (جوانان) هنوز هم فرسخ ها دور از تحول فکری قرار داریم. نمیخواهم نظر بدبینانه ای داشته باشم، اما این یک واقعیت عینی جامعه من است که نمیتوانم از آن چشم پوشی کنم. چالش ها زمانی قابل حل اند که ما واقعیت ها را بپذیریم نه اینکه با خوش باوری و فخر بیش از حد آنها را به فراموشی بسپاریم. ما خودآگاه یا نا خودآگاه تحت تاثیر اندیشه های افراطگرایی، قومی و زبانی قرار گرفته ایم. رفتار ما، گفتار ما و حتی طرز فکر ما بوی دشمنی و نفاق میدهند. یک تعداد از جوانان ما که تمثیل روشنفکرانه دارند بجای اینکه در راه ترویج فرهنگ های پسندیده قدم بردارند، وقت خود را صرف کاپی کاری و پروژه های بی معنی میکنند. تمام طرز فکر شان این است که از چه طریقی برای خود منبع عایداتی بدست بیاورند. 

من هرچه مینویسم همانقدر حالم بدتر میشود، چون این جوان است که به پای هم نسل خود تیشه میزند، این جوان است که با حس خفت بار قومی و زبانی شمشیر علیه هم نسل خود بلند میکند. من واقعا» متاسفانم بر چنین جامعه ای که جوانش بجای اینکه قلم و کتاب اش را در راه آگاهی دهی و همدیگر پذیری استفاده کند به توهین، ناسزا گویی و تفرقه افکنی میان همدیگر میپردازد. من واقعا» متاسفم بر چنین جامعه ای که نسل جوان اش فرسخ ها دور از قلم و کتاب بسر میبرند. 

آینده من منحیث یک جوان در چنین جامعه ای چگونه خواهد بود؟ نقش دد من تحولات اخیر چیست؟ من منحیث یک جوان برای استقرار صلح پایدار در کشورم چی کار کرده میتوانم؟ این ها پرسش های بنیادین هستند که من و تو باید خواسته های خود را در این پرسش ها جستجو کنیم. 

اکثریت جوانان امروز ما متاسفانه پروژه ای اند؛ منفعت جو اند. بیشتر شعار میدهند تا اینکه عمل نمایند، نزاع میکنند تا اینکه گفتگو نمایند. من میبینم که دغدغه بیشتر جوانان این است که از کدام طریق پول و شهرت کسب کند، حتی اگر به ضرر دیگران تمام شود.

نویسنده: «ع ا»

بیان دیدگاه