جبهه مردم افغانستان
(جما)
د افغانستان ولس جبهه
Afghanistan people’s front

پاسخ به هجویات «هشت قدغن»

چند روز قبل وعده کرده بودیم در اولین فرصت به جواب  گروه «هشت قدغن» خواهیم پرداخت. گروه  هشت قدغن که بنا به گفته خودش مدت کوتاهی است به منظور انسجام فکری و عملی در میان روشنفکران کشور در جهت مبارزه با هشت شکاف اجتماعی : ستم جنسیتی،  ستم ملی. جنگ، فقر، ستم بر کودکان،  نبود آزادی عقیده و بیان،  ادغام دین و دولت و مهاجرت اجباری تشکیل شده است و به این هشت شکاف به عنوان هشت قدغن نگاه می کند و هر نظامی که در افغانستان حاکمیت می‌کند، ملزم می‌داند که باید در مقابل این هشت قدغن پاسخگو باشد.

  از قرار معلوم این گروه در وقفه ها جلسات بین القاره یی را دائر می کند. در یکی یا چند تا از این گردهمایی ها یکی از سپاهیان «جبهه مردم افغانستان (جما) نیز شرکت کرده بود.  این عضو جما با استفاده از حق خود، از اشتراک کنندگان درخواست کرد باید مرامنامه «جما» را نیز مطالعه  کنند و از محتوای  آن در رابطه به آرزومندی خویش آگاهی حاصل کنند. این پیشنهاد پذیرفته شد، اما وقتی گرداننده همیشگی این ازدحامات، در عوض از اشتراک کنندگان  دعوت کرد در جلسه آینده باید روی برنامه جما بحث کنند، این دیگر یک قرار خارق العاده بود، زیرا تا آنزمان «جکنا»  که در حقیقت مبتکر  اصلی این گردهمایی ها بود، اصلا حرفی از برنامه ای که خود نداشت بزبان نیاورده بود. در روز جلسه عضو جما به صورت کاملا دراماتیک از اشتراک در بحثی که روی مرامنامه سازمان او صورت می گرفت کنار گذاشته شد. اما متعاقب آن متنی تحت عنوان «نقد مرامنامه جبهه مردم افغانستان (جما)» در برگه «جنبش حرکت برای تغییر» منتشر شد که افزون بر اشاره به هویت و اهداف گروه، مصطلاحاتی را به عنوان جمع بندی و نقد از برنامه جما ارائه کرده بود. اگرچه آنها عناوینی بودند که فهرست وار نوشته شده بودند. اما از آنجا که همه اتهامات بی اساس و فاقد استدلالی پنداشته شدند، خویشتن را مقید از پاسخ گفتن آنها دانستیم:

اتهام رفورمیسم

این ادعا که برنامه جما برنامه رفورمیستی است حقیقت ندارد. علیرغم اینکه نخستین ماده مرامنامه جما به صراحت گفته است، جما «یک تشکل انقلابی است و هدف آن مبارزه علیه ارتجاع داخلی، استقرا صلح واقعی، ایجاد شورا های مردمی، طرد استعمار و بهره کشی و لغو امتیازات مبتنی، بر نژاد، جنسیت، قوم و سن است.» دربند (۵.۱) اساسنامه جبهه تحت عنوان «نگرش سياسی جما» این عبارات به چشم میخورد:

«جنبش ما یک قیام ملی و یک رستاخیز عمومی و متعلق به مردم افغانستان است. از آنجا که رژیم ارتجاعی وابسته به امپریالیزم جهانی به طور داوطلبانه قدرت را رها نمی کند، رستاخیز ملی برای لغو آن از«همه وسایل ممکن» استفاده میکند».

بنابراین نه تنها جما نمیتوانند یک سازمان رفورمیستی باشد، بلکه درست درسمت مخالف گروه هایی قرار دارد که هرآن آماده هستند فهرستی از مطالبات مطلقا رفورمیستی خود را بدست «هر نظامی که در افغانستان حاکمیت می کند» داده و او را ملزم از پاسخگویی در برابر آن بدانند.

بدیهی است که رفرمیسم گرایشی است ناشی از مخالفت با آن سوسیالیسم انقلابی ای که مدعی است تحولات انقلابی پیش شرط لازم برای تغییرات ساختاری و تغییر نظام سرمایه داری به سوسیالیستی است. بنابر این اصلاح طلبی که به رفع نیازهای جاری اولویت میدهد و امیدوار است انباشت اصلاحات به طور مثال منع «ستم جنسیتی»، منع «ادغام دین با دولت»، یا منع «آزادی عقیده (دین) و بیان» میتواند در نهایت منجر به تغییرات کیفی پایدار شود، این حقیقت را که ممکن است این اوضاع هر زمان به عقب رجعت کند، نادیده گرفته است.

اما اصلاح طلبی چپ در کل هیچ قصدی برای اعمار سوسیالیزم یا تغییرات اساسی در جامعه ندارد و به این فرض استوار است که اگرچه اصلاحات خود سوسیالیستی نیستند، اما میتوان از آن برای جمع آوری حامیان استفاده کرد، که گروه مبارزاتی «هشت قدغن» نیز شاید روی همین هدف بمیان آمده است. رفورمیسم هیچ اقدامی علیه مالکیت خصوصی نمی کند. روزا لوکزامبورگ باری گفته بود، سرمایه داری سرنگون نمی شود، «بلکه برعکس با توسعه اصلاحات اجتماعی تقویت می شود».

رفورمیست‌ها همواره مایلند اعتماد هیأت حاکمه سرمایه‌ داری را به سوی خود جلب کنند و در دستگاه دولت بورژوای ذی‌سهم و ذی‌مدخل باشند. همین تلاش برای جلب رأفت و اطمینان بورژوازی موجب میشود که  بارها مرتکب خیانت‌ به منافع طبقه  کارگر شوند.

در دانش انقلابی رفورمیسم حاوی معنای معین و روشن است، اما هستند  کسانی که  رفورمیسم را بسوی هرکه یا به عبارت دیگر هر سازمان سیاسی ای که در برنامه  خود چیزی به عنوان «جنگ های پارتیزانی» یا «محاصره شهر از راه ده» نگفته است حواله کنند. بنابر این وقتی با عباراتی مانند «تحلیل  مشخص از اوضاع مشخص» یا نظیر آن مانند «برای انقلاب کردن شرایط عینی و ذهنی معینی ضرور است»، یا «در فقدان شناخت شرایط و عدم توجه به شرایط عینی و ذهنی هر اقدامی ماجراجویی است»، مواجه شده اند، عجولانه دست به ماشه برده  و  می گویند این مطالب «رفورمیستی» است و کسی که چنین بیاندیشد رفورمیست است. از اینجا پیداست که آنها واقعاً نمیدانند رفورمیسم چیست یا عمداً معنای آن را دگرگون می کنند، تا عجز انقلابی خود را پنهان کنند. بنابر این برای اینکه خط فاصل میان خود و رفورمیسم را مشخص کرده باشیم، خود را «ملزم»  دانستیم شرح کوتاهی از رفورمیسم و اینکه چه کسانی حقیقتا رفورمست هستند ارائه کنیم. 

اتهام ناسیونالیسم

ناسیونالیسم یکی دیگر از آن  اتهاماتی است که نگارنده «هشت قدغن» ناشیانه بسوی جبهه ما(جبهه مردم افغانستان) حواله کرده است. دراین رابطه لازمی است  فقط به نکاتی چند از متن مرامنامه و اساسنامه جما که هردو ضم «منشور جما» است، توجه کنیم:

«جما خود را همسو به جنبش های آزادیبخش سراسر جهان میداند و با حفظ احترام متقابل، استقلال و آزادی عمل با در نظر داشت «تحلیل مشخص از اوضاع  مشخص» جامعه افغانستان، به حمایت همه جانبه از این جنبش ها به مثابه بخشی از وظایف بین المللی خود می نگرد».  (اساسنامه)

«جما با جمع بندی دقیقی از تجارب مثبت و منفی نحوه شركت جنبش چپ افغانستان در جنگ مقاومت ضد سوسيال امپرياليسم روس، امپریالیسم آمریکا – شرکا  و ارتجاع داخلی وبهره گیری از تجارب پربار احزاب کارگری و میراث فکری پیشوایان جنبش های انقلابی اروپا، آسیا و امریکای لاتین بنیانگذاری شده و در مواضع  قاطعی علیه امپریالیسم غارتگر امریکا و متحدین بین المللی آن، روسیه و چین  و انواع گرایشات تسلیم طلبی ملی و طبقاتی قرار دارد». (اساسنامه)

«جما اعتقاد کامل دارد، یگانه سلاحی که می تواند ما را از بند اسارت، غربت، فقر اقتصادی و فرهنگی نجات دهد و به یک جامعه مرفه انسان محور، عاری از ستم طبقاتی، ملی و اجتماعی مبدل کند، تداوم و پیگیری اصولی مبارزه و آموزش دقیق از دستاوردهای انقلابات و جنبش های آزادی خواهانه مردمان تحت ستم جهان است. این جبهه به تلفیق خلاقانه رشد نیروهای مولده و مناسبات تولیدی مترقی، تکامل اجتماعی، تعالی فرهنگی و مبارزه قاطعانه برعلیه  اعتقادات سنتی عقب مانده  معتقد است. جما اعتقاد کامل دارد که برخورد انتقادی و سازنده  با دستاورد های انقلابات اجتماعی در سطح جهانی، احتراز از لغزش ها و انحرافات فکری احزاب کارگری بین المللی و مردود شناختن هر نوع الگو برداری و دنباله روی  جزمی میتواند مسیر او را به گونه دقیق و موثر مشخص کند». (اساسنامه)

«ما اعتقاد داریم که کشورهای سرمایه داری علاوه بر استثمار و سرکوب اکثریت خلقهای جهان، و تولید گازهای گلخانه ای برای تخریب و آلودگی هوا و محیط زیست، منحیث یک تهدید بالفعل در برابر جامعۀ بشری قد برافراشته و برای این کار سلاحهای کشتار جمعی وهستوی زیادی در اختیار دارند. از اینجاست که پروژه های تروریستی، انسان کش و ویرانگری بنام القاعده، داعش، طالبان، بوکوحرام و دیگرانی را در کشورهای مختلف جهان، چون خاورمیانه (سوریه، عراق، یمن)، کشورهای افریقایی (سومالی، سودان و نایجیریا)، و سرانجام استقرار نظام طالبانی وداعش را درافغانستان به وجود آورده و از آنها برای بی ثباتی منطقه وجهان وتامین منافع استعماری خود استفاده میکند، که این تهدید بزرگیست برای جامعه بشری». (مرامنامه جما)  

«استفاده مثمر و مستمر از میراث های معنوی  پیشوایان جنبش های کارگری و انقلابات جهانی، تلفيق تيوری با پراتيك و  شرايط ویژه و ساختار اجتماعی افغانستان شیوه برخورد جما را تشکیل میدهد. تیوری های به هیچوجه جزمی نبوده ، بلكه  حاوی قابلیت تکاملی میباشند». (اساسنامه)

«بنابراین، بسط و توسعه خلاقانه  ایدیولوژی زحمتکشان و توده های بی بضاعت  و انطباق آن  در جنبش انقلابی افغانستان با آموخته ها ای از تاریخ انقلابات و جنبش های انقلابی جهان در اروپا، آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین یکی از وظایف اصلی و عمده این جبهه است». (مرامنامه)

«جبهه انقلابی ما بخشی از این جنبش رو به گسترش است. جنبشی که از تجارب و اندوخته ها سالها مبارزه برای رهایی بشر از زنجیر استثمار و ستم غنا یافته و در دفاع از آزادی و دفاع از زحمتکشان و طبقه کارگر به پا خاسته است. این است تصور ما از «جبهه مردم افغانستان»، جبهه ای که درتوفانی ترین فصل حیات مردم ما پا به عرصه حیات گذاشته و درفش آزادی و برابری را در کف دارد».

«حمایت از جنبش های رهایی بخش ضد امپریالیستی و ضد ارتجاعی در جهان». ( اساسنامه جما – بخش برنامه جما در کوتاه مدت).

جما در تعریف خود از«ملت» آن را گروه بزرگی از متشکل مردمانی نمی شناسد که  بر اساس تبار، تاریخ، فرهنگ یا زبان مشترک با هم متحد شده اند. در فلسفه ما پدیده دولت- ملت بار استعماری دارد و در نگاه  ما دولت یک سازمان سیاسی اجباری با یک حکومت متمرکز است که انحصار استفاده مشروع از زور را در قلمرو جغرافیایی خاصی تمثیل و حفظ می کند و همچنین در منظر ما  افراد جامعه از قبل به لایه ها ای با توانایی ها و فرصت های متمایزی ازهم  منقسم شده اند و این در حقیقت موجد تضاد هایی است که سرانجام از سریر بیرون می روند، یعنی اوضاعی که در آن کارگران در وقفه ها تحت عنوان «مصالح علیای کشور» به شیپورجنگها پاسخ می گویند. این ساختار حقیقی ملت – دولت هاست که جما از آن بیزار و متنفر است. در نزد ما ملت کسی است که محضا یک شناسنامه شهروندی در دست دارد و در هر چهار یا شش سال در مواضع رای گیری حاضرشده و رای خود را سخاوتمندانه در صندوق یک ستمگر دیگر می ریزد. بنابراین ما نمیتوانیم یک ناسیونالیست باشیم، بویژه آنوقت که ناسیونالیست به جریان سیاسیِ راست‌ گرا ای گفته میشود که سعی دارد با نفوذ در ارکان سیاسی کشور به تبلیغ، ترویج و اعتلای باورهای هویت، تاریخ، زبان و نژاد مشترک در میان شهروندان بپردازد و خویشتن را مکلف از مبارزه با هشت شکاف اجتماعی دانسته و هر نظامی را  که در افغانستان حاکمیت می کند، ملزم  از پاسخ گفتن در برابر آنها میداند.

اتهام سیاست هویتی

 سیاست هویتی که شامل  فهرست عیب جویی های گروه «هشت قدغن» از برنامه جما است که با زرنگی خاصی بسوی رهروان جما حواله شده است. نگارنده هشت قدغن  که پس از مطالعه مفاد مرامنامه جما به این کشف  نایل شده است، هنوز هم خود را مکلف از ارائه شواهدی برای ثبوت آن نمیدانست.  بنابر این برای روشنایی مطلب نخست  باید شرح مختصری از این ا صطلاح را پیشکش کنیم و سپس مواضع جما را در برابر آن روشن کنیم:

سیاست هویت عملکرد سیاسی ایست که در آن افرادی از نژادها، مذاهب، جنسیت ها، گرایشات جنسی، پیشینه های اجتماعی، طبقات اجتماعی یا سایر وابستگی ها، برنامه‌های سیاسی مبتنی بر این هویت‌ها را عرضه می کنند، به بیان دیگر، گروه هایی با این بینش که گروه های تحت ستم جامعه هستند علایق گروهی خاص خود را بدون در نظر داشت منافع سایر گروه ها ترویج می کنند و برای آن تحلیلی از ارکان و چگونگی آن ستم را ارائه میدهند.

بنابر این منتقدان این سیاست را عقیده بر آن است  گروه‌های مبتنی بر هویت مشترک خاص میتوانند انرژی و توجه را از موضوعات اساسی‌ تر منحرف کنند.

به طور مثال راستی ها سیاست هویت را ذاتاً جمع گرایانه و تعصب آمیز می دانند که در تضاد با آرمان های لیبرالیسم کلاسیک است وچپی ها آن را نسخه ای از ناسیونالیسم بورژوایی میدانند که بر اساس تقسیم مردم به ملیت، نژاد، قومیت، مذهب و غیره استوار بوده و  به منظور منحرف کردن طبقه کارگر از اتحاد برای هدف مبارزه طبقاتی پیریزی شده است.

با یک نظر گذرا به مرامنامه و اساسنامه جما با این نکات بر می خوریم:

«جبهه مردم افغانستان، بمثابه یک چتر واحد مبارزاتی مردم افغانستان خود را مکلف به یک مبارزه دوامدار و خستگی ناپذیر میداند. مرامنامه این جبهه فراخوانی است برای اقشار و طبقات محروم و تحت ستم برای یک رستاخیز ملی به منظور تحقق آرمانهای تاریخی مردم افغانستان و اعمار یک افغانستان آزاد، مترقی و مستقل، عاری از ستم، نفاق، تعصبات قومی، سمتی، لسانی، مذهبی نژادی و بهره کشی طبقاتی». (مرامنامه).

«آوارگی میلیون ها هموطن در اقصی نقاط جهان، معیوب و معلول شدن میلیون ها انسان، صعود رقم بیکاری و گرسنگی زیر خط فقر قرار گرفتن بیش از بیست میلیون انسان همه و همه از نتایج جنگ نا فرجامی است که این جنگ افروزان حقیر برای بقای سلطه وحشیانه خود تا کنون بر مردم ما تحمیل کرده اند.                    

بنابراین ما بمثابۀ یک نیروی انقلابی و ملجاء امید توده های تحت ستم خود، شجاعانه تعهد میکنیم که با سلاح رزم خود تا پیروزی کامل خلق زحمتکش ما به مصاف این دژخیمان ادامه دهیم». (مرامنامه)

«در سراسر این اوضاع غم انگیز و نا بسامان، روشنفکران و تشکلات چپ انقلابی، با اینکه از لحاظ کمیت دارای ظرفیت های وسیعی و از لحاظ کیفیت دارای آگاهی انقلابی و قابلیتهای قابل ملاحظه بودند، نتوانستند وظایف خود را در این آزمون بزرگ تاریخی بدرستی انجام دهند. افتراقات ناشی از تمایلات خاص ایدیولوژیکی و فقدان سازماندهی ها، عواملی بودند که چپ انقلابی نتوانست سهم فعالی در ساختار نظام پسا مبارزه آزادیبخش ملی داشته باشد. بنابر این یکبار دیگر و با اعتقاد به این اصل که «نبرد آزادیبخش ملی نبرد (همه) توده هاست و تنها با بسیح توده ها و اتکاء به آنهاست که میتوان به چنین نبرد انقلابی ای دست زد.» دست وحدت  بسوی توده های دهقان، کارگر، اهل کسبه، زحمتکش، بیکار و بینوا و روشنفکران، آنانی که مالکان حقیقی این سرزمین هستند دراز میکنیم تا همه با هم، و در کنارهم بسوی پیروزی گام برداریم». (مرامنامه)

«ما همه روزه ناله ها و ضجه های مظلومان و اعتراضات میلیونها انسان آزادیخواه و تحت ستم مردم خود را از داخل و خارج کشور می شنویم و همه از غیبت یک نیروی ملی و انقلابی آگاهی کامل داریم و هر یک برای رهائی از این مظالم طرح ها و نقشه هایی داریم. اما یک آرمان واحد، آنکه مبارزه برای حصول استقلال، آزادی، حاکمیت ملی، وتامین عدالت اجتماعی از مجرای دموکراسی برای ایجاد یک جامعه ای پویا و شکوفا، عاری از ستم طبقاتی و ملی است که ما را دور هم جمع می کند».(مرامنامه)                                                     

« این جبهه یک تشکل انقلابی است و هدف آن مبارزه بر علیه امپریالیسم و ارتجاع داخلی، استقرار صلح واقعی، ایجاد شوراهای مردمی، طرد استثمار و بهره کشی و لغو امتیازات مبتنی بر نژاد، جنسیت، قوم و سن است.                           

جبهه مردم افغانستان به نیروی کارگران، دهقانان، اهل کسبه، روشنفکران انقلابی و همه اقشار، اقلیت های زبانی و قومی و طبقات ستمدیده کشورمتکی بوده و در طریق احیای حقوق و آزادی های مدنی و طبیعی آنان مبارزه می کند.                  

رسیدن به آرمان فوق، به موازت ایجاد موانع، شدت عمل و خشونت دشمنان مردم افغانستان، مستلزم آمادگی، ذکاوت انقلابی و مبارزه در عرصه های گوناگون است. تشخیص تضاد ها، وظایف و اولویت های ما را در این مسیر تعیین می کند».  (مرامنامه)

«این نهاد یک شورای متشکل از چپ انقلابی، نیروها، افراد، احزاب مترقی و جریانات آزادیخواه افغانستان بوده و بشکل یک اجماع شورایی، دارای رهبری جمعی مشترکه و دیموکراتیک است».   (مرامنامه)

«ما به طورکل با ایدیولوژی گروه های ارتجاعی و وابسته به امپریالیزم جهانی مخالفیم، آنانی که بنابر خصلت ارتجاعی و ضد مردمی شان در گذشته و حال مسئول خونریزی های فراوانی بوده اند، نسل کشی های سیستماتیک، کوچ های اجباری مردمان، تصرف املاک، تسخیرمناطق و زمین های متعلق به مردم، شیوع اعتیاد به مواد مخدر، چند زنی انحرافات اخلاقی، استفاده جنسی از کودکان و نوجوانان، فحشا و بردگی جنسی، قوم پرستی و زن ستیزی امشخصات، عادات و بخشی از ویژگی های اخلاقی آنها را تشکیل میدهد و برای سلطه مجدد بر مردم از سیاه ترین، وحشی ترین و خشن ترین سازمان های اجیر تروریستی و دستگاه های جهنمی ای چون «بلک واتر» و تشکیلات صهیونیزم بین المللی مدد میجویند».  (مرامنامه)

«هیچ نیروی سیاسی به تنهایی قادر به انجام انقلاب ملی و دیموکراتیک نیست. بنابراین جبهه مردم افغانستان از اشتراک و بسیج نیروهای انقلابی بمیان آمده و یکی از ابزار مهم و عمده برای به انجام رساندن انقلاب ملی و دیموکراتیک است». (مرامنامه)

«ما مخالف اسلام سیاسی هستیم، تفکر شوونیستی و اسلام سیاسی را فرایندی از نظام های فیودالی و امپریالیزم جهانی دانسته و معتقد هستیم این سه پدیده (اسلام سیاسی، تفکر شوونیستی و امپریالیزم جهانی) مقدمه و ادامه جنگهای تباه کن امروزی و خونریزی های فراوانی است که تا کنون در کشور ما ادامه دارند». (مرامنامه)                                                     

«ما معتقدیم که مبارزه برعلیه نژادپرستی و تبعیض برای احیای حقوق اقلیت ها ضروری است. تا زمانی که هنوز این نابرابریها وجود دارند، نمی توان به آزادی کامل دست یافت. برای مؤثریت مبارزات خود علیه ظلم به مفهوم وسیع آن، گاهی نیاز داریم افرادی را که بر بنای جنسیت، قومیت، یا میزان توانایی های شان تحت ستم قرار می ‌گیرند، مستقلاً سازماندهی کنیم. ما به عنوان یک جبهه مردمی سرتاسری و متشکل این وظیفه را انجام می دهیم، زیرا ارتجاع داخلی و هم پیمانان آن بنابر خصلت، واقعیت ها را پنهان می کنند و دستاوردهای ناچیزی برای مردم دارند. رهایی کامل توده ها بدون الغای فیودالیزم و سرمایه داری حقیقت پیدا نمی کند». (مرامنامه)

«ما اعتقاد کامل داریم که رهایی ازشرایط غیر قابل تحمل اجتماعی کنونی تنها از طریق تفاهم، دیالوگ و فعالیت های انقلابی خود مردم با همکاری نیروهای ملی و انقلابی در مقیاس توده ای حاصل میشود. مشارکت فعال در شکل دهی و ایجاد جامعه ای عاری از هرگونه تبعیض، افراط و تفریط بر مبنای همکاری و مشارکت همه اقشار جامعه اعم از زن ومرد با هم برابر نه تنها هدف، بلکه بخشی از مبارزه دوامدار ما در جریان این رستاخیز ملی مردمی است. برای این کار مردم باید شورا های مردم خود را ایجاد کنند. این شورا ها خود مختار و در رابطه تنگاتنگ با جبهه متحد میباشند. ما آموزۀ بزرگ «آموختن از مردم برای مردم » را از درون این نظم خودی خواهیم آموخت». (مرامنامه)

«ما گرایشات انحرافی چپ و راست را قاطعانه محکوم میکنیم و جداً از آنها دوری می گزینیم. ما گذشته جنبش چپ را نقادانه مورد تحلیل و تجزیه قرارداده، از تکرار اشتباهات جداً خودداری می کنیم.                                                    

ما از همه جنبش ها و حرکات خودجوش توده ها برضد اشغالگران و ایادی داخلی شان حمایت وپشتیبانی میکنیم، اما ترجیح میدهیم بمثابه یکی از ارکان عمده این خیزش ها و حرکات، دوشادوش توده های زحمتکش حرکت کنیم». (مرامنامه)

«جبهه مردم افغانستان به مثابه یک نهاد سیاسی- اجتماعی و چتر واحد مبارزاتی مردم افغانستان، خود را مکلف به یک مبارزه  دوامدار و خستگی ناپذیر میداند.  مرام این جبهه فراخوانی است برای اقشار و طبقات محروم و تحت ستم افغانستان برای یک قیام و رستاخیز ملی، به منظور تحقق آرمانهای تاریخی شان و اعمار یک افغانستان آزاد و مستقل، آباد و مترقی، عاری از ستم، نفاق، تعصبات قومی، سمتی، لسانی، مذهبی، نژادی و بهره کشی ملی و طبقاتی. 

این جبهه اساساً یک تشکل انقلابی و ملی است که هدف آن مبارزه برعلیه امپریالیسم و ارتجاع داخلی، استقرار صلح واقعی، ایجاد شورا های مردمی، طرد استثمار و بهره کشی و لغو امتیازات مبتنی بر نژاد، جنسیت، قوم و سن است». (اساسنامه)

«از آنجا که جما از بطن جامعه و جنبشهای تاریخی کشور ما زاده شده است، در شرائین آن خون بی بضاعت ترین و زحمتکش ترین انسانها جریان دارد. جما دوام و بقای خود را دربین مردم و توده های زحمتکش می بیند. پايگاه طبقاتی و اجتماعی جما را صفوف کارگران صنعتی، کارگران زراعتی، کسبه کاران، دهقانان کم زمین، دستفروشان، خرده مالکان، خرده بورژوازی، روشنفکران و ساير زحمتكشان تحت ستم کشور تشکیل میدهد».(اساسنامه)

«از لحاظ ايدیولوژيك – سیاسی، تشکیلاتی و فعالیتهای مبارزاتی، جما در صف کارگران صنعتی، کارگران زراعتی، اقشار و طبقات تحت ستم و تهیدست و زحمتکشان افغانستان قرار دارد. جما با بسیج این نیروها در زیر یک چتر واحد انقلابی، خواهان براه انداختن یک رستاخیز بزرگ ملی و اجتماعی است که هدف آن ریشه کن ساختن همه اشکال «استثمار فرد از فرد» است». (اساسنامه)

«رفتن به سوی وحدت وهمبستگی سرتاسری نیروهای انقلابی و مترقی به غرض ایجاد یک واحد انقلابی آراسته و پیراسته با انضباط اصولی، مستلزم تغییرجهانبینی آگاهانه، طرد هرگونه تعلقات قومی، زبانی، سمتی، جزم اندیشی، افراط گرایی مذهبی، خودسانسوری  و فارغ از تسلیم طلبی طبقاتی، ملی و قومی است». (اساسنامه جما)

«هر جنبش و انقلاب دارای خصلت طبقاتی است.  جما معتقد است که بدون رهبری و آگاهی سیاسی هیچ جنبش و انقلاب به پیروزی نمی رسد. این را تاریخ خونبار افغانستان و جهان ثابت ساخته است و جما در این راستا خود را پیشقدم میداند، اما این کار به تنهایی ممکن و میسر نیست و نمی تواند پاسخگوی کلیه اهداف ما در سطح کشور باشد. بنابراین امیدواریم حول شعار«وحدت انتقاد وحدت» بتوانیم تعداد کثیری از سازمانها و افراد مترقی و ملی را جمع نموده و وحدت اصولی ای را برای پیشبرد مبارزات آزادی خواهی مردم خود ایجاد کنیم، مردم و کشور را بسوی رفاه و تعالی رهنمایی نماییم». (اساسنامه جما)

بنابراین از نگارنده هشت قدغن و دوستان وی باید سوال کرد که آیا حقیقتا برنامه جما را مرور کرده اند، یا اینکه در تمام مدت چشم به فهرست اتهاماتی دوخته بودند که بر طبق آن جما را  باید از نو نامگذاری می کردند؟

اتهام دین‌ باوری

فرض ما این است که مقصود هشت قدغن از «دین باوری»، دین گرایی (ریلیجنیزم) است و وقتی هم میخواهد آنرا برچسب جما کند، دین اسلام مطمح نظر او است، زیرا تا آنجا که از خلال خرده گیری وی بر می آید، موصوف از موجودیت پیروان سایر ادیان در افغانستان اطلاع کافی ندارد. بنابراین قبل از شرح مواضع حقیقی جما در قبال دین که کورکورانه جما را متهم به  آن نموده است، نخست تعریف مختصری از دین را ارائه می کنیم:

اما قبل از آن باید گفت که هیچ اجماع علمی در مورد اینکه چه چیزی دقیقاً یک دین را تشکیل می دهد وجود ندارد. ادیان مختلفه ممکن است حاوی عناصر مختلفی از الوهیت، تقدس، ایمان و باور به موجود یا موجودات ماوراء طبیعی باشند یا نباشند، اما عرف مذهبی تقریبا  در همه جا شامل مناسک، موعظه، بزرگداشت یا تقدیس خدایان و قدیسان، قربانی کردن، جشن ها، اعیاد، خلسه، تشریفات، مراسم ازدواج و تشییع جنازه، مراقبه، دعا، موسیقی، هنر، رقص، و خدمات عمومی است. از اینجاست که دین به عنوان یک نظام اجتماعی- فرهنگی مشتمل  بر سلوک، ممارست، جهان بینی، متون، اماکن مقدس، نبوت، اخلاقیات یا سازمان هایی تعریف می شود که به گفته ای بشریت را به عناصر ماوراء طبیعی، ماورایی و معنوی مرتبط میکند، از اینرو ادیان و مذاهب حاوی داستان‌های نمادینی اند که بالنوبه سعی می کنند منشأ حیات، جهان و سایر پدیده‌ها را توضیح دهند  که شامل همه ادیان است و مختص  دین اسلام نیست.

 حالا بر می گردیم ببینیم منشور جما در این مورد چه گفته است:

«بدیهی است، در حالی که دین و مذهب برای عده ای به حربۀ تضمین قدرت و وسیلۀ امرار معاش مبدل گشته است، ارضای مقاصد حقیر فردی و گروهی ضد تمدن و تعالی، ارزشهای انسانی را بسوی پرتگاه سقوط سوق داده و مردم را در عمق مرداب خرافات مذهبی فرو برده و کشور را سالها از کاروان رشد و ترقی عقب انداخته است». (مرامنامه)

«ما به طورکل با ایدیولوژی گروه های ارتجاعی و وابسته به امپریالیزم جهانی مخالفیم، آنانی که بنابر خصلت ارتجاعی و ضد مردمی شان در گذشته و حال مسئول خونریزی های فراوانی بوده اند، نسل کشی های سیستماتیک، کوچ های اجباری مردمان، تصرف املاک، تسخیرمناطق و زمین های متعلق به مردم، شیوع اعتیاد به مواد مخدر، چند زنی انحرافات اخلاقی، استفاده جنسی از کودکان و نوجوانان، فحشا و بردگی جنسی، قوم پرستی و زن ستیزی ازمشخصات، عادات و بخشی از ویژگی های اخلاقی آنها را تشکیل میدهد و برای سلطه مجدد بر مردم از سیاه ترین، وحشی ترین و خشن ترین سازمان های اجیر تروریستی و دستگاه های جهنمی ای چون «بلک واتر» و تشکیلات صهیونیزم بین المللی مدد میجویند». (مرامنامه)

«ما مادی فکر میکنیم، متافیزیکی نمی اندیشم. یعنی اعتقاد به قانون تضاد به عنوان قانون اساسی حاكم بر طبيعت، جامعه و تفكر انسانی، شناخت تضاد عمده و تفكيك آَن از تضاد اساسی، تكامل تیوری شناخت در پرتو بررسی عميق جهش از پراتيك به تیوری و سپس از تیوری به پراتيك و تكيه بر عمده بودن پراتيك، تحليل علمی رابطه ميان زیربنا و روبنا  و نفی تفکر متافيزيكی رابطه يك جانبه ميان آنها، اساسات تفکر فلسفی ما را تشکیل میدهد».(اساسنامه)

«مبارزه قاطع عليه بنیادگرایی، اشکال شونیسم، فیودالیسم و امپریالیسم. مبارزه قاطع علیه شوونیسم جنسی مرد سالاری و تامین تساوی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی ميان زنان و مردان. آزادی اعتقاد به اديان و مذاهب گوناگون و تامين آزادی برای عدم اعتقاد به دين و مذهب.  تبدیل افغانستان از يك پايگاه امپریالیستی و ارتجاعی  به یک پايگاه انقلابی ضد امپریالیستی و ضد ارتجاعی، اتخاذ سياست خارجی مستقلانه انقلابی و حمایت از جنبش های رهایی بخش ضد امپریالیستی و ضد ارتجاعی در جهان». (برنامه جما در کوتاه مدت)

«قانون تضاد به عنوان قانون حاکم بر طبیعت، جامعه و تفکر انسانی» و اعتقاد جما بر آن پاسخی در رد اتهام ماتریالیسم میکانیکی «هشت شکاف اجتماعی» نسب به جما که در بخش جداگانه با تفصیل بیشتر در مورد  صحبت خواهیم کرد.

اتهام پوپولیستی

پوپولیست در واقع یک برچسب تحقیر آمیز است. نمونه های راست گرایانه پوپولیسم را میتوان در فاشیسم، نازیسم و مک کارتیسم مشاهده کرد. از نمونه های چپ گرایانه آن یکی هم  جنبش «چپ نوین»است.  این جنبش که محصول خیزش های محصلی سالهای ۶۰ و ۷۰ در غرب بود برای طیف گسترده یی از مسائل اجتماعی از قبیل حقوق مدنی و سیاسی، محیط زیست، فمنیسم، همجنس گرایی، نقش های جنسیتی، اصلاحات سیاسی مبارزاتی را براه انداخت، اما برنامه های اصلاح طلبانه آن از کیفیت بهتری در مقایسه با برنامه گروه هشت قدغن که هر نظامی را که در افغانستان حاکمیت میکند، ملزم از پر ساختن هشت شکاف اجتماعی ای میداند که در پندار او گامهای عملی ای برای ایجاد یک «انقلاب کمونیستی و نه کمتر از آن» است. نا گفته نماند که برخی ها  چپ نو را واکنشی مخالف جنبش‌های مارکسیستی و اتحادیه‌ های کارگری ای میدانند که بر ماتریالیسم دیالکتیکی و مبارزه طبقاتی متمرکز بود.

 پوپولیست ها تمایل شدیدی برای پشبرد اهداف سیاسی براساس خواست مردم دارند. به بیان دیگر هر چه مردم خواستند همان حق و اخلاق  است.  حال باید دید که منظور پوپولیست ها مردم عامه است یا گروه نخبگان را نیز در بر دارد؟ از صورت ظاهری این تعریف چنان پیداست که واقعاً پوپولیستها گروه های دموکراتیکی هستند که جداً خواهان دمکراسی در معنی واقعی آن می باشند و از همینجاست که ادعا می کنند خواست همه مردم همان حق و اخلاق است. اما واقعیت چیز دیگری است. پوپولیسم نه تنها به خواست مردم وقع نمی گذارد، بلکه به علت عدم دست یابی به نتایج مطلوبی که بواسطه شعارهای آرامان گرایانه و برخورد ساده انگارانه با مسایل تبدیل کردن فرصتها به بحرانها و به چالش کشاندن اقتصاد، سیاست ، فرهنگ و. . . بتدریج به سمت دیکتاتوری گرایش پیدا می کند و این همان چیزی است که تاریخ جهان بار بار در خود دیده است.  

برچسب پوپولیستی به جما یک تهمت ناروا است. در سرتاسر برنامه جما چیزی به عنوان تمایل پوپولیستی نمیتوان یافت. هرگاه چنین بود، گروه هشت قدغن مجاز است آنها را بر شمرده و با مسؤلان جما در میان بگذارند.

اتهام ماتریالیسیم میکانیکی همراه با ایده‌آلیسم

فرض ما بر آن است که  اصطلاح ماتریالیسم میکانیکی و ایدیالیسم با این انگیزه شامل فهرست نگارنده هشت قدغن است که موصوف سعی نموده به انتقادات خود رنگ فلسفی بدهد، که در پاسخ باید گفت، ماتریالیسم میکانیکی  پینه ناجوری در پیکره جما است، بویژه وقتی تحت عنوان «نگرش فلسفی» در اساسنامه آن با این واقعیت مواجه می شویم:

«ما مادی فکر میکنیم، متافیزیکی نمی اندیشم. یعنی اعتقاد به قانون تضاد به عنوان قانون اساسی حاكم بر طبيعت و جامعه و تفكر انسانی، شناخت تضاد عمده و تفكيك آَن از تضاد اساسی، تكامل تیوری شناخت در پرتو بررسی عميق جهش از پراتيك به تیوری و سپس از تیوری به پراتيك و تكيه بر عمده بودن پراتيك، تحليل علمی رابطه ميان زیربنا و روبنا  و نفی تفکر متافيزيكی رابطه يك جانبه ميان آنها، اساسات تفکر فلسفی ما را تشکیل میدهد».(اساسنامه)

در این ذیل لازمی است مختصراً به شرح برخی از خصایل ماتریالیسم میکانیکی در برابر ماتریالیسم دیالکتیکی پرداخته، آنوقت مواضع خود و آن دیگرانی را در برابر آن مشخص کنیم:

در اول ماتریالیسم عمدتاً میکانیکی بود، یعنی دیدگاه ایدیالیستی داشت. اما ایدیالیست و ماتریالیست هردو تغییر را به رسمیت می شناختند. البته از آن بیشتر نمیتوانستند کار دیگری انجام دهند: شب به دنبال روز می آید، فصول جانشین یکدیگر می شوند، زندگی زاده میشود، پیر می شود و می میرد و غیره. برای یک ایدیالیست این تغییرات از اراده یک قدرت االهی بود، چیزی خارج از ماده، آنکه تابع قوانین جهان مادی نیست.  با این حال در حالی که آنها به دنبال دلایل مادی برای تغییر بودند، در این حال مانند ایدیالیست ها به دنبال چیزی ثابت، یا چیزی غیر قابل تغییر بودند. آنها آن چیز ثابت و لاتغییر را در ذره مادی (اتم ابدی و نابود نشدنی) یافتند. بنابراین همه تغییرات در ماتریالیست با حرکت و تعامل اتم های بدون تغییر زاییده شد.

جهان از نظر ماتریالیست میکانیکی چیزی جز ذرات ماده در کنش متقابل با یکدیگر نبود و هرذره در وجودی انتزاعیی و مجزا از دیگری قرار دارد. 

آنها در این کلیت خود جهان را تشکیل دادند و در تعاملات خود، کلیت هر آنچه در جهان اتفاق میافتد. به این ترتیب ماتریالیست های آن روز به فرآیند های فیزیکی، حیات گیاهی و جانوری و حتی انسان به عنوان یک ماشین نگاه می کردند. دکارت در قرن هفدهم گفت که همه  حیوانات ماشین های پیچیده  ای هستند. اما انسان به دلیل آنکه روح داشت استثنا بود. اما پیروان قرن هجدهم او، هرچند استدلال شان خیلی پیچیده بود، انسان ها را نیز ماشینی میدانستند. بنابر این سوالی که  قبل از همه در ذهن ماتریالیست های میکانیکی خطور کرد، این بود که: «میکانیسم  آن چیست؟ چطور کار می کند؟ برای مثال، اکتشافات نیوتن در مورد منظومه شمسی. او میکانیسم آن را از نقطه نظر جاذبه و نیروهای میکانیکی نشان داد. اما در مورد چگونگی منبع یا توسعه آن، او به سادگی علاقه ای برای اینکار نداشت. و این نگرش  دانشمندان دیگر آن زمان بود که مبدأ اکتشافات خود را از نتایج  آفرینش خداوندی بدانند. ولتر و  توماس پین برای اینکار یک «موجود برتر» را فرض کردند. این تفکر (ماتریالیسم میکانیکی) و سوسیالیسم یوتوپیایی درست مانند تفکر میتافیزیکی، اندیشه های پیشرو زمان خود بودند. او مبارزه ای با ایدیالیسم و کلیسا را به شیوه میکانیکی براه انداخت تا طبیعت را چنانکه یک ماشین می کند، به قطعاتی تبدیل کند تا نحوه عملکرد هر بخش را بصورت علیحده مورد آزمایش قرار داده  و در عین حال بهبودهایی مطابق بار نیازهای انسان ها را در آن جستجو کند.  اینکار با شیوه تولید بورژوای، برداشت آنها از «حقوق بشر»، شعارهای انقلابی ای چون «برابری همه» در برابر قانون و دموکراسی پارلمانی مطابق بود. اما در واقع چنین استدلال انتزاعی این واقعیت را نادیده می گرفت که  ماهیت انسان توسط نیروهای اقتصادی در حال تغییر و جامعه ای که او عضو آن است تعین می شود. انسان ها غیر آن چیزی نیستند که طبیعت آنها  است. اما در نتیجه فعالیت های اجتماعی خویش همان چیزی میشوند که اکنون هستند. نه همه انسان ها ذاتاً  برابر اند. این مفهوم بورژوازی از برابر انتزاعی توسط انگلس مورد تمسخر قرار گرفت وقتی گفت : « محتوای واقعی تقاضا برای برابری، تقاضای الغای طبقات است. هر تقاضا برای برابری که فراتر از ضرورت باشد، به پوچی میانجامد». (انتی دیورینگ).

 اکثر سوسیالیست های یوتوپیایی پیشرو نظریات خود را بر اساس ماتریالیسم میکانیکی بنا کردند. سوسیالیسم آنها یک جامعه ایده آل بود. چیزی ممکن بود تحقق پذیرد، که ذات انسان اراده انجام آن را داشته باشد. مارکس در پاسخ به این نظریه یوتوپیایی که شخصیت و فعالیت انسان را محیط  و نحوه آموزش او تعیین می کند، در تز خود در فویر باخ چنین گفت:« دکتورین ماتریالیستی مبنی بر اینکه  انسان محصول  شرایط و چگونگی پروش اوست و بنابر این انسان تغییر یافته محصول تغییر شرایط و چگونگی پرورش خود است، اینرا فراموش میکند که شرایط دقیقاً توسط انسان تغییر میکند و مربی باید خودش آموزانده شود». مارکس در این چند کلمه نشان میدهد که تغییرات در جامعه نتیجه  نتایج میکانیکی ناشی از تغییر شرایط نیست، بلکه ناشی از فعالیت خود آنها در تغییر شرایط است.

در مورد اینکه ماده واقعی در جامعه بشری باعث ایجاد ایده های جدید  و فعالیت های جدید می شود، ماتریالیسم میکانیکی هیچگونه پاسخی نداشت. او قادر به شرح قوانین رشد اجتماعی و در نتیجه تغییر جامعه نبود.  امروزهمان ماتریالیسم میکانیکی در ذهن رهبران کارگری و از جمله باب آواکیان رئیس حزب کمونیست انقلابی امریکا ( آر سی پی ) رخنه کرده است و نتیجه  این است که چیزها به معنای هگلی باید مدت ها قبل در اثر غیر واقعی شدن از بین رفته باشند و همچنان برای بیهودگی ها باقی بمانند.

بدیهی است که دانش مبارزه طبقاتی عمدتاً  با روند مبارزه طبقاتی بهبود می‌یابد و نه صرفاً فکر کردن و صحبت کردن در مورد آن. از اینجا توسعه علم انقلاب بستگی به ایجاد یک جنبش دارد، جایی که تیوری ها به طور مداوم در عمل آزمایش می شوند. و یک انقلاب موفق گواهی برآن است. «سنتزنوین» آواکیان حاوی این خصوصیات نیست. مارکس می‌نویسد: «این سؤال که آیا میتوان حقیقت عینی را به تفکر انسان نسبت داد یا نه، یک سؤال تیوریک نیست، بلکه یک سؤال عملی است». (تزهای مربوط به فویرباخ، مارکس و انگلس). آر سی پی ادعا می کند که مبانی فلسفی مارکسیسم، یعنی ماتریالیسم دیالکتیکی، به اندازه کافی علمی نبوده است و سنتز نوین باب آواکیان آن را بر مبانی کاملا علمی ای استوار ساخته است. اما محتوای سنتز نوین، به ویژه در مورد فلسفه، چیز دیگری است و بوضاحت نشان میدهد که  آر سی پی هسته ماتریالیسم دیالکتیکی«تضاد اصلی و جنبه اصلی یک تضاد» را که توسط مائو ایجاد شد درک نکرده است – و بدون درک هسته ماتریالیسم دیالکتیکی، استفاده از فلسفه مارکسیستی ناممکن است، چه رسد به توسعه آن. بنابر این سنتز نوین باب آواکیان نمیتواند  پایه های ماتریالیسم دیالکتیکی و تاریخی را بر مبنای علمی تری  استوار کند. آیا آر سی پی از جامعه ایالات متحده امریکا و به همینگونه «جکنا» تحلیل طبقاتی علمی ای از جامعه افغانستان دارد؟ بدیهی است که یک حزب کمونیست بدون تحلیل طبقاتی مارکسیستی  نمی تواند یک جنبش انقلابی را ایجاد کند، بویژه وقتی  از رهبری پرولتاریا  در امر انقلاب نیز انکار می کند.

اتهام جسمیت‌ یافتگی

نگارنده هشت قدغن واژه«جسمیت یافتگی» را نیز بصورت مجرد و مانند مواد شامل فهرست خود در فقدان استدلال عرضه کرده است. درک مقصود حقیقی او از این واژه ساده تر بود، هرگاه  ترجمه  واژه «انکارنیشن» را «تجسم» می نوشت که در متون ایدیالیسم هگلی و تعالیم کلیسای مسیحی به چشم می خورد. «تجسم» به زبان ساده همانا گوشت گیری است، دکتورینی که معتقد  به جسم شدن دومین شخص «تثلیث» ابدی یا عیسای مسیح بصورت انسان است، به بیان دیگر  شخص دومی ابدی تثلیث در پیکره عیسی، «انسانیت»  را اتخاذ کرد

در این دوکتورین تجسم گوشت، صرفاً اشاره به بدن انسان نیست، بلکه تمام آن چیزی است که انسانیت را می سازد، یعنی هر چیزی که شایسته بشر بود، با پسر خدا (عیسی) متحد شد. از این جهت پسر خدا نه تنها شبیه انسان شد، بلکه او یک انسان واقعی و کامل شد و از اینجا بدون اینکه خدا بودنش متوقف شود، ماهیت کاملاً انسانی  ای به خود گرفت. و این همان چیزی است که مسیحیان از مدت ها آن را «تجسم» می نامند.

اما برای هگل چیزها تنها تا جایی وجود دارند که تجسم‌ یافته اند، این تجسم‌ در پیوند با مفاهیم میانجی شده ها خصوصیات اساسی آن وجودی هستند که هگل از آن ‎به‌ عنوان‎ محدودیت یاد می‎ کند. در هگلیسم نمیتوان به «وجود» منحصر اندیشید، مگر آنکه به لایتناهی بیندیشیم.

حالا دقیقاً معلوم نیست هشت قدغن با کدام شناخت از دکتورین مطالقاً ایدیالیستی «تجسم» به کشف توارد میان مرامنامه جما و«جسمیت یافتگی» نائل شده است؟

اتهام قبول حق بورژوایی به عنوان حقیقت غیر قابل تغییر

مواضع اقتصادی جما در بخش «نگرش اقتصادی جما» با این عبارات آغاز شده است:

«نگرش ما از اقتصاد بر نقد همه جانبه و بنيادی از اقتصاد سرمايه داری و احتراز از سیستم انحصاری و استثماری آن استوار است. تدوين سياست اقتصادی سوسیالیستی، طرد اقتصاد مصرفی و اقتصاد بازار، منسوخ کردن شیوه های ارباب رعیتی فئودالی. شناخت مفهوم سرمايه داری مالی به مثابه شکلی از اشکال سرمايه داری كمپرادور در کشور های تحت سلطه امپرياليسم و ارتجاع داخلی، رئوس سیاست های اقتصادی جما را تشکیل میدهد». (اساسنامه)

اکنون شناخت جما از هر کدام را بصورت انتزاعی  و مختصرشرح میدهیم:

سرمایه داری یا اقتصاد سرمایه داری چیست؟

 اقتصاد سرمایه داری به سیستم اقتصادی ای گفته می شود که در آن عوامل تولید مانند کالا، نیروی کار، منابع طبیعی وتشبثات  اقتصادی کنترول و تنظیم می شوند. ویژگی اصلی اقتصاد سرمایه داری انگیزه کسب سود است و ویژگی اقتصاد سرمایه داری وجود بازارهای آزاد است.

در شیوه سرمایه داری، تولید کالاها و خدمات وابسته به تقاضا و عرضه در بازار است که به عنوان اقتصاد بازار نیز شناخته می شود. برخی این شیوه را از شیوه برنامه ریزی مرکزی اقتصاد که به عنوان اقتصاد دستوری یا اقتصاد برنامه ریزی شده نیز شناخته می شود متفاوت میدانند، اما فراموش می کنند که در تحت هر عنوان، سرمایه داری بر اساس خلق ارزش اضافی از استثمار نیروی کار استوار است.

از ویژگی های سرمایه داری:

 مالکیت خصوصی

ماالکیت خصوصی از مهم ترین ویژگی های سرمایه داری است که در آن املاک خصوصی مانند کارخانه ها، ماشین آلات و تجهیزات  در اختیار افراد یا شرکت های خصوصی قرار دارند.

 آزادی تشکلات اقتصادی

بر اساس این آزادی هر فرد به هدف کسب سود میتواند تصمیمات اقتصادی اتخاذ و به تشبثات اقتصادی مبادرت کند.

انگیزه سود

انگیزه کسب سود یکی از مهم ترین محرک های اقتصاد سرمایه داری است. در این سیستم  برای کسب حداکثر سود، تمامی شرکت ها در صدد تولید و فروش هرچه بیشتر محصولات خود به مصرف کنندگان هستند.

 مکانیسم قیمت

در این سیستم،عرضه و تقاضا در بازار، میزان تولید و به تبع آن سطح قیمت ها را در بازارتعیین می کند.

نوسانات در بازارهای کار

 .نوسانات بازار، نوسانات  استخدام و اخراج نیروی کار را باعث می شود.

 انگیزه سود در سرمایه داری  به استثمار نیروی کار، نا برابری درامد، استفاده لجام گسیخته از منابع منجر شده، نظم طبیعی را برهم می زند و باعث تخریب محیط زیست می شود.

اقتصاد سوسیالیستی

با ذکر این واقعیت که درگیری طبقاتی در قلب سوسیالیزم نهفته است، هدف ما از سوسیالیزم یا به طور خاص اقتصاد سوسیالیستی مالکیت و کنترول وسایل تولید در دست کارگران است. سوسیالیزم در نزد ما توزیع عادلانه کالا و خدمات در بین افراد جامعه است. جما به شعار «از هر کدام به قدر توانایی او و به هرکس به قدر نیاز او» اعتقاد  کامل دارد. بینش جما از اقتصاد سوسیالیستی سرمایه داری دولتی و دولت سرمایه دار نیست. به این معنی  که دستگاه سوسیالیسم دولتی با جایگزینی نظام سرمایه داری  با سیستم کنترول اقتصادی از نوع دیگر، تضمین می کند که آزادی واقعی وجود ندارد. سوسیالیسم در فقدان آزادی، بیرحمی و بردگی است. این مالکیت جمعی است که در آن کالاها و نیروی کار بر اساس منافع متقابل آزادانه و منصفانه مبادله میشود. در این شرایط کارگر دیگر نوکر دولت نیست. معنی دولت در نزد ما همیشه همان یکی است که در «مانیفیست کمونیست» تصریح شده است. سوسیالیزم در طول تاریخ یک جنبش ضد سرمایه داری بوده و با سرمایه داری از هر نوع آن ناسازگاری دارد،

جما نهادهای سرمایه‌ داری فعالیت‌های اقتصادی از جمله مالکیت خصوصی، روابط تولید سلسله مراتبی، جمع‌ آوری اجاره از مالکیت خصوصی، کسب سود در مبادلات و جمع‌ آوری بهره وام را بازتولید و ترویج می کنند  سرکوبگر میداند. بنابر این طبقه حاکم از جمله سرمایه داران، زمین داران و سایر اشکال سلسله مراتبی اجباری، حاکمیت اجتماعی- اقتصادی و قشربندی اجتماعی را به عنوان حاکمان اصلی جامعه شناخته و به خود مدیریتی کارگران، آموزش دموکراتیک و مساکن تعاونی را حذف آنها میداند. ما خواهان مالکیت مبتنی بردارایی در برابر مالکیت گرایی هستیم. به این معنی که جما خواستار لغو مالکیت خصوصی است، اما به اموال شخصی، کالاها و خدمات متعلق به جمع حرمت می گذارد. از مالکیت اجتماعی مالکیت و دموکراسی مستقیم  حمایت می‌ کند  و آن را راهی برای تحقق آزادی فردی و آشتی دادن تضاد بین فرد و جامعه میداند.

تفکر الغای پول، قیمت ها و کار مزدی درنگرش اقتصادی جما محوری است و با توزیع ثروت که بر اساس نیازهای جامعه تعیین می‌شود، فرد آزاد خواهد بود تا در هر فعالیتی که بیشتر از همه در آنها شایستگی و مهارت دارد شرکت کند. او دیگر مجبور نخواهند بود به کارهایی بپردازد که نه خلق و خوی و نه استعداد انجام آن را دارد.

هیچ راه خوبی برای اندازه گیری ارزش مشارکت های اقتصادی یک فرد وجود ندارد زیرا تمام ثروت محصول مشترک نسل های کنونی و نسل های قبل است. بنابر این قرار دادن نیازها در اولویت بالاتر از کارها  است.  جما  حق زندگی و بعداً آسایش را برای همه کسانی که سهم خود را در تولید بر عهده می گیرند مقدم بر تخمین و تعیین  ارزش کار میداند.

اتهام فرصت طلبی

اگرچه نگارنده هشت شکاف مقصود خود را از  استفاده  اصطلاح فرصت طلبی نیز واضح نساخته است، اما به فرض اینکه مقصود او «فرصت طلبی سیاسی» است، باید نخست به شرح دقیقی از این مصطلح بپردازیم:

اپورتونیسم سیاسی میتواند گونه های مختلف تفسیر می شود:

– روش سیاسی ای با هدف افزایش نفوذ سیاسی  به هر قیمت ممکن، حتی سازشکاری و خیانت.

– تسلیم پذیری و مصالحه، زیر پا گذاشتن پرنسیب ها و انحراف از اصول اساسی و پذیرفته شده  در فرآیند تلاش برای افزایش قدرت و نفوذ سیاسی خود.

  – گرایش  بسوی  به دست آوردن موقعیت، نفوذ، اعتبار یا حمایت بیشتر، به جای جذب و جلب واقعی مردم بسوی پرنسیپ های اساسی، سمت دهی افکارآنها و  بهبود شناخت سیاسی آنها.

– اعتقاد به اینکه باید نخست ذهن حاکم یا مخالف سیاسی را به هر وسیله ممکن به طور مثال انتقاد، استتیضاح و اتهام، دانست. به این ترتیب دانستن تاکیتک ها، اهداف، ذهنشان که به کدام سمت متمایل است، یا به  کدام سمت می‌روند، از آنجا ایجاد موانع و سنگ اندازی ها برای تعمیل اهدافی که در بالا گفته شود.

– شما ممکن است بزرگترین ارتش را در اختیار داشته باشید، اما در فقدان حمایت مردم،  پیروز نخواهید داشت. پیروزی را باید با جلب نظر مردم به دست آورد. برای اینکار نخست باید تحلیلی از شرایط ارائه کنید، آنگاه اهداف کوتاه مدت و دراز مدت خود را مشخص باید کرد. دادن شعار های میان تهی که توده ها را به رستاخیز ایدیالیستی ای مانند پایان جهان وعده میدهد، نمودار انفعال سیاسی، عجز انقلابی و خود  اپورتونسیم است.

 کوته فکری یا تنگ نظری یعنی اصرار برای دستیابی به دستاوردهای سیاسی کوتاه مدت یا حفظ آنها. در این صورت رابطه مناسب بین ابزار مورد استفاده و اهداف کلی مورد نظر نادیده گرفته می شود. «بهره کوتاه مدت منجر به درد طولانی مدت می شود. بنابراین، پس از ارتکاب به فرصت طلبی و تشخیص اشتباهات فرصت طلبانه، ممکن است  از «بازگشت به اصول» حمایت شود، اما به هزینه از دست دادن اعتبار، موقعیت و فرصت.

به طور مثال، مواضع باب آواکیان، رئیس حزب کمونیست انقلابی ایالات متحده امریکا ( آر سی  پی) در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ آن کشور در واقع یک فراخوان مطلقا فرصت طلبانه بود. برای وی نیاز به توقف ترمپ آنقدر طاقت فرسا بود که او هیچ ابایی از حمایت از جوزف  بایدن دموکرات  نکرد.

قرار گرفتن در برابر این سوال که «کدام یک  کمتر شریر است؟» اتخاذ یک موضع  اپورتونیستی است. آواکیان در حالی که جوزف بایدن و حزب دموکرات او را ابزاری در دست سیستم استثمارگر، سرکوبگر و به معنای واقعی قاتل، سرمایه داری- امپریالیسم میداند، اما فکر می کرد، یا میکند جمهوری خواهان و ترمپ از وی بدتر هستند.  وقتی شما با شعار«انقلاب کمونیستی و نه کمتر از آن» به میدان می آیید، نباید دیگر در فکر تمایز بین دو ابزار، دو وسیله استبداد، دو حزب، دو جریان که از یک یخن سر کشیده اند، دو دروغ بزرگ باشید. اینکار خیانت به توده هایی است که  وعده انقلاب را به آنها داده اید. آواکیان در یک ایمیل به حامیان خود گفت: بایدن به هیچوجه بهتر از ترمپ نیست، فقط با این تفاوت که با هر معنی که از آن متصور است بخشی از حرکت برای تحکیم و اجرای حکومت فاشیستی ترمپ نیست. او در حالی که درادامه گفته بود: «نگاه کردن به این انتخابات (۲۰۲۰) از نقط نظر اینکه کدام یک کاندید بهتر است، به معنای تانوانی در درک مخاطرات عمیق و پیامدهای بالقوه آن چیزی است که در آن وجود دارد. واقعیت این است که در آنجا یکی  و فقط یک «خوب» میتواند از این انتخابات بیرون شود: بخشیدن یک شکست قاطع به ترمپ و کل رژیم». اما سوال اینجاست که آرزوی شکست ترمپ در انتخابات میتوانست پایان سیستم باشد؟ آیا با رفتن ترمپ از صحنه سیاسی میتوان امیدوار از یک تغییر در خصلت سیستم بود؟ جز اینکه موج اعتراضات دوامداری که در گذشته بر علیه  ترمپ،  فاشیسم  و علیه سیستم در کل سازمان یافته بودند، همه به خاموشی گراییدند..

وی ادامه داده گفته بود: «نگاه کردن به این انتخابات از نقطه نظر اینکه کدام نامزد «بهتر» است، به معنای ناتوانی در درک مخاطرات عمیق و پیامدهای بالقوه آن چیزی است که در آن وجود دارد. واقعیت این است که یک – و تنها یک – «خوب» میتواند از این انتخابات بیرون بیاید: ارائه یک شکست قاطع به ترامپ و کل رژیم فاشیستی.

به همین ترتیب انجلا دیویس، که به عنوان یک رادیکال دهه ۱۹۷۰ به شهرت رسید و در انتخابات ۱۹۸۰ و ۱۹۸۴ نامزد معاونیت ریاست جمهوری حزب کمونیست ایالات متحده امریکا بود، در مصاحبه ای به «آر تی» گفت: «چپ ها باید آقای بایدن را انتخاب کند، زیرا او میتواند «به موثرترین شکل ممکن مورد تهدید قرار بگیرد».  مواضع بالایی این دوشخصیت بالای بدون شبهه رفورمیستی و فرصت طلبانه بود. وآیا مواضع «هشت قدغن» وقتی از حکومت های افغانستان میخواهد کاری در راستای رفع ستم جنسیتی، محو ادغام دین و دولت، ختم ستم ملی و پایان مهاجرت های اجباری انجام دهد، یک موضع  فرصت طلبانه و مطلقا رفورمیستی نیست؟

در هر حال یک  نگرش سیاسی که بیش از حد تبلیغ شده اما به موفقیت چشمگیری نائل نشده  و به حاشیه رفته است، ممکن است در هر فرصت راه خود را به سمت موقعیت از دست رفته بازکند. اینکار نوعی فرصت طلبی است.

اما وقتی مرامنامه جما به صراحت می گوید : « جنبش ما یک رستاخیزعمومی و متعلق به مردم افغانستان است. از آنجا که رژیم ارتجاعی وابسته به امپریالیزم جهانی بدون استفاده از نیروی خود قدرت را رها نخواهد کرد، بناً پادزهر آن را رستاخیز ملی تشکیل داده و برای لغو آن از «همه وسایل ممکن» استفاده میکند» دیگر دلیلی برای بستن تهمت اپورتونیسم  به جما باقی نمی ماند.

یک رفیقی، ازجمع رهروان جما در رابطه به مرامنامه جما نوشته است:

«این است یک استنتاج اصولی وبرداشت واقعی از تاریخ تجربیات گذشته وپاسخی است معقول برای برخی جفنگیات. رهنمودی است فراگیر برای نجات از بحران سیاسی- اجتماعی کنونی و فراخوانی است منطقی برای استخلاص مردم رنج کشیده کشور از قید وبند استعمار، استبداد ارتجاع. مذهبی وسر انجام راهیست برای آزادی، استقلال، حاکمیت مستقلانه ملی و استقرار عدالت اجتماعی. »

نگارنده هشت قدغن شاید حین نگاشتن آخرین سطور هجونامه متوجه این امر شده است که هیچ کدام از مدعیات او پایه علمی ندارد، یعنی هرچه تا کنون نوشته بود، همه ذهنی، بدون مدرک و فاقد استدلال بود. بنابر این خواسته است مهملاتی از نوع «انقلاب رهایی بخش و مبارزه برای تحقق آن»، «جانبداری از سرمایه داری ملی، در برابر سرمایه داری جهانی»، یا «انقلاب دموکراتیک ملی»، جدا سازی مسئله سرمایه داری  از امپریالیستی و باور به سرمایه داری جهانی در مقابل سرمایه داری ملی؟؟ و واقعیت اینکه امپریالیسم – سرمایه داری یکی از پدیده هایی را که به وجود آورده اجتماعی شدن تولید به مقیاس جهانی است و پایه های انقلاب جهانی را مساعد ساخته است.» و جسته و گریخته های ذهنی دیگری را شامل نوشتار خود کرده است . اما از آنجا که جمع بندی های اختامیه خود از تسلسل و عدم وضاحت رنج می برند، نتوانستیم خود را مکلف از پاسخ گفتن به آنها بدانیم. اما این سپاهیان جما همیشه برای ادامه یک بحث حقیقآ روشنگرانه و  پلومیک آمادگی دارند.

به پاس قربانیان و جانباختگان راه آزادی وعدالت

پایدار و مستحکم  باد اتحاد و همبستگی کارگران، دهقانان و خلق های زحمتکش افغانستان

به پیش بسوی رستاخیزملی – انقلابی

کمیته فرهنگی جبهه مردم افغانستان « جما»

جنوری 2023

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

یک وبسایت یا وبلاگ در WordPress.com بسازید

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: