تحلیل و بررسی
دنیای ما درگیر انواع مشکلات اجتماعی است. نابرابری ها در همه جا بیداد می کنند – در حالی که بسیاری در فقر زندگی می کنند، عدۀ قلیلی ثروتی بیشتر از آنچه که می توانند استفاده کنند دارند، پولیس در حالی که چشم خود را بر جنایات سیاستمداران و ثروتمندان می بندد، هر وقت مایل است و میخواهد به افراد عادی حمله می کند، آنها را زخمی و علیل و زندانی می کند یا به قتل می رساند، ملت ها از دروغ برای توجیه جنگ های شان علیه یکدیگر استفاده می کنند – جنگ هایی که واقعاً به نفع ثروتمندان و قدرتمندان است. دولتها در حالی که سخاوتمندانه کمکهای مالی را در کف ثروتمندان قرار میدهند، ریاضت اقتصادی و بازار آزاد را در برابر تقاضای کمک از جانب فقرا بهانه ساخته و تبلیغ می کنند. بیش از نیم قرن جنبش های اصلاحی هیچ یک نتوانسته اند به برابری زنان و اقلیت های نژادی دست یابند. شرکتها (و دولتها) با رها کردن گاز های گلخانه یی کره زمین را غیر قابل سکونت و آلوده ساخته و زبالههای شان را روی بی بضاعت ترین ها می ریزند. بیماری های گونانگونی در میان جمعیت ها گسترش می یابد در حالی که شرکت ها سود را بر سلامت کارگران خود اولویت می دهند و دولت ها از اصلاح نابرابری هایی که سلامت عمومی را بدتر می کند شانه خالی می کنند.
برای حل این مشکلات و بهتر ساختن جامعه باید سلسله مراتب، از جمله سرمایه داری، دولت، پدرسالاری و برتری نژاد سفید را لغو کنیم. در عوض جامعه ای نابرابر مبتنی بر فرمان و اطاعت، باید جامعه ای مبتنی بر همکاری داوطلبانه ایجاد کنیم. ما باید انارشی داشته باشیم. انارشیزم به معنای هرج و مرج، خشونت، یا مخالفت کامل با همه سازمان ها نیست. انارشیزم فلسفه ای است که خواستار لغو سلسله مراتب، تحلیل نحوه عملکرد سلسله مراتب و چشم انداز جامعه ای بهتر است.
نسخه های مختلفی از انارشیزم وجود دارد، اما انارشیست ها بر روی برخی از اصول اصلی توافق دارند. در بیشتر موارد، انارشیزم به عنوان یک سیستم اجتماعی در دوران کنونی مجال عمل پیدا نکرده است، اما برخی از سوابق تاریخی و آزمایش های محدودی وجود دارند که نشان می دهد یک سیستم قابل دوام است
افسانه های رایج در مورد انارشیزم
هنگامی که انارشیزم را به طور کامل نادیده می گیرند، برای دانشگاه ها، منابع اطلاعاتی و مدارس انارشیزم یکی از نادرست ترین فلسفه ها در جهان است. تهمت زدن یا توصیف نادرست انارشیزم، گاهی اوقات به طرز وحشیانه ای رایج است. اما انارشیست ها به دنبال سرنگونی ثروتمندان و قدرتمندان هستند و اکثر نهادهای موجود از جمله دولت ها، رسانه ها و شرکت ها را به شدت تغییر داده یا لغو می کنند. از همین جا است که آن نهادها تمایل زیاد به ترویج تصویرهای منفی و نادرستی از انارشیزم دارند. تصورات غلط رایج تر در مورد انارشیزم عبارتند از:
انارشیست ها از هرج و مرج کامل حمایت می کنند:
شاید رایج ترین افسانه این باشد که انارشیست ها بر خلاف همه قوانین و نظم هستند و می خواهند به هر سو چرخیده و چیزهایی را به طور تصادفی به اطراف پرتاب کنند و هرج و مرج ببار آورند. در واقع، انارشیست ها طرفدار هرج و مرج نیستند و انارشی به معنای هرج و مرج نیست. جوزف پرودون، اولین کسی که خود را آنارشیست خواند، نوشت: «همانطور که انسان در برابری به دنبال عدالت است، جامعه نیز در هرج و مرج به دنبال نظم است».
به تصویر پایین توجه کنید. این دایره – نماد انارشیزم. یعنی «انارشی نظم است». حرف «ای» لاتین به معنی انارشی و حلقه ای که آنرا احاطه نموده به معنی نظم است.
در دوره های تاریخی قبلی، بسیاری از مردم تصورات و باورهای غلط مشابهی را در مورد دیموکراسی و جمهوری ها داشتند. در دورههایی که حکومتهای سلطنتی کوشش می کردند وجود خود را یک ضرورت جلوه دهند، از اینرو اغلب تفکر دولتهای منتخب را معادل بی نظمی تبلیغ می کردند و دموکراسی را مترادف هرج و مرج میدانستند. البته شبیه به آن، امروزه بسیاری به اشتباه معتقدند که سرمایه داری و دولت ضروری است و همان کاهی را که قبلاً برای دفاع از سلطنت استفاده می شد یکبار دیگر به دست باد میدهند
انارشیست ها به خشونت بدون تعقل معتقدند:
کلیشه رایج دیگر، انارشیست دیوانۀ بمب افکنی است که از کشتار و ویرانی دفاع میکند. این هم یک افسانه است. انارشیست ها معمولاً هرسو نرفته و بسوی هر کس بمب پرتاب نمی کنند. درست است که انارشیست هایی بوده اند که از خشونت برای پیشبرد اهداف خود استفاده کرده اند، اما این در مورد هر فلسفه سیاسی صادق است. لیبرال ها و محافظه کاران در طول تاریخ بسیار بیشتر از انارشیست ها از خشونت استفاده کرده اند، با این حال هرگز به عنوان بمب افکن های دیوانه شناخته نمی شوند. در واقع، دولت نه تنها ذاتاً خشن است، بلکه خشن ترین سازمانی است که تاریخ بشریت به خود دیده است. دولت در قالب پولیس و سپاه به گونه سیستماتیک از خشونت استفاده می کند و مسؤل نسل کشی های متعدد است. دولت بسیار خشن تر از خشن ترین انارشیست است.
انارشیست ها، بنا به تعریف، مخالف سازمان اند:
اکثریت قریب به اتفاق انارشیست ها مخالف سازمان نیستند. آنچه انارشیست ها با آن مخالفند سازماندهی سلسله مراتبی است – سازمان هایی که در آن گروهی از مردم بر گروه دیگری از مردم مانند شرکت ها، ولایت ها و خانواده های پدرسالار حکومت می کنند. در عوض، انارشیستها از سازمانهای بدون اقتدار حمایت میکنند، جایی که همه اعضا در تصمیم گیریهای گروهی حق دارند. همانطور که «اریکو مالاتستا» ی انارشیست استدلال میکند، «سازمان، به دور از ایجاد اقتدار، تنها درمان آن و تنها وسیله ای است که به وسیله آن هر یک از ما به مشارکت فعال و آگاهانه در کار جمعی عادت میکنیم و دیگر ابزار منفعلی در دست رهبران نیستیم».
انارشیزم حقیقتاً عبارت از چیست؟
کلمه انارشی از یونانی منشا گرفته و در لغت به معنای «بدون حاکم» است. انارشیست ها ضد استبداد و به دنبال از بین بردن سلطه هستند. انارشیست ها به طور کل مخالف اقتدار میباشند، به این معنا که مخالف برخی افرادی که بر دیگران حکومت می کنند، اما در بیشتر موارد، مخالف «اقتدار» به معنای تخصص نیستند. بین اقتدار داشتن و مقتدر بودن یک فرق است. اقتدار داشتن به این معنی است که یک فرد بر اساس دانش و مهارت های فردی خود برای انجام یک کار خاص صلاحیت دارد. این یک تخصص اجتماعی است. مقامات در این معنا افرادی هستند که در هر زمینه خاصی آگاه، ماهر یا خردمند هستند. انارشیست ها عموماً با وجود متخصصان مخالف نیستند. شاید پیروی از توصیه های آنها به نفع ما باشد، اما آنها نه قدرتی دارند و نه ما را باید مجبور به انجام کاری کنند.
مقتدر بودن یک رابطه اجتماعی مبتنی بر موقعیت و قدرت است که از موقعیت سلسله مراتبی در یک گروه ناشی می شود. یعنی تقسیم جامعه به دستور دهندگان و دستور گیرندگان. دستور دهندگان، یا مقامات، به دستور گیرندگان می گویند که چه کاری را باید انجام دهند کنند و باید از آنها اطاعت کنند. این اقتدار به معنایی است که انارشیست ها با آن مخالفند. به عنوان مثال، یک رئیس یا متصدی یک بنگاه نامشروع است هرگاه فکر می کند کارکنان باید از دستورات او اطاعت کنند. وقتی انارشیستها چیزی را به عنوان «اقتدارگرا» محکوم میکنند، معمولاً منظورشان نا مشروع است، افتداری از دیکتاتوری نشأت کرده است. همانطور که میخائیل باکونین، می نویسد: «آیا نتیجه این است که من تمام اقتدار را رد می کنم؟ چنین فکر از من کاملا بعید است. من در مورد بوت، به اقتداربوت دوز اشاره میکنم. در مورد اماکن، کانالها یا خطوط آهن، با معمار یا انجنیر مشورت میکنم. برای این یا آن دانش خاص، من به این یا آن دانشمند مراجعه می کنم. اما من نه به بوت دوز، نه به معمار و نه به دانشمند اجازه دهم اقتدار خود را بر من تحمیل کند».
سلسله مراتب اساساً اقتدار نهادینه شده است. این یک سازمان اجتماعی هرمی است که متشکل از مجموعه ای از درجات، رتبهها یا مناصب، افزایش قدرت، اعتبار و یا پاداش است. در این سیستم کسانی که درجات پایین تری دارند باید از درجات بالاتر اطاعت کنند. سلسله مراتب با اجبار کنترول خود را حفظ می کند – از تهدید تحریم های منفی (فیزیکی، اقتصادی، اجتماعی و غیره) را علیه کسانی که اطاعت نمی کنند کار می گیرد. سازمان های سلسله مراتبی طبق تعریف، سازمان هایی هستند که توسط نخبگان اداره می شوند. آنهایی که در بالا هستند (نخبگان)، نسبت به کسانی که در پایین هستند، قدرت بیشتری دارند. اقتدار سلسله مراتبی اقتداری است که در هر سلسله مراتبی – یعنی در روابط فرمان و اطاعت – وجود دارد.
انارشیزم بدبینی افراطی نسبت به اقتدار است. ایده اصلی انارشیزم لغو سلطه به نفع جامعه ای مبتنی بر همکاری داوطلبانه است. انارشیست ها ساختارهای اقتدار، سلسله مراتب و سلطه را در هر جنبه ای از زندگی جستجو و شناسایی می کنند و آنها را به چالش می کشند. این سلطه ها نامشروع هستند و باید برچیده شوند. آنها شامل دولت، سلسله مراتب اقتصادی، روابط میان مردان و زنان و بسیاری موارد دیگری است. انارشیست ها استدلال می کنند که بدنه سلسله مراتب افراد دارای اقتدار بر دیگران، غیر قابل توجیه است و باید لغو شود. همه نهادهای اصلی اقتدارگرا باید از بین بروند. در عوض تقسیم جامعه به سلسله مراتبی از دستور دهندگان و دستور گیرندگان، همه باید آزادانه بر زندگی خود نظارت داشته باشند و در تصمیم گیری های گروهی به طور مساویانه اظهار نظر کنند.
ادامه دارد

احمد آریا