جبهه مردم افغانستان
(جما)
د افغانستان ولس جبهه
Afghanistan people’s front

وحدت ،ملی یا سوال ملیت ها ؟

بخش اول :

آنها مدعی اند که «ملت» گروه بزرگی از مردمانی است که بر اساس تبار، تاریخ، فرهنگ یا زبان مشترک با هم متحد شده اند. اما این تعریف حاوی یک نقصان است. زیرا یک ملت در درجه اول یک جامعه است، یک اجتماع معین از مردم. این جامعه نه نژادی است، نه قبیله یی و نه داشتن زبان مشترک از مشخصات آن است. هستند ملت هایی مانند ملت امروزی ایتالیا که متشکل از رومی ها، توتون ها، اتروسکن ها، اعراب و غیره است. همچنین ملت فرانسه که از گول ها، رومی ها، بریتانیایی ها، توتون ها و دیگرانی شکل گرفته است. این ترکیب در مورد بریتانیایی ها و آلمانی ها و دیگرانی نیز صائب است که از مردمان، نژاد ها و قبایل مختلف به وجود آمده اند. بنابر این قلمرو مشترک از ویژگی های یک ملت است واشتراک نژاد و تبار و تاریخ و فرهنگ و زبان فقط میتواند بیشتر در مورد جوامع انسانی صدق کند، تا یک ملت به مفهوم امروزی. این جوامع انسانی است که همیشه دارای نژاد، تبار، تاریخ، فرهنگ، زبان و یک نظم درونی بوده اند، نظمی که از مجموعۀ رسوم، سنن، دساتیر اخلاقی و اعتقادات آنها سر چشمه گرفته، بصورت طبیعی متضمن حیات باهمی آنهاست .

ملت یک اصطلاح تقریبا تازه است و ریشه های آن به عصر فیودالیزم در اروپا بر می گردد. اصطلاحات «تبعه» یا «رعیت» که امروزه نیز مروج است، از همین عصر برجا مانده اند، اما محدوده های سیاسی ای که گروه های مردمانی را در درون آنها جای گرفته اند، همان «کشور»ها هستند که همه با آنها آشنایی دارند .

فیودالیزم فقط یک داربست یا نظم مؤقت بود، که بعدها عوامل متعدد در کاهش یا زوال آن نقش داشت. یکی از این عوامل روند کلی آهنگ اجتماعی ای بود که در آن اربابان قدرتمند، اربابان کمتر قدرتمند را تحت سلطه خود درآوردند و از آنجا پادشاهی های کوچکی یا بواسطه فتوحات و یا در اثر تصادف و فرصت ها را به وجود آمدند. رنسانس و انقلاب صنعتی این روند را تسریع کرد و این آغاز دولت های مقتدری بود که پایان فیودالیزم و آغاز عصر مطلقیت و استبداد را اعلام میکرد. با جایگزینی صنعت در برابر کارگاه های کوچک دستی، نوع جدیدی از دولت ها پدید آمدند که از مفهوم قدیمی آن کاملا متفاوت بود. این دولت ها شامل رعایا یا اتباعی ای بود که جبرا، یا بنابر ناگزیری و بیم شامل یک محدود سیاسی خاص شده و در تحت یک اقتدار (دولت) بسر می بردند. این امر کمابیش شامل ساختارهای سیاسی تمامی کشورهایی است که امروزه وجود دارند. بنابر این به سادگی میتوان گفت که حصارهای سیاسی یا حدود اربعه های کشورها از هر نوع شان، همه تحمیلی بوده و نقش اکثریت ساکنان شان در آنها هیچ یا به حد اقل بوده است .

با بمیان آمدن نوع جدیدی از دولت، مفهوم قدیمی دولت جایگزین شد و شیوه تولیدی فیودالیزم را به سرمایه داری تغییر شکل داد. از اینرو دولت در عصرما (عصر امپریالیزم و مبارزات آزادیبخش) بیشتر از هر زمان دیگر ابزاری برای تسلط طبقاتی است. به عبارت دیگر دولت وسیله ایست در دست بورژوازی برای استثمار مردم عادی (ملت) و بنابر این «میکانیزمی است برای بد رفتاری » .

به طور کل، «دنیای بورژوازی محصول دو رویداد عمده یا دو انقلاب بود، که یکی از آنها در آغاز قرن شانزدهم (انقلاب صنعتی) منجر به ازهم پاشیدن ساختمان جامعه فیودالی، قدرت مطلقه کلیسا و آنعده از اشرافی گردید که در حمایت روحانی کلیسا بسر میبردند. رفورماسیون این قرن آخرین گذار بسوی استخلاص طبقۀ بورژوازی را آماده ساخت. این انقلاب نه تنها بورژوازی را به قدرت رساند، بلکه دولت، نیروی نظامی و سلطنت مطلقه بیوروکراتیک او را نیز به میان آورد» .

از اینرو وجود دولت سیاسی یکی از مشخصات جامعۀ بورژوازی است، و پس از سلطنت مطلقه مقتدرترین دولتی است که تاریخ جهان به خود دیده است. این دولت در یک حدود معین سیاسی به وجود آمد و از آنجا به رشد خود ادامه داد ، لیکن در هرحال متضمن منافع بورژوازی و حفظ این پایگاه سیاسی و نظامی او و یا به عبارت دیگری «کشور» بود .

چنین دولت، بنابر گفته انگلس «در حالیکه از یکسو بنابر لزوم حفظ اعتدال خصومت طبقاتی قد برافراشته است. در همه حال از دیدگاه اقتصادی، یک دولت مسلط قویترین طبقه است که بنابر فضیلت خود همچنان به طبقه مسلط سیاسی مبدل گشته و بدین ترتیب وسایل جدید را برای پایین نگهداشتن و استثمار طبقه تحت ستم به دست میآورد» .

ایدیولوگ های بورژوازی اغلب اصطلاحات «دولت» و «ملت» را به جای یکدیگراستفاده می کنند ، اگرچه این اصطلاحات حتی در نزد خودشان نیز حائز دو مفهوم متمایز است، آنها این را که دولت مسلط ترین طبقه یا نماینده مسلط ترین طبقه است، بدرستی میدانند. واین را نیز که هیچ اجتماعی در جهان بنابر تعریف آنها، یا گروهی از مردم که ویژگی های مشترکی دارند، وجود ندارد. آنها این را که دولت یک قلمرو مستقل با مرزهای مشخص، جمعیت دائمی و یک حکومت مقتدر است نیز میدانند. اما فراتر رفته اصطلاح «دولت- ملت را که به نظر آنها مظهر یک ملت واحد، یا دولتی است که اکثریت قریب به اتفاق مردم شامل آن متعلق به «یک ملت» هستند، بکار می برند و برای ثبوت این ادعا مثالها ای مانند دولت – ملت فرانسه، یا دولت ملت اسپانیه و دولت- ملت ایتالیه و غیره را بکار می برند و برای آن زبان، قوم و مذهب را به عنوان وجوه مشترکه یا نقطه اتصال اتباع مورد نظر شان به حساب میدهند. اما همه ملت ها برای خود یک دولت- ملت ندارند، به عنوان مثال «کُرد» ها که ساکنان بومی ای درشرق میانه هستند، برای خود دولت – ملت ندارند. در عوض سرزمینی که آنها در آن زندگی می کنند در بین چندین کشور از جمله ترکیه، سوریه، عراق و ایران منقسم شده است .

دولت یک سازمان سیاسی اجباری با یک حکومت متمرکز است که انحصار استفاده مشروع از زور را در قلمرو جغرافیایی خاصی حفظ می کند. بسیاری از جوامع بشری برای قرن ها توسط دولت ها اداره می شدند ، با این حال در بیشتر دوران پیش از تاریخ، مردم در جوامع بدون دولت زندگی می کردند. نخستین دولت ها حدود ۵۰۰۰ سال قبل در پیوند با رشد سریع شهرها، اختراع خط و تدوین اشکال جدیدی از ادیان به وجود آمدند. با گذشت زمان، انواع مختلفی از آنها ایجاد شد که توجیهات گوناگونی را برای وجود آنها به کار می بردند (مانند حق الهی، نظریه قرارداد اجتماعی و غیره). اما اکنون دولت- ملت مدرن شکل غالب دولتی است که مردمانی از اقشار گوناگون تابع آن هستند .

برخی از دولت ها قسما دارای حاکمیت منحصر به خود هستند و برخی دیگر تحت حاکمیت یا هژمونی خارجی بسر می برند که حاکمیت نهایی آن در کشور دیگری است .

اگرچه کلمه ملت لاتین و به معنای «تولد» یا «محل تولد» است، از سوی دیگر واژه ملت به به افرادی اطلاق میشود که در یک کشورو تحت یک حکومت زندگی می کنند .

اما زمانی که اجبار، درماندگی، ناگزیری، بیم و عجز را علل انباشتن توده های انسانی در یک محدوده معین سیاسی میدانیم، دیگر فرضیه محل تولد از این مبحث کنار رفته است. زیرا نقشه جهان بلا انقطاع و پیهم دستخوش تغییر است .

برخی استدلال می کنند که لازم نیست مردم قومیت، زبان یا مذهب مشابهی داشته باشند تا یک ملت محسوب شوند. در عوض، آنها استدلال می کنند که یک ملت می تواند صرفاً بر اساس ارزش های مشترک عرض وجود کند و برای آن به طورمثال ایالات متحده امریکا را مثال میدهند. زیرا به زعم آنها امریکایی ها اگرچه از نقاط مختلف سراسر جهان در آن قاره سرازیر شده اند و از تبار مختلف هستند، اما ظاهراً دارای ارزش های مشترکه هستند. اما یک نظر گذرا به تاریخچه ایالات متحده امریکا نه تنها عکس آنچه را که گفته شد بیان میکند، بلکه اجبار وعجزی را که قبلا از نظر انداخته شده بودیم، دوباره شامل این مناظره میکند. جامعه امریکا خود نمودی از تضادهای اجتماعی، فرهنگی، نژادی، دینی و طبقاتی است، شیوه تولیدی سرمایه داری در آن کشورخطوط تمایز درشتی بین سطوح زندگی مادی«اتباع» ایجاد کرده است. نظم حاکم در آن کشور در حقیت ادامه همان شیوه ملوک الطوایفی پیش از قرن ۱۴ اروپا است، جمعیت ها در داخل ایالت ها جا بجا شده اند، هر فرد مکلف از پرداخت مالیات یا بخشی از عواید خود به دولت فدرال و ایالتی است و هر کدام متعهد از آن است تا در برابر دشمنان خارجی و داخلی از سرزمینی که متعلق به آن است، حمایت کند و هرگاه شیپور جنگی هم به صدا درآمد، به خدمت نظام بشتابد. سوگند وفاداری ملت ها در عصر سرمایه داری و امپریالیزم در محتوی تقریبا حاوی همان ویژگی هایی است که در عصر فیودالیزم در اروپا بود. اوت آف فلتی (سوگند وفاداری) قرون وسطایی که بر اساس آن اربابان و رعایای آنها بر بنای تعهدات متقابل داخل مناسبات فیودالی یا شیوه ارباب رعیتی میشدند، نیز مرکب از دو بخش «بیعت» و «سوگند» بود که بر حسب آن رعیت به فرمان ارباب درآمده و قول میداد برای او بجنگد .

نابرابری میان گروه های مختلفه مردم را میتوان تقریبا در تمام فرهنگ های جهان امروزی مشاهده کرد که درهر کجا حاوی مفاهیم مغلق و منحصر به خود است. اما طبقه بندی اجتماعی به دسته بندی اقتصاد اجتماعی (سوسیو اکونومیک) ای اطلاق می شود که در آن افراد جامعه به چندین واحد فرعی یا گروه فرعی خاص منقسم شده و هریک واحد یا گروه در رابطه با واحد یا گروه دیگری دارای توانایی برتر یا پایین تر، وضعیت، فرصت و ثروت متفاوت است. از همین جا طبقه بندی اجتماعی را میتوان انقسام جامعه به لایه ها یا اقشاری دانست که بر بنای رسته ها، دسته بندی ها و یا لایه های افقی یا سلسله مراتب بمیان آمده است. این انقسام شامل حال تمام جامعه بوده و یک پدیده جهانی است که بر مجموع اعتقادات و گرایشات اجتماعی افراد و گروه ها تاثیر میگذارد. به طور مثال یکی ازعوامل این تاثیرگذاری شیوه «کاستی» است. این شیوه که در هند امروزی بیشتر از هر جای دیگر دنیا معمول است، هندوها را به چهار گروه اجتماعی طبقه بندی می کند که عبارت از روحانیون و مدرسان، زمامداران و جنگجویان، بزرگران و بازرگانان، کارگران یا طبقه تحتانی است. این دسته بندی در ادبیات هند نیز راه گشوده است که در آن هریک گروه از لحاظ قدرت، نوعیت اشتغال و وضعیت مالی از دیگری متفاوت است .

در این جوامع فرد از بدو تولد به یک «کاست» ویژه تعلق دارد، و این تعلق کاستی در تمام طول حیات او همچنان پا برجاست. هر یک کاست دارای اسم و رسم خانوادگی خاص است و ازدواج در این شیوۀ طبقه بندی اجتماعی بر بنای همگونگی کاستها صورت میگیرد. و از آنجا که شیوۀ کاست یک شیوه سلسله مراتبی است، جامعۀ کاستی اغلب با چالش های خصومت طبقاتی مواجه است .

شیوه املاک و دارایی که از قرون وسطی اروپا باقی مانده و مبتنی بر اصالت وضعیت و مبدأ تولد است، در دنیای امروزی یکی دیگر از شیوه های متداول طبقه بندی اجتماعی است. به این معنی که وقتی فرد (مرد یا زن) در یک طبقه خاص اجتماعی متولد میشود، تا پایان زندگی در همان وضعیت باقی مانده و هیچگاه یک تغییر در موضع اجتماعی او رونما نمی گردد. این شیوه بر مبادی ای استوار است که هر املاک و دارایی از خود دارای یک دولت است که از ابتدأ تا انتها وجود داشته است .

در یک شیوه تولیدی استثماری که کارگران از حق فکر کردن محروم هستند و توانایی تعین زندگی و سرنوشت خود را از دست داده و به عنوان یک موجود اقتصادی به سمت اهدافی هدایت می شوند و به فعالیت هایی سوق داده می شوند که توسط صاحبان ابزار تولید دیکته می شود (مبنای تیوریک از خود بیگانگی)، افراد جامعه از قبل به لایه ها ای با توانایی ها و فرصت های متمایزی از هم منقسم شده اند. این در حقیقت موجد همه تضادها ای است که در نهایت از سریر بیرون می روند. در چنین اوضاعی این کارگران هستند که در وقفه ها تحت عنوان «مصالح علیای کشور» باید به شیپورجنگها پاسخ بگویند. در این جوامع «ملت» فقط به کسی خطاب می شود که محض یک شناسنامه شهروندی در دست دارد و در هر چهار یا شش سال در مواضع رای گیری حاضرشده و برگه رای خود را سخاوتمندانه در صندوق یک ستمگر دیگر می ریزد. اینکار فقط در یک حیطه با سیم های خارداری عملی است که بورژوازی آن را «وطن» خطاب می کند .

ذهنی گرایی ها وقتی توفان زا شده اند که هنوزهم بدعت های دیگری از همان نوع تحت عنوان «وحدت ملی» به خورد توده های اسیر داده میشود. ترکیب «وحدت» با «ملت» و برعکس آن در حقیقت، یک حقه بازی و یک دروغ دیگر نظم سرمایه داری است. مبدعان این کذب سیاسی به یقین نیز تیوریسن های بورژوازی بوده اند. این واژه محتملا وقتی وارد ادبیات آنها شد که وقوع یک حادثه یا یک زمین لرزه سیاسی محسوس بوده است. زمین لرزه ای که همیشه مرکز آن درتراکم تضادها، عدم تساوی و تمایزات طبقاتی است. تضادها ای که در اثر دگرگونی شیوۀ تولید بین افراد جامعه به وجود آمده است. به بیان دیگر عدم مساواتی که بین اعضای جامعه در بهره برداری از فرآورده های اجتماعی به وجود آمد و منجر به سازماندهی گروه های دارای منافع مشترک شده است. حادثه ای که محتملا جامعه را از تهداب دگرگون می کرد .

به گونه مثال به برخی از تعاریفی که اکثرا از تخیل وحدت ملی ارائه می دهند توجه کنید :

« وحدت ملی یعنی وحدت همه شهروندان یک کشور برای خیر جمعی مردم کشور»، «وحدت ملی به نوعی از حکومت اطلاق می شود که توسط گروهی از احزاب، عموماً در مواقع اضطراری تشکیل می شود. گفته می شود که این حکومت ها با عشق به وطن به جای وابستگی سیاسی متحد می شوند»، «وحدت ملی احساس یکپارچگی به عنوان یک کشور به ویژه در مواقع مشکلات است. مثال: یک کشور به جای اینکه بین شرق و غرب تقسیم شود، در بحبوحه جنگ احساس اتحاد می کند» ،«وحدت ملی برای هر کشور جهان مهم است» .

مواقع اضطراری، عشق به وطن، یکپارچگی در مواقع مشکلات، احساس یکپارچگی در عوض تقسیم کشور به شرق و غرب در بحبوحه جنگ. همه در حقیقت قالب ها ایست برای استدامه مواضع و تقلا برای بقای سلطه یک طبقه بر طبقه دیگر. در هیچیک از این تعاریف، نه در مقدمه و نه در ادامه، اعتراف به تضاد های که علل اصلی به اصطلاح «افتراق ملی» موجود در جامعه آنها است ذکری رفته است. اما در همه آنها یک اعتراف مشهود به وجود تضاد های طبقاتی در جامعه به چشم می خورد، که نمیتوانست بیشتر از آن مکتوم بماند. بنابر این وحدت ملی یک خدعه است که به هدف توجیه شرایط به نفع طبقات حاکمه و انحراف افکار عامه از پرداختن به معضلات اساسی آنها طرح و ترویج میشود .

هیچ وحدتی ممکن نیست، هرگاه هنوز تضادی وجود دارد. تضادی که به یقین محصول شیوه تولیدی مسلط است، و استثمار فرد از فرد از بایسته های آن .

هر زمان طبقات حاکمه با بحرانی مواجه شده اند که میتوانست پایان سلط شان را اعلام و بساط شان را برای همیشه برچیند، با سراسیمگی و دستپاچگی شعار وحدت ملی را برافراشته و به ایجاد به اصطلاح «حکومت وحدت ملی»، یا «حکومت متحد» و نظایرآنها پرداخته اند. تاریخ معاصر جهان شاهد رویداد های زیادی از این نوع است، رویداد هایی که دیکتاتورها و احزاب گوناگون بورژوازی بازیگران آن بودند .

در افغانستان نیز زمانی که طمع قدرت دو شخصیت معلوم الحال را تا سرحد جنون کشانیده بود ، پادرمیانی و شفاعت امپریالیست ها حکومتی را تحت عنوان «حکومت وحدت ملی» ایجاد کرد، حکومتی که حتی در تخیل خودشان یک مضحکه شرمبار بود .

بخش دوم

سوال ملیت ها

مسئله ملیت ها یا مبارزه خلق ها برای رهایی ملی و مساعد ساختن شرایط برای رشد همگانی اجتماعی آنها پس از انقلاب اجتماعی به میان می آید. این مسئله به طور کل تابع مسئله پیشرفت اجتماعی و سیاسی جامعه است که با برقراری دوستی و اتحاد داوطلبانه، تحکیم این وحدت و همگرایی بر اساس برابری کامل بین اعضای جامعه مرتبط است. به بیان دیگری، مسئله ملیت ها اتحاد زحمتکشان، فارغ از ملیت شان درمبارزه با همه اشکال ستم و برای ایجاد یک نظم اجتماعی مترقی است .

طوری که در بالا تذکر رفت، ستم و استثمار یک طبقه توسط طبقه دیگر و مبارزه برای رهایی جامعه از برده داری که در فیودالیزم ادامه یافت و همزمان با افول فیودالیزم و ظهور سرمایه داری، یعنی زمانی که ملت ها در سیمای کنونی شان در حال شکل گیری بودند، به طور کامل توسعه یافت. از آن زمان، اینکه خلق ها چطورمیتوانند در مبارزه با ستم ملی موجود در درون دولت هایشان پیروزی بدست آورند، مطرح بود و دیری نپایید که پاسخ به این سوال داده شد: پس از پیروزی کمونیزم در سراسر جهان، مسئله ملیت ها با ادغام و ناپدید شدن همه ملت ها کاملا از بین خواهد رفت .

ایدئولوگ‌های بورژوازی که از قرن‌های ۱۶ تا ۱۹ نهضت آزادی‌بخش ملی را در اروپا و مستعمرات آمریکا رهبری می‌کردند، «اصل ملیت» («حق داشتن یک ملت») را کلید حل مسئله ملی می ‌دانستند. بر اساس این اصل، ایجاد دولت ملی «خود» در هر شرایطی یک ضرورت بود .

با این حال، این اصل فقط در بین مردم «متمدن» تعمیم داده شد. بورژوازی از آن برای منحرف کردن پرولتاریا از مبارزه طبقاتی استفاده کرد و سعی کرد با پرورش تعصبات ملی‌گرایانه و برانگیختن خصومت‌ها و نفرت‌های ملی بین طبقه کارگر تفرقه بیندازد. با اینحال، در جریان انقلاب‌های بورژوایی و تشکیل دولت‌های ملی بورژوایی، اصل ملیت نقش مثبتی در مبارزه با میراث چندپارگی فیودالی و ستم ملی داشت. به این معنی که در شرایط سرمایه داری پیش انحصاری، تشکیل دولت های ملی در برخی موارد مسئله ملی را کاهش داد .

با رشد سرمایه داری به امپریالیسم، بورژوازی در کشورهای عمده دست به فتوحات استعماری گسترده تری زد، جهان را تقسیم کرد و اصل ملیت را کنار گذاشت. از آن پس مسئله ملی فقط یک مسئله داخلی نبود و به یک مسئله بین المللی تبدیل شد که شامل رهایی همه مردم از بردگی امپریالیستی می شد. از همین جا بود که پرولتاریا با تبدیل شدن به یک نیروی سیاسی مستقل، برنامه خود را برای حل مسئله ملی پیش برد. مارکس و انگلس حل مسئله ملی را به طور علمی تشریح کردند. آنها نشان دادند که روابط ملی دارای یک ویژگی تاریخی ملموس است که توسط نظام اجتماعی و دولتی، مناسبات طبقاتی در قلمرو یک کشور و در عرصه بین المللی و سیاست های طبقات حاکم تعیین می شود و در عین حال، روابط بین ملل بر روابط اجتماعی مردم و مبارزه طبقاتی تأثیر می گذارد. در دوره های مختلف تاریخی، ممکن است جنبه های مختلف مسئله ملی به ظهور برسد – به طور مثال، مبارزه برای استقلال سیاسی یا اقتصادی یا حل مشکل زبان و فرهنگ. اما فقط انقلاب اجتماعی است که به این سوال ها پاسخ ارائه می کند، یعنی انقلاب اجتماعی است که میتواند در اسرع وقت استقلال را برای مستعمرات به ارمغان آورد .

حق تعیین سرنوشت ملتها به این معناست که هر ملتی در برقراری هر یک از انواع روابط با مردمان دیگر از جمله اتحاد داوطلبانه ، خودمختاری، فدراسیون و حتی جدایی آزاد است. مسئله جدایی یک ملیت باید بر این اساس تصمیم گیری شود که آیا این جدایی از منظر توسعه اجتماعی به طور کلی و مبارزه برای صلح جهانی و سوسیالیزم امکان پذیر و مفید است یا خیر. اما هر گاه ۲۰۰۰ ملیت در حدود ۱۵۰ ولایت زندگی می کنند، آشکاراست که اکثر ملیت ها میتوانند مسئله ملی را فقط در چارچوب ۱۵۰ ولایت حل و فصل کنند .

پس از جنگ جهانی دوم،جنبش های آزادی‌بخش ملی زیادی بوقوع پیوست. در سه دهه پس از جنگ بیش از ۷۰ کشور جدید پدید آمدند. اصل تعیین سرنوشت به یک اصل در حقوق بین الملل تبدیل شد.این اصل در منشور ملل متحد نوشته شده است و در قطعنامه های کنفرانس باندونگ کشورهای آسیایی و افریقایی در سال ۱۹۵۶ و در قطعنامه های کنفرانس های کشورهای غیر متعهد در بلگراد (۱۹۶۱)، قاهره (۱۹۶۴)، لوزاکا (۱۹۷۰) گنجانده و الجزیره (۱۹۷۳). برای بسیاری از مردم ستمدیده، محتوای مسئله ملی پس از کسب استقلال، زمانی که مسئله ملی از مسئله استعماری جدا می شود، تغییرشکل میدهد .

به دلیل مشکلات به ارث رسیده از استعمار و دسیسه های نو استعمارگران، مسئله ملی پس از استقلال در بسیاری از کشورهای آسیایی و افریقایی از جمله نایجریا، قبرس، پاکستان منشأ درگیری های شدیدی بوده است. مرزهای بسیاری که در پشت آنها ملیت ها و قبایل مختلف زندگی میکردند بدون در نظر گرفتن عامل قومی ایجاد شدند. در بسیاری از موارد، بویژه در افریقا یک گروه قومی در دو یا در چندین ایالت مختلف یافت میشود. از آنجایی که خود مختاری نه بر مبنای ملی، بلکه معمولاً بر مبنای تاریخی (یعنی در داخل واحدهای اداری استعماری سابق) جلو می رفت .

در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ نهضت آزادی ملی وارد مرحله جدیدی شد. مبارزه برای رهایی ملی در بسیاری از کشورها به مبارزه علیه روابط استثماری، اعم از فیودالی و سرمایه داری تبدیل شد. بسیاری از مردمی که به تازگی رها شده بودند، سرمایه داری را به طور کل رد کردند و بسوی رشد غیر سرمایه داری، یا به سوی سوسیالیزم روی آوردند که مسئله ملی را تسهیل و تسریع میکرد .

هم اکنون در کشورهای سرمایه داری، روابط بین مردمانی که قرن ها در یک ایالت واحد زندگی کرده اند هر روز بدتر می شود. مسئله وضعیت نابرابر و سرکوب میلیون‌ها کارگر مهاجر خارجی در کشورهای توسعه‌ یافته سرمایه‌ داری، به ‌ویژه در اروپای غربی به موضوع حاد مبدل شده است. تشدید درگیری های ملی در کشورهای سرمایه داری با تشدید تضادهای اجتماعی، رشد آگاهی ملی و عدم امکان دستیابی به راه حل عادلانه و دموکراتیک برای مسئله ملی همه به سرنوشت سرمایه داری مرتبط است .

اما در سوسیالیزم، هر ملیت به طور همه جانبه به سمت همگرایی با سایر ملل و کمک متقابل با سایر ملیت ها هدایت میشود .

با از بین رفتن موانع طبقاتی و توسعه روابط اجتماعی همگونی اجتماعی در بین ملت ها، ارتقای ویژگی های جوامع و تحکیم اعتماد و دوستی و کمک های متقابل میان جوامع انسانی به میان میآید. در جامعه سوسیالیستی اختلافات ملی منجر به بیگانگی بین مردم نمی شود. با این حال، محو صفات ملی یک فرآیند طولانی است، لیکن هنگامی که مشکلات و تضادهای ملی به وجود می آیند، کیفیت آنتاگونیستی ندارند و می توانند با روحیه همکاری برادرانه در جهت منافع کل جامعه حل شوند .

پایان

احمد آریا

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

یک وبسایت یا وبلاگ در WordPress.com بسازید

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: