پیوسته به گذشته (بخش دوم)
آنچه انارشیست ها با آن مخالف اند:
انارشیست ها مخالف سلطه اند. روابط فرمان و اطاعت نه تنها غیرضروری بلکه ذاتاً برای بشریت مضر است. هر کس در عوض اینکه توسط دیگران ریاست شود، باید نظارت بر زندگی خود را خود در دست داشته باشد. سلسله مراتب افراد سطوح پایین تر را در برابر استثمار و سوء استفاده آسیب پذیر میسازد. آنها را از توسعه توانایی های تصمیم گیری شان نا امید و منصرف می کند و نوعی وابستگی را در وجود آنها تقویت می کند. شما از هرکس دیگری بهتر میتوانید در مورد خود تصمیم بگیرید، فقط وقتی که اجازه ندهید شخص دیگری بر شما حکومت کند. زیرا شما بهتر از هر کس دیگری از زندگی خود اطلاع دارید.
سرمایه داری:
انارشیست ها مخالف نظام اقتصادی که امروزه در اکثر نقاط دنیا حاکم است می باشند.آ نها کار مزدی – رابطه کارفرما (رئیس) و کارگر – را جزء لاینفک نظام سرمایه داری می دانند. از آنجایی که این رابطه سلسله مراتبی است، انارشیست ها با آن مخالفند. در نظام سرمایه داری فیصدی کمی از جمعیت، یعنی طبقه سرمایه دار، مالک ابزار تولید (زمین، کارخانه ها، معادن و غیره) هستند یا آنها را از طریق سازمان های اداره چی (مانند شرکت ها) کنترول می کنند. بخش عمده ای از جمعیت ( طبقه کارگر)به ابزار تولید دسترسی ندارند و باید نیروی کار خود را بفروشند تا زنده بمانند وگرنه با گرسنگی مواجه هستند. انارشیست ها به طور کلی استدلال می کنند که در حالی که سرمایه داری میتواند برای تعداد قلیلی از مردم ثروت زیادی تولید کند، تعداد زیادی از مردم را نیز فقیر ساخته و منجر به بی خانمانی، بی ثباتی اقتصادی، تخریب محیط زیست و ضایعات غیر ضروری می شود.
انارشیست ها همچنین با تمام نظام های طبقاتی دیگر از جمله فیودالیسم و استالینیزم مخالفند، اما بر مخالفت با سرمایه داری تأکید می کنند زیرا این سیستم، سیستم غالب امروزی است. انارشیست ها کلیه نظام های طبقاتی را مستبد، قهری، نابرابر و استثمارگر میدانند. افراد نهایت ثروتمند در هر نظام اقتصادی سلسله مراتبی با نیروی کار طبقات پایین زندگی می کنند.
دولت:
دولت سازمانی است که انحصار استفاده مشروع از خشونت را در اختیار دارد. دولت یک بدنه متمرکز با ساختاری هرمی و سلسله مراتبی است که از انحصار زور برای نظارت بر همه کسانی که در محدوده صلاحیت او هستند استفاده می کند.دولت بدنه های مسلح مختلف مردم (پولیس، سپاه) و مؤسسات قهری (محاکم، زندانها) را بوجود آورده و حفظ میکند تا توسط آن مردم را وادار به اطاعت از دستورات خود کند. دولت به دلیل ساختار سلسله مراتبی و انحصار زور، همواره در جهت اعمال حکومت اقلیت نخبگان عمل می کند. این نه برای «اجرای نظم» یا چیزی شبیه به آنست، بلکه برای اجرای اراده طبقه حاکم بر جمعیت کثیری از مردم (کارگران) است. در برخی کشورها واژه حکومت مترادف دولت است و در برخی دیگر به رهبران دولت (مانند رئیس جمهور، کابینه) اشاره دارد.اما در تحت هر نام و عنوانی که است،انارشیست ها به دنبال لغو آن هستند. انارشیست ها با همه دولت ها مخالفند، از جمله:
نماینده «دموکراسی»:
دولتهای منتخب توسط اقلیت نخبگان بوجود آمده و توسط اداره میشوند. در این دولت ها درست مانند همه دولتهای دیگر. مردم عادی هیچ نظارت واقعی بر تصمیمات سیاستمداران ندارند – همیشه واقع شده،سیاستمداران، پس از انتخاب شدن توانسته اند هر تصمیمی را که خواسته اند بدون توجه به وعده های انتخاباتی شان یا آنچه اکثر مردم می خواهند اتخاذ کنند. نمایندگان از عموم مردم جدا هستند اما در معرض گروههای فشار قدرتمندی از جمله بیوروکراسیهای دولتی، شرکتها، لابیها، و احزاب سیاسی قرار دارند. قدرت دیدگاه سیاستمداران را تغییر می دهد و آنها را فاسد میسازد. همه سیاستمداران ملزم از برآورده ساختن منافع نخبگان هستند. آنها اگر این کار را نکنند توسط بیوروکراسی دولتی با موانعی مواجه میشوند یا توسط فرار سرمایه آنها را انضباط می کنند.
دولتهای «سوسیالیستی»:
تلاشها برای سرنگونی طبقه سرمایه دار و جاگزینی یک «دولت کارگری» سوسیالیستی، ناگزیر به جایگزینی طبقهی حاکمه قدیمی با طبقهی حاکم جدید و بیوروکراتیکی می انجامد که طبقه کارگر را درست مانند طبقه حاکم قدیم استثمار میکند. هیچ یک وسیله مؤثری برای طبقه کارگر که بتواند دولت کنترول کند وجود ندارد. انحصار زور را در اختیار دارد و به سادگی از آن انحصار برای تثبیت خود به عنوان یک طبقه حاکم جدید استفاده میکند. در این سیستم قدرت تصمیم گیری در اختیار رهبران است نه توده های کارگران عادی. بیوروی سیاسی، پارلمان، شورای کمیساری خلق، یا سایر رهبران تصمیماتی را اتخاذ می کنند که کارگران حق تصمیم گیری بر آنها را ندارند.
با الغای دولت، پولیس و زندان ها و همچنین ملت ها و مرزهایی که ما آنها را می شناسیم نیز لغو خواهند شد.
امپریالیزم:
امپریالیزم یک رابطه اجتماعی است که در آن حاکمان یک دولت بر جمعیت یک کشور دیگر یا قلمرو دیگری تسلط دارند. در حال حاضر ایالات متحده عمده ترین کشور امپریالیستی است که بر اکثر کشورهای دیگر جهان تسلط دارد. قدرت های امپریالیستی گذشته شامل اتحاد جماهیر شوروی، روم، آلمان، انگلستان و ازتک ها بودند. امپریالیزم یک شعبه دولت است. دولت ها معمولاً با یکدیگر جنگ می کنند، اینکار هریک دولت را مجبور می کند تا سپاه خود را ایجاد کند و به دنبال تسلط بر دولت های دیگر باشد. هر دولتی که این کار را انجام ندهد، خودش مورد تجاوز قرار گرفته و فتح خواهد شد. در نتیجه،
دولتهایی که تابع یک قدرت امپریالیستی نیستند، تمایل دارند که گرایشهای امپریالیستی خود را توسعه دهند و موفق ترین شان، بزرگترین شان را تأسیس میکنند.
پدرسالاری:
پدرسالاری سلطه مردانه است – یک رابطه اجتماعی که در آن مردان بر زنان نظارت و قدرت دارند. در هر جامعه ای که از مردان و زنان انتظار می رود به شیوه های خاصی رفتار کنند و در غیر آن تحت فشارهای مختلفی از تمسخر گرفته تا خشونت، یا تبعید قرار می گیرند. اینکه چگونه از یک مرد یا زن انتظار می رود در یک جامعه معین رفتار کند، جنسیت آنها نامیده می شود. این با جنسیتی که به ویژگی های بیولوژیکی اشاره دارد و مرد را از زن متمایز می کند. متفاوت است، جنسیت از جامعه ای تا جامعه دیگر بسیار متفاوت است. در دوران مردسالاری جنسیت به گونه ای ساخته میشود که به طور اوسط ، مردان قدرت بیشتری نسبت به زنان دارند. نتایج مردسالاری کاملاً منفی است – علاوه بر کاهش آزادی زنان منجر به آزار جنسی، کاهش فرصت ها برای زنان، شامل تجاوز جنسی و انواع دیگر خشونتهای جنسی است. انارشیست ها طرفدار برابری جنسیت هستند. انارشیست ها همچنین مخالف سرکوب همجنس گرایان و سایر افرادی که با هنجارهای جنسیتی مطابقت ندارند، (ظلم و ستمی که معمولاً شاخه ای از مردسالاری است.) انارشیست ها با هر نوع ستم جنسی مخالف اند.
برتری نژادی
انارشیست ها با همه سلسله مراتب قومی مخالف اند. قومیت به شمول نژاد، یک ساختار اجتماعی است. نژاد، جمعیت را به مجموعهای سلسله مراتبی از «نژادها» تقسیم میکند و با آنهایی که در بالای این هرم نژادی هستند ( نژاد سفید) بهتر از نژادهای «پایین تر» یا غیرسفید رفتار میکند. نژاد معمولا ارثی است. معمولاً افراد بر اساس خصوصیات دلخواه، مانند رنگ پوست و اصل و نسب نسبت داده می شوند. نژاد اصلاً یک بیولوژیکی نیست، بلکه یک ساخت اجتماعی خالص بوده، ازیک کشور با کشور دیگر و در دوره های زمانی مختلف متفاوت است. آنچه امریکاییها سیاهپوستان مینامند در واقع در اکثر کشورهای آمریکای لاتین به چندین نژاد مختلف تقسیم میشوند. در قرن نوزدهم در ایالات متحده امریکا، آیرلندی ها، ایتالوی ها و اروپای شرقی ها غیر سفیدپوست محسوب می شدند، اما امروزه همه در جمع سفیدپوست ها محسوب می شوند. در رواندا دو گروهی را که اکثر امریکایی ها سیاه پوستان میخوانند، هوتوها و توتسی ها، تا همین اواخر به عنوان دو نژاد متفاوت به حساب می آمدند. برتری سفید پوستان ابتدا با فتح قاره امریکا و تجارت برده اقیانوس اطلس به عنوان طریقه ای برای توجیه امپراتوری و تقسیم طبقات پایین برای اطمینان از اینکه سفیدپوستان فقیر با بردگان شورشی یا مردم بومی متحد نمی شوند بوجود آمد.
انارشیستها همچنین با سلسله مراتب قومی دیگری مانند سلسله مراتب کاست در هند و سرکوب کردها درشرق میانه که نسخه ها ای از برتری سفید پوست نیستند، مخالف اند.
ضد اقتدارگرایی:
انارشیست ها در مورد هر نوع نیاز به اقتدار به شدت بدبین هستند. سلسله مراتب باید از بین برود. درعوض، همه باید بر زندگی خود نظارت داشته باشند و در تصمیم گیری های گروهی، حق رای برابر داشته باشند.
فمنیزم:
انارشیست ها طرفدار برابری اجتماعی، اقتصادی و سیاسی زن و مرد هستند. سلطه مردان بر زنان باید از بین برود.
کمک متقابل:
به جای تلاش برای تسلط بر یکدیگر، روابط اجتماعی باید مبتنی بر همبستگی و همکاری داوطلبانه باشد. وقتی افراد برای کمک به یکدیگر گرد هم می آیند، می توانند کارهای بیشتری نسبت به زمانی که علیه یکدیگر کار می کنند، انجام دهند.
خودمختاری:
هر کس باید بر زندگی خود نطارت داشته باشد. هیچ کس نباید بر دیگران حکومت کند یا دیگران بر او حکومت کنند. هیچ پادشاه، رئیس، پولیس، صاحبخانه یا سیاستمدار نباید وجود داشته باشد.
انجمن آزاد:
هر کس باید اجازه داشته باشد که آزادانه با کسانی که انتخاب می کند معاشرت کند و از کسانی که مایل به درگیر شدن با آنها نیست جدا شود. افراد را نباید بر خلاف میل شان مجبور به روابط اجتماعی کرد. جامعه باید بر اساس توافق آزاد باشد نه اجبار.
خود مدیریتی:
در گروه ها باید به گونه ای تصمیم گیری شود که همه حق اظهار نظر مساوی داشته باشند. مردم باید خود را اداره کنند، نه اینکه به دستور دهندگان و فرمانبرداران تقسیم شوند.
برابری طلبی رادیکال:
انارشیست ها به یک جامعه برابری طلب اعتقاد دارند. منظور از برابری یک جامعه توتالیتر نیست که در آن همه یکسان باشند یا دقیقاً یک زندگی را داشته باشند، و همچنین منظور ما از بین بردن تنوع یا منحصر به فرد بودن فردی نیست. در عوض، انارشیست ها به برابری ثروت و قدرت اعتقاد دارند – نتیجه لغو سلسله مراتب.
تمرکززدایی:
سازمانهای بزرگ باید غیرمتمرکز شوند و به گروههای محلی میزانی از خودمختاری باید اعطا شود. تمرکز به کسانی که در مرکز قرار دارند بر کسانی که خارج از مرکز هستند قدرت می دهد، که منجر به سلسله مراتب شده، به اجبار و ظلم ختم می شود. رهبران سازمانهای متمرکز، حتی زمانی که نیات خوبی هم داشته باشند، فاقد اطلاعات کافی برای در نظر گرفتن ظرفیت های محلی هستند و در هنگام مدیریت تمایل به اتخاذ تصامیم بد ودخالت
های زیانبار در امور محلی مردم دارند.
ادامه دارد
![May be an image of 1 person and text that says '"WHEN YOU ROLL UNDER YOUR TONGUE THE EXPRESSION THAT YOU ARE REVOLUTIONISTS, REMEMBER WHAT THAT WORD MEANS. IT MEANS A REVOLUTION THAT SHALL TURN ALL [THE LAND, TOOLS, AND PRODUCTS OF LABOUR] OVER WHERE THEY BELONG- THE WEALTH PRODUCERS." LUCY PARSONS AT THE เWW FOUNDING CONVENTION CJUNE 29, 1905)'](https://scontent-arn2-2.xx.fbcdn.net/v/t39.30808-6/302042608_1574374196336554_2330296733470816625_n.jpg?_nc_cat=100&ccb=1-7&_nc_sid=730e14&_nc_ohc=3PFmLX-vzrMAX8h4Nos&_nc_ht=scontent-arn2-2.xx&oh=00_AT-Lb4KgNIt-ONe7pW2CwTIlvZgrcEj1CKAP_odCLF6OLg&oe=6311E2C9)
احمد آریا