سالها پیش دانشجویی از مارگارِت مید، استاد انسانشناسی، پرسید که از نگاه او نخستین نشانهی تمدن در یک فرهنگ چه است؟ دانشآموز انتظار داشت که استاد مید، دربارهی «چنگک های ماهی» یا «دیگهای سفالی» یا «سنگهای آسیاب» سخن خواهد گفت. اما نه. مید گفت که اولین نشانهی تمدن در فرهنگ باستانی، استخوان شکستهی ران انسان است، که دوباره بهبود یافته. مید توضیح داد که در قلمرو حیوانات، اگر پای خود را بشکنید، میمیرید. زیرا نمی توانید از خطر فرار کنید، برای نوشیدن آب به رودخانه بروید یا برای غذای خود، شکار کنید. در آنصورت، شما گوشتی هستید برای حیوانات پرسه زن دَور پیش خود. هیچ حیوانی پای شکسته آنقدر زنده نخواهد ماند که استخوان شکستهی او خود بخود التیام یابد.
شکستگی استخوان ران که بهبود یافته است، گواه این است که شخصی برای ماندن در کنار کسی که افتاده، زخم او را بسته است، فرد را به مکان امنی برده، و به طریقی، در بهبودی و مراقبت از او توجه کرده است. مید گفت، کمک به شخص دیگری [گروه دیگری]، جایی است که تمدن از آن آغاز یافته است.
هرگاه این دیدگاه مارگارِت مید را در بارهی آغازگاه تمدن انسانی بپذیریم، جهادیان، طالبان، داعشیان، به سخن دیگر، حمایتگران آنها، (ISI, CIA, MI6)، در کجای تمدن انسانی قرار دارند؟
از آن مهمتر، ما، مای که ادعای انسان بودن، متمدن بودن، روشنفکر بودن داریم، در کجای این تمدن قرار داریم؟ آیا عزمِ برای استاد شدن در کنار قربانیان در خون خفتهی که هیچ نشانهی از پایان یافتن آن نیست، داریم؟ آیا کمترین نسبتی با آن همه خونِ به زمین ریختهی دختران و پسران نوجوان، تکه های گوشت به هوا پریدهی تن شان، و امیدهای برباد رفتهی شان را در خود احساس می کنیم؟ آیا نسبت به مهندسین اصلی این همه جنایت و بربریت، کینه و نفرتی در دل داریم؟
آیا تصوری از دستهای پنهان پشت پرده داریم؟
ما در کجای تمدن انسانی قرار داریم؟
– نمی دانم.
روبرداشت از صفحه ودود «جوشن »