
هنوز کوچهی بیانتهای شب جاریست
هنوز سلطنتِ دیو های شب جاریست
طلوعِ باورِ فریادِ شهرِ در زنجیر
شکستهبالترین زیرِ پای شب جاریست
سیاهنعرهی فتوایِ قتلِ نور و نوا
در انفجارِ مهیبِ صدای شب جاریست
به گوشِ پنجرهی بستهی شکفتنها
طنینِ خندهی فرمانروای شب جاریست
زلالِ نغمهی گنجشکها مکدّر شد
به رویِ حرمتِ گل ناسزای شب جاریست
غرورِ قامتِ تهمینه را ببین کابل
جنازهوار در آیینههای شب جاریست
به فصلِ تیر و تبر بسکه دیر خوابیدیم
هنوز خونِ زمان از قبای شب جاریست
(کاوه شفق)
