جبهه مردم افغانستان
(جما)
د افغانستان ولس جبهه
Afghanistan people’s front

نبشتۀ پایینی بخشی از مقاله ایست که در برگه «جنبش حرکت برای تغییر» به نشر رسیده است:

نبشتۀ پایینی بخشی از مقاله ایست که در برگه «جنبش حرکت برای تغییر» به نشر رسیده است:
«بنیادگرایی دینی به دلیل شکست انقلاب‌های سوسیالیستی در جهان و سرکوب نیروهای چپ و ملی دموکراتیک سکولار پاسخی به غارت امپریالیسم هستند، و می‌خواهند با تاسی از متون دینی، حاکمیت قوانین عقب‌مانده، روابط پدرسالارانه که ریشه‌ی ارتجاعی و فئودالی در افغانستان دارد، را بیش‌تر از گذشته نظم و تحکیم بخشند. اما، نباید فراموش کرد که جنایت علیه بشریت و قساوت‌های که امپریالیسم آمریکا و سایر امپریالیست‌ها مرتکب شده‌اند در مقیاس تاریخ، بی سابقه است و اصلا با کار بنیادگرایان دینی قابل مقایسه نیست چرا که ابعاد و عمق این مسئله، در سیستم سرمایه‌داری بسیار عظیم‌تر می‌باشد. این‌که چه کسانی بزرگ‌ترین جنایت‌کاران و آتش‌بیاران این همه خشونت در دنیا هستند، مسئله‌ی نسبتا واضحی‌ست».
(طارق سعید)
تبصره:
به خلاصه ای از نخستین پاراگراف متن توجه کنید، در نزد اینها: بنیاد گرایی دینی پاسخی است در برابر غارت امپریالیسم، نه مولود آن. اما باید گفت، هر زمان که در مبارزه طبقاتی عقب نشینی یا سکون به وجود آمده، طبقات حاکم همواره استثمار نیروی کار توسط سرمایه را تشدید کرده اند. این بحران اجتماعی به ناآرامی های اجتماعی و تحرکات ستمدیدگان منجر شده است. در پی این تحولات، امپریالیست ها تضاد کاذبی را ایجاد کردند تا توده ها را از مبارزه واقعی خود علیه استثمار و سرکوب سرمایه داری گیج و منحرف کنند. این تضاد کاذب همانا بنیادگرایی است.
بنیادگرایی اسلامی امروزی که با آن دست و گریبان هستیم در واقع فرآورده مغز جان فاستر دالس، وزیرخارجه رئیس جمهور ایزنهاور است. عملیاتی توسط سازمان سیا برای حمایت مالی از گروه‌های اسلامی ای بوجود آمد که میتوانستند نقش نیروهای ارتجاعی را علیه جریانات چپ و مبارزات ضد امپریالیستی ایفا کنند.
اخوان المسلمین در شرق میانه، جمعیت العلمای اسلامی در جنوب آسیا (پاکستان) و مسجد و نهضت العلما در اندونیزیا از جمله سازمان هایی بودند و هستند که برای حفظ سرمایه داری در این کشورها ایجاد شدند. این نیروهای تاریک گرایی مذهبی توسط ارتش های طرفدار امپریالیست در نسل کشی های انجام شده در بسا کشورهای آسیایی مورد استفاده قرار گرفت. امپریالیسم همواره از دین برای اجرای سیاست خود برای تفرقه انداختن و حکومت در نقاط مختلف جهان استفاده کرده است.
اما باید خاطر نشان ساخت که بنیادگرایی دینی مختص دین اسلام نیست، بلکه در همه ادیان و از جمله در مسیحیت، یهودیت، بودیزم و هندویزم، همه با همان کیفیات و خصوصیات و تعصبات خاص شان وجود دارد.
از سوی دیگر «نیروهای ملی و دموکراتیک سکولار» همیشه در یک پیوند ارگانیک با دولت- ملت ها هستند، در فقدان دولت – ملت نه نیروی ملی ای وجود دارد و نه سکولار دموکراتیکی، بویژه وقتی به مفاهیم اصلی سکولاریزم که همانا جدایی دین از امور مدنی و دولت است توجه کنیم. سکولاریسم در حقیقت تنظیم دین توسط دولت است و از اینجاست که لیبرالیسم با احساسات مذهبی، بویژه مذهب اکثریت همدردی دارد و این همدردی و همزیستی خصلت همیشگی سیاسی سکولاریزم است . البته در این میان ملی گرایان سکولار افرادی هستند که از سکولاریسم سیاسی در داخل کشور خود حمایت می کنند. همه میدانند که کشورسازی (دولت سازی) و ملت سازی ای در فیودالیسم وجود نداشت. این پدیده با ظهور سرمایه داری صنعتی به ظهور رسید که ناسیونالیزم نیز از فرآورده های آن است. حالا برگشته و یکبار دیگر ببینیم، سعیدی چه چیزی را میخواهد به اثبات برساند؟
او میخواهد بگوید که طلبان پاسخی در برابر غارت امپریالیست ها هستند، نه نوکران و دست پروردگان آنها، یا چیز بیشتری. او می گوید:«بنیادگرایی دینی به دلیل شکست انقلاب‌های سوسیالیستی در جهان و سرکوب نیروهای چپ و ملی دموکراتیک سکولار پاسخی به غارت امپریالیسم هستند». آیا میتوان چیز دیگری غیر از آنکه در بالا گفته شد، از این استنباط کرد؟
و در این ادامه وقتی گفته است: «(بنیادگرایی دینی) می‌خواهند با تاسی از متون دینی، حاکمیت قوانین عقب‌مانده، روابط پدرسالارانه که ریشه‌ی ارتجاعی و فئودالی در افغانستان دارد، را بیش‌تر از گذشته نظم و تحکیم بخشند»، آیا خود دلیلی بر یک تمایل جانبدارانه از« نیروهای چپ و ملی دموکراتیک سکولار» نیست که پس از «شکست (قطعی) انقلاب‌های سوسیالیستی در جهان» قد بر افراشته و در پندار سعیدی آلترناتیفی برای بازگشت به لیبرالیسم بشمار می روند؟ بویژه وقتی در ادامه گفته است: «اما، نباید فراموش کرد که جنایت علیه بشریت و قساوت‌های که امپریالیسم آمریکا و سایر امپریالیست‌ها مرتکب شده‌اند در مقیاس تاریخ، بی‌سابقه است و اصلا با کار بنیادگرایان دینی قابل مقایسه نیست» آیا نخواسته است این ذهنیت را القا کند که دو پدیده فوق الذکر، یعنی بنیادگرایی و امپریالیسم اساسا دو پدیده متمایز ازهم بوده و هیچگونه قرابت همزیستی ای با یکدیگر ندارند؟
البته اشتباه آقای سعید را در مورد امپریالیسم را که حاوی تاریخچه طولانی ای در مقایسه با سرمایه داری است در حساب عدم خبرت شان به ثبت میرسانیم. اما نا گفته نماند که احتمالا به موشگافی های بیشتری در متون منتشره آن برگه خواهیم پرداخت.

بیان دیدگاه