چرا گروههای مذهبی با افکار قبیلوی و قرون وسطایی در عصر مدرن حکمرانی می کنند؟
به اساس نظریه یکی از بزرگترین نظریه پردازان قرن 19 و منتقد رادیکال نظام سرمایه داری کارل مارکس چنین پیش بینی می شد که سرمایه داری بارشدش همه اقوام بربر را رام ساخته و همرنگ خود خواهد ساخت. یا با رشد زیربنا منجر به تغییر در روبنا خواهد شد. اما در قرن بیست ویکم علیرغم جهانی شدن سرمایه و مناسباتش چرا گروهها ی مثل طالب، داعش، بوکوحرام و آخوند ها با افکار قرون وسطای و حذفی شان هنوز میلیونها انسان را در گروگان گرفته اند و کشور های سرمایه داری که خودرا مدافع ارزشهای جهان شمول بورژوازی یا همان حقوق صوری سیاسی قلمداد می کنند، اکنون ازین پروسه عقب نشینی نموده نه تنها این گروهها را رام نمی سازند؛ بلکه آنها را هارتر ساخته و بازوی اجرایی سیاست های شان می دانند.
این همه پرسش های است در ذهن نسل ما خطور می کند. گروه های بنیادگرایی مذهبی، امروزه علیرغم حاکمیت مناسبات سرمایه داری در تمام جهان و سهم شان از سرمایه جهانی از لحاظ سیاسی و فرهنگی شدید ترین راهکارها و تبلیغات را برای نفی حق فرد و حق انتخاب او که بزرگترین دستاورد دوران مدرن به شمار می روند، آغاز کرده اند و صحبت از «جنگ ایده ها» یا جنگ نظریاتی دارند و با مداخله در زندگی شخصی مردم و با سلب همه حقوق ابتدایی نیم نفوس جامعه یعنی زنان این چنان لگام گسیخته عمل می کنند و جهان به اصطلاح متمدن تماشاگر این تراژدی زندگی میلیون ها انسان در بند این گروهها اند.
اینجا است که ما بیاد مقوله «پست مدرنیزم» می افتیم، به گفته ای استوارت جفریز، نویسنده کتاب: «همهچیز، همهوقت، همهجا: چطور ما پستمدرن شدیم» در کتابش می گوید که پست مدرنیزم فلسفه ای است که برای بقایی نئولیبرالیزم و سرمایه داری ایجاد شده است. او می افزاید: «چطور با پیدایش پستمدرنیسم، «ایسم» دیگری از دل آن سر برآورد و «نئولیبرالیسم» نام گرفت که شکل جدیدی از سرمایهداری است و تا حد زیادی جهانی است که اکنون در آن زندگی میکنیم. ما در عصر نئولیبرال زندگی میکنیم و پستمدرنیسم خدمتگزار فرهنگی آن شده است.»
یعنی درست با جهانی شدن مناسبات سرمایه داری امروزه سرمایه داری از لحاظ اخلاقی دیگر خود را متعهد به ارزش های جهانشمول آزادی های فردی و حقوق فردی ملزم نمی داند و با تمسک فلسفه «نسبی گرایی فرهنگی» که یکی از ابداعات و دست آورد های پست مدرنیزم است دیگر نمی خواهد ارزش های چون حق انتخاب و حقوق فردی جهانی شوند و می خواهد با بهانه ای نسبی گرایی فرهنگی پوسیده ترین و ارتجاعی ترین افکار را برای سرکوب ساختن جنبش های مترقی و برابری طلب در جهان زنده نگه دارد.
به این خاطر است که امروزه علیرغم اعتراضات و مبارزات جنبش های زنان در منطقه و اعتصاب های غذای شان در دل پایتخت های کشور های غربی اندک ترین توجهی به خواست های انسانی این جریانات صورت نمی گیرد. چون این گروههای که بر سر نوشت میلیون انسان حاکم شده اند، از آسمان نازل نشده اند و نه یک شبه مثل سمارق روییده اند؛ بلکه مولود همین نظام حاکم جهانی برای سرکوب جنبش های آزادیخواه و برابری طلب و استفاده ابزاری این گروهها در رقابت های میان دولت های سرمایه داری اند.
Noor Ahmad Jana
