روز ها کورند از فردا نگاهی وام کن
از زلال چشمه ها چشمان نو انعام کن
در عروقِ قصه ها، خونِ نوی جولان بده
راه بر پریان گشا و دیو را در دام کن
مومیایی نیستی خوابیدهای با مردگان
از گل و از سنگِ عشق و زندگی اهرام کن
رامِ خاموشی و طاعونِ فراموشی شدی
رام این گندابه را، طوفان بزن نارام کن
توشهیی از عشق و مقصودی به پهنای سپهر
رهکشان در کهکشان، خورشید نقش گام کن
باغ بیپهنای رویأ را دری بازی بده
میوههای سرخِ فردا را در آن الهام کن
بر لبانِ شهر آیاتِ شهادت میدمد
شهر را بی دار کن، بیدار، آن را نام کن
آتشِ آغاز را از عشقِ ققنوسی بدزد
در نصِ پرواز خود، آغاز را فرجام کن
عشق سر میخواهد و پایش به خون آغشته است
جامِ دل تقدیمِ عشقِ مستِ خونآشام کن

آگست 2023
فاروق «فارانی «
