جبهه مردم افغانستان
(جما)
د افغانستان ولس جبهه
Afghanistan people’s front

موسی در اوج قله های غرور ایستاده جان باخت

موسی، فرزند احمد اله خان و نواسه صوفی محمد اله خان متولد در کوچه قدیمی بارانه کابل از لیسه حبیبیه فارغ شد و در رشته حقوق بین الدول از پوهنځی حقوق پوهنتون کابل دیپلوم اخذ نمود. او، جهت تحصیل به مانیلا و بنکاک نیز فرستاده شد.

موسی مشهور به (مامد)، از دوران متعلمی در لیسه عالی حبیبه در صفوف «جریان دمکراسی نوین» به فعالیت آغاز کرد و بعد ها به یکی از کادر های برجسته آن جریان طراز نو تبدیل و در بین همرزمانش، محبوب شد.

موسی، بعد از فروپاشی «جریان دمکراسی نوین» با «گروه انقلابی خلقهای افغانستان» تحت رهبری خردمندانه زنده یاد و گرامی یاد داکتر فیض احمد، یکجا با ابر مرد مجید پیوست. بعد ها زنده یادان مجید و موسی از «گروه انقلابی» جدا و با دیگر مبارزان شعله ئی در ایجاد «سازمان آزادیبخش مردم افغانستان- ساما» سهم گرفت و نقش تاریخی اش را اداء کرد.

موسی، چه در دوران شعله جاوید و چه تحت درفش افتخار آفرین (ساما) دهها فرد را از سراسری افغانستان جذب صفوف آندو جریان و سازمان مترقی ساخت. وی در زمان کودتای ارتجاعی هفتم ثور ۱۳۵۷ خورشیدی و اشغال نظامی افغانستان توسط استعمار شوروی، تلاش‌های شباروزی و خستگی‌ناپذیر برای مبارزه و مجادله علیه سوسیال امپریالیزم و دولت مزدور آنها نمود. او، در ایجاد گروپ چریک های شهری ساما با دیگر رفقایش، نقش برجسته‌ای را بازی کرد. چریکهای که فغان نوکران روسها را به آسمانها بلند نموده بود. در فرجام موسی توسط دولت مزدور دستگیر و برای چندین سال در زندان مخوف پلچرخی زندانی شد. زمانی که از زندان آزاد گردید، بیکار ننشست و برای آزادی وطن و مردم از چنگال اختاپوس سوسیال امپریالیزم، تجدید تعهد کرد. من در آن زمان در کانادا زندگی می کردم. زنگ زدم تا برایش اسپانسر بفرستم. وی گفت :»من در این کشور تولد شده ام و برای آزادی اش مبارزه کرده و می خواهم در همین کشور بمیرم و یا کشته شوم» . موسی از من خواست تا به افغانستان بیایم. من هم در فکر گرفتن پاسپورت شدم و در این جریان برایم پیامی آمد که «مامایت» توسط باند اخوانی و تروریست گلبدین در لوگر کشته شده است. منقلب گشتم و آسمان بر فرقم چپه شد، زیرا او نتنها ماما، بل مثل پدرم بود، بخاطری که در دوسالگی بی پدر شده بودم.

تا ماه قوس سال ۱۳۶۲ شمسی که من در کابل بودم، «سازمان آزادیبخش مردم افغانستان- ساما» توسط رهبران شعله ئی در داخل کشور رهبری می شد. از پشاور نیز با آنها در رابطه خیلی نزدیک بودم.

موسی، تمام زندگی اش را وقف مبارزه علیه مظالم و اجحاف جامعه طبقاقی و طبقات ستمگر برای سعادت مردم و برای آزادی وطن محبوبش کرد و در فرجام تیغ جلادان گلبدینی قلب پر از عشق به وطن و مردمش را درید و جاودانه ساخت.

موسی برای رفقایش نیز خیلی خدمت کرده است. در این مورد در فرصت مناسب خواهم نوشت و افشاگری خواهم نمود. و اما تا به امروز حتی یک تن از آنانی که در قید حیات اند و از موسی شناخت نزدیک داشتند، پیدا نشد تا از وی یادی کند.

روزگاری به دیدار هادی خان محمودی به اتاوا – کانادا شتافتم. ایشان از موسی به تعریف و تمجید پرداخت، به مبارزات او ارج بیکران نهاد و از شنیدن خبر کشته شدنش، اشک از دیده اش جاری گشت. حتی انجنیر صادق ظفر و انجنیر جمعه خان مشهور به «حسین»، کسانی که از (ساما) بریده بودند… سخت به موسی احترام قائل بودند. صادق ظفر در یکی از نگاشته هایش تذکر داد که رفیق موسی مسؤول رفیق داؤود سرمد بود. بهر صورت موسی تا واپسین نفس برای آزادی ملی رزمید، زندانی و شکنجه شد و هرگز تسلیم خواستهای سوسیال امپریالیسم روسیه و نوکران بومی آنها خلق و پرچم و خاد نشد و بالاخره توسط باند فاشیستی گلبدین، بجاودانگی پیوست.

ماما جان، شما در قلب‌ های شعله ئی ها و سامانی های اصیل و خیلی از توده های محروم جای دارید. آنها همیشه از شما به احترام یاد می کنند.

ماما جان

سازمان انقلابی و پیشتازی را که در راه ایجادش تلاش‌های بی حد و حصر کردید و خون تان را تحت درفش آن نثار نمودید، امروز در گروی تسلیم طلبان و قوم پرستان است. آنها تنها از عده ای محدودی از جانباختگان که رشته ها و بافت های قومی با آنان دارند، یاد می کنند و بس. توگوئی که تمام صفوف و افتخارات مبارزاتی (ساما) تنها به دو سه ولسوالی در شمالی و هرات خاتمه می یابد!

ماما جان

از شما و ابر مرد مجید و یاران دیگری شما راه و روش مبارزه را آموختم و به همان جهت بی هراس و تسلیم ناپذیر بارآمدم.

یادت تا به ابد گرامی باد!

عیاری از کابل

بیان دیدگاه