پیوسته به گذشته (بخش آخر)
سوالات و ایرادات معمول
با هیچ. آیا یک غده سرطانی را باید جایگزین کرد؟ جامعه باید توسط سازمان های غیر سلسله مراتبی داوطلبانه سازماندهی شود.
در مورد طبیعت چه؟
اگر طبیعت انسان بد است، باید سلسله مراتب را از بین برد، زیرا کسانی که در راس هستند، ناگزیر از قدرت خود سوء استفاده میکنند. اگر فطرت انسان خوب است، پس نیازی به سلسله مراتب نیست، زیرا مردم بدون اینکه دیگران بر آنها تسلط داشته باشند، کارهای خوبی انجام میدهند. درهر صورت، ما باید انارشی داشته باشیم. اگر مردم آنقدر بد هستند که نمیتوانند بر خودشان حکومت کنند، پس بدتر از آن هستند که بر دیگران حکومت کنند.
اکثریت عظیم تاریخ بشربه جوامع شکارچی که نوعی انارشی بدوی است، بر می گردد. بنابر این اگر طبیعت انسان طرفدار هر نظام خاص اجتماعی باشد، این طرفداری به نفع نظم انارشی شکارچیان (گردآورندگان شکار)، زیرا آن سیستم طولانیترین دوام را در تاریخ بشر داشت. با توجه به طیف گسترده ای از سیستم های اجتماعی که انسان ها در طول اعصار ایجاد کرده اند، طبیعت انسان، اگر حتی وجود داشته باشد، ما را به یک ساختار اجتماعی تغییرناپذیر محدود نمی کند.
چگونه یک جامعه انارشیستی می تواند از خود در برابر تهاجم خارجی و نیرو های دولتی (سپاه دولت) دفاع کند؟
با همان تاکتیکهایی که برای سرنگونی سلسله مراتب (یعنی اقدام مستقیم)علیه سپاه ضد انقلاب به کار برد. نافرمانی مدنی، اعتصابات، شورش ها، درگیری های خیابانی، نه تنها برای سرنگونی نظام فعلی، بلکه برای مقاومت در برابر همه تلاش ها برای بازگرداندن شرایط قبلی. در صورت لزوم، می توان جمعیت را مسلح کرد و یک شبکه غیرمتمرکز از شبه نظامیان دیموکراتیک برای به راه انداختن جنگ پارتیزانی علیه نیروهای دولت گرا تشکیل داد. شورش ها را می توان علیه مهاجمان خارجی (اگر بخشی از جهان در انارشی و دیگری مستبد باشد) و علیه ضدانقلابیون داخلی ای که تلاش می کنند با استفاده از خشونت همه را به جامعه اقتدارگرا بازگردانند، به راه انداخت.
انارشیست ها چگونه با جنایات ضد اجتماعی برخورد می کنند؟
جرم نتیجه سلسله مراتب است. لغو سلسله مراتب باعث از بین رفتن جرم می شود. بیشتر جنایات ناشی از پدرسالاری و یا جامعه طبقاتی است. لغو آن در نهایت منجر به پایان جنایات خواهد شد. نابرابری و فقر ناشی از سرمایه داری (و سایر نظام های طبقاتی) انگیزه های جنایت را تشکیل میدهد. هرگاه جرمی باقی بماند، بهتر از هر نیروی پولیس، برخورد با آن میتواند توسط مجامع اجتماعی و سایر سازمانهای داوطلبانه صورت گیرد. بسیاری از جوامع تاریخی پیشا سرمایه داری جرائم کمتر داشتند، یا اصلا جرم نداشتند. چند هفته پس از شروع انقلاب اسپانیه، جنایات به شدت کاهش یافت. دولت ها ثابت کرده اند که در مبارزه با جرائم و جنایت کاملاً ناتوان اند – آنها سال ها تلاش کرده اند از جنایات جلوگیری کنند اما با شکست روبرو شده اند. در بهترین شکل خود، آنها صرفاً افراد را بعد از این وقوع جنایت مجازات می کنند. زندانها عموماً در نوسازی و توانبخشی افراد کاملا بی اثر بوده و اغلب نتایج معکوس دارند. امروزه زندان ها به عنوان مدارس جرم عمل می کنند، جایی که مجرمان مهارت ها وآگاهی های جدیدی را از یکدیگر می آموزند. پس از آزاد شدن از زندان و تبدیل شدن به یک مجرم آموزش دیده، یافتن شغل و زنده ماندن برای یک فرد دشوار است و این شرایط او را به سمت استفاده ازوسایل غیرقانوی برای امرار معاش سوق میدهد. علاوه بر این، بسیاری از چیزهایی که جرم پنداشته میشوند – مانند مصرف مواد مخدر، ضد اجتماعی نیستند و باید مجاز باشند. دولت و سرمایه داری هردو به مراتب بدتر از جنایت هستند. آنها در مقیاسی بسیار بزرگتر از هر جنایتکار معمولی سرقت می کنند. در سیستم کنونی، جنایتکاران کوچک به زندان می روند اما جنایتکاران بزرگ دنیا را اداره می کنند.
با سیاستمداران و سرمایه داران سابق م چه معامله صورت می گیرد؟
به سیاستمداران منفرد و اعضای طبقه سرمایه دار جامعه قدیم اجازه داده می شود تا به عنوان یکسان بخشی از جامعه جدید شوند. آنها قدرت ها، ثروت و امتیازات قبلی خود را از دست می دهند و در کنار همه به عنوان یکسان زندگی می کنند. کسانی که این شرایط را نمی پذیرند، یا نمی خواهند آزادند که گوشه نشین شوند یا بروند. هرکسی که نمیخواهد درسازمانهای مختلف جمعی شرکت کند، میتواند آزادانه استعفا دهد و به بخشی از وسایل تولید دسترسی پیدا میکند تا بتواند به تنهایی از خود حمایت کند. در طول انقلاب اسپانیه، به تعداد معدودی از دهقانانی که نمیخواستند به گروهها بپیوندند، مقداری زمین اختصاص داده شد که توسط آن میتوانستند از طریق زراعت به زندگی خود ادامه دهند، اما این مزارع فقط به همان اندازه بود که میتوانستند خودشان در آنها کار کنند (آنها اجازه نداشتند کارگران مزدی را به کار بگیرند یا مردم را به بردگی بکشند).
اجازه دادن به مردم برای شرکت نکردن در فدریشن ها، مجامع عمومی و غیره، دروازه را برای احیای سرمایه داری باز نمیکند، زیرا هیچ کس فقیر بودن و کار کردن در عرق خانههای سرمایه داری را انتخاب نمیکند. فقط تعداد کمی از مردم وجود خواهند داشت که داوطلبانه بخواهند سرکوب شوند، به ویژه در یک جامعه انارشیستی، که در آن جمعیت فعالانه سرمایه داری و دولت را رد کرده و سلسله مراتب را نفی می کند. بنابراین، برقراری مجدد نوعی سلطه از طریق ابزارهای کاملاً داوطلبانه و غیرخشونت آمیز نمیتواند انجام شود.
اما ما به هماهنگی و مدیریت نیاز داریم؟
هماهنگی فعالیت ها بدون سلسله مراتب امکان پذیر است. هر گروهی از مردم میتوانند دور هم جمع شوند و یک مجمع عمومی برگزار کنند تا بتوانند وظایفی را که باید انجام دهند بین خود تقسیم کنند و تصمیم بگیرند که چه کسی چه کاری را باید انجام دهد. در انقلاب اوکراین و اسپانیه، زمانی که کارگران کارخانهها را تصاحب کردند، مجامع کارگری اغلب کمیتههای کارخانه ای ایجاد میکردند که کارهای اداری را انجام میدادند. قدرت تصمیم گیری در اختیار مجامع کارگری بود. کمیته های کارخانه به سادگی آنچه را که کارگران در مجامع خود تصمیم می گرفتند اجرا می کردند. هماهنگی بین مجامع متعدد با تشکیل فدریشن ها ممکن است. اگر فدریشن ها و مجامع عمومی به جای دولت ها و شرکت ها، سازمان های غالب باشند، اکثر مردم وضعیت بهتری خواهند داشت. انارشیسم چشم اندازی از جامعه ای بهتر، طرح کلی چگونگی رسیدن به آنجا و مجموعه ای مفیدی از ابزارها برای درک و تحلیل جوامع گذشته و حال را ارائه می دهد.راهی که جهان امروز در پیش گرفته است، بهترین راه برای سازماندهی یک جامعه نیست. ما میتوانیم بهتر از آن انجام دهیم. ساختن دنیای دیگری از امکان بعید نیست.
پایان

