جبهه مردم افغانستان
(جما)
د افغانستان ولس جبهه
Afghanistan people’s front

برای پایان یک بحث ناخواسته

امروز وقتی کسی کتاب می نویسد، یا در «فضای عمومی» سخنی می زند و باوری را مطرح می کند، در واقع می پذیرد که خواننده یا شنونده‌ی او، در تایید یا تردید آن، دیدگاه‌های خود را بیان خواهند کرد. اگر چیزی بنام «حق آزادی بیان»، به شما حق می دهد که باور و اندیشه‌ای را در «فضای عمومی» مطرح کنید، به دیگران هم حق می دهد که در آن باره آزادانه سخن بگویند. حق آزادی بیان این نیست که دیگران تنها حق «ثناگویی» شما و باورهای شما را داشته باشند، چیزی بگویند که دل شما و هوا داران شما با آن شاد شود. «حق آزادی بیان» این است که بر اساس آن هرکی بتواند آزادانه سخن دل خود را بگوید؛ چه که کسی از آن شاد می شود، چه ناشاد.

زنده بودن و مرده بودن کسی هم مهم نیست، مهم نیست که نویسنده کتاب یا نظر، زنده است یا نه. چگونگی کاربرد زبان هم اصل نیست، که کسی مجبور باشد، فقط در باره‌ی آن شیرین زبانی کند. نزدیکی روابط گذشته با نویسنده هم نمی تواند به دهن کسی تا ابد قفل بزند.

وقتی مامور باقی (یاسین) در کتاب خود از خود ستایش می کند، اما برعکس بر خوشنام‌ترین انسان‌های «چپ» این سرزمین، اتهام‌های ناروا می زند و می تازد، باید خوانندگان کتاب او نیز این حق را داشته باشند که برداشت‌ها و دیدگاه‌های خود را در باره‌ی کتاب او بیان کنند. به او بگویند: «آقا سر چشم شما هم ابروست». وقتی او راجع به دیگران راست یا ناراست داوری می کند، چرا دیگران حق نداشته باشند که در باره‌ی او هم این داوری را داشته باشند.

چرا خشم و ناسزا گویی در باره‌ی نقد کننده؟ چرا اتهام بستن، یاوه گویی کردن، چند پهلو سخن گفتن، «سلمبه قلمبه» بافتن، دهن دیگران را بستن، حق آزادی بیان دیگران را سلب کردن و نادیده گرفتن؟

چرا باید نپذیریم که، اگر ما دوستدار و ثناگوی کسی هستیم، به او ده‌ها لقب و صفت‌ بلند بالا می بخشیم، دیگران را هم حق دهیم که القاب ما را نپذیرند، در آن‌ها شک کنند، یا تعدیل بیاورند، وقتی یاسین در باره ده‌ها «گروه» و «سازمان» چپ، لجام گسسته داوری می کند، «مجید کلکانی»، هادی محمودی، عزیز اوریاخیل، انجنیر سرور، بصیر عصیان و دیگران، را نامنصفانه کوچک نشان می دهد، چرا او باید استثنا باشد که کسی نتواند در باره‌ی او هم لب بگشاید و بگوید، آقا خیریت است؟

«خودشیفتگان» کهنه کار، که همیشه از خود و حلقه خود ستایش کرده اند، سعی می کنند شما را هم وادارند که از آن‌ها ستایش کنید و ثناگوی آن‌ها باشید. از شما هم می خواهند هر چه خوبی و نیکویی است به آن‌ها و هرچه زشتی و پلشتی است به دیگران نسبت دهید. شما اگر بارها از آن‌ها و حلقه‌ی دور و پیش آن‌ها ستایش کرده باشید، اما یک بار گفتین، این خوبی‌ها و نیکویی‌ها می تواند در بین دیگران هم وجود داشته باشند، عزیز اوریاخیل هم انقلابی و آزادیخواه بود، آنگاه به این پرسش «خِنگ» و احمقانه آن‌ها مواجه می شوید که «اگر دیگران هم این خوبی‌ها را دارند، چرا به آن‌ها نمی پیوندی؟

وقتی چند سال پیش، از تجربه و چشم دید ۱۳ یا ۱۴ سالگی خود در باره عزیز اوریاخیل و انجنیر سرور و دیگران نوشتم، با همین پرسش «خنگ» یاسین و عصمت عزیزی مواجه شدم. هر دو پرسیدند: «تو که چنین شیفته عزیز اوریا خیل بودی، چرا به گروه او نپیوستی؟» (در کتاب خود نیز این را نوشته).

آدم‌های «خودشیفته» نمی توانند بپذیرند که دیگران هم می توانند شجاع، دلیر، انقلابی و آزادیخواه باشند. آدم‌های خودشیفته‌ی، تنگ نظر، گروه باز، قوم باز، «خودساز و بیگانه ساز»، همیشه چشمان شان به ارزش‌ها و خوبی‌های «دیگران» کور است.

اگر کسی آمد و این رسم نامیمون دیرینه‌‌ی آن‌ها را شکست، سعی کرد با یک سنگ، یک سنجه، خوبی‌ها و کاستی‌های گروه «خود» و «دیگران» را اندازه گرفت، آتش خشم این پیر‌های سالخورده، فوران می کند. آخر آقایون، انصاف داشته باشید. از خود «کوه» و دیگران «کاه» نسازید. لازم نیست برای بزرگ ساختن خود، دیگران را تحقیر کنید. اگر جای حساب و کتاب باشد، شما همتای ارزش یک قطره خون مجید کلکانی، عزیز اوریاخیل، انجنیر سرور و … شده نمی توانید. شما نمی توانید با برچسب زدن دیگران، و کم بها دادن خون آن‌ها، برای خود نام کمایی کنید. این شیوه‌ی برخورد نه عاقلانه است، نه عادلانه و نه منصفانه. این گونه خود بزرگ بینی‌ای که سعی شود با پایین آوردن شخصیت دیگران، خود را بزرگ بنمایانید، دیگر پذیرفتنی نیست.

پ.ن: من باور خود را اینجا نوشتم. گپ‌های احساساتی، پرطمطراق «سلمبه قلمبه» عصمت عزیزی را به هیج صورت جدی نمی گیرم و نیازی به پاسخ آن نمی بینم.

ودود «جوشان «

بیان دیدگاه