نويسنده: مهران موحد
بهتازهگی محمدیونس قانونی، رییس سابق مجلس نمایندهگان و نیز معاون پیشین ریاست جمهوری، مصاحبه مفصل با تلویزیون آمو صورت داده است. محور این مصاحبه بر عملکرد سیاسی او پس از حوادث یازدهم سپتامبر تا سقوط افغانستان بهدست طالبان میچرخد. قانونی نام آشنا در سیاست افغانستان در دو دهه جمهوریت بوده و از این لحاظ، موافقان و منتقدان پرشماری دارد. قانونی در سالهای اخیر هرازگاهی کوشیده از عملکرد خود در دو دهه اخیر دفاع کند و خود را تا جایی که ممکن است از خطا و اشتباه برائت دهد. شاید هر کس دیگری بهجای او میبود این کار را میکرد. قانونی در این مصاحبه پیوسته سعی کرد خود را سیاستمدار پیشرو و آیندهنگر جلوه دهد. برای تدوین تاریخ شفاهی افغانستان، باید کوشش صورت گیرد. سیاستمدارانی که در مقاطعی از تاریخ این کشور، تأثیرگذار بودهاند باید به حرف آورده شوند تا شناخت ما از روندها و وقایع گذشته، واقعیتر و عینیتر باشد. این که قانونی که حالا در تبعید بهسر میبرد، حاضر شده لب به سخن بگشاید و روایت خود را از وقایع گذشته ارائه کند، امر مبارک و درخور تحسین است. باید دیگران هم دست به چنین کاری بزنند.
یونس قانونی در مصاحبهاش با تلویزیون آمو به مسایلی پرداخت که جای آن است به پارهای از آنها در این جا اشاره کنم و نظرگاههای خود را درباره آنها بنویسم:
به نظر من، تناقضی که گاهی در روایت قانونی از کنفرانس بن و حوادث بعد از آن، به مشاهده میرسد ناشی از این است که وی از یکسو سعی میکند دستاوردها و تحولات پس از یازدهم سپتامبر را مرهون تلاشها و عرقریزیهای خود و یارانش نشان دهد، اما در مواردی برای مصون ماندن از انتقادها و اعتراضها، پای جامعه بینالمللی (امریکا و اروپا) را به میان میکشد و خود و همتیمهایش را ناچار به پذیرش خواستهای جهان مینمایاند. واقعیت آن است که غربیها و در رأس آنها ایالات متحده امریکا، پس از یازدهم سپتامبر به افغانستان آمدند تا از القاعده و همپیمانان آن، انتقام بگیرند و در ضمن سعی کردند به گمان خود روند ملتسازی را در افغانستان شتاب ببخشند. اگر دستاوردی وجود داشته باشد مربوط به غربیهاست و اگر شکست و اشتباهی هم صورت گرفته، عمدتاً به آنها برمیگردد. قدرتهای غربی بودند که شخصیتها و جریانهایی را بزرگ ساختند و در عوض، جریانها و افرادی را تضعیف کردند و به حاشیه بردند. شکی نیست که سیاستمداران افغانستان هم نقش جزئی و حاشیهای در سیر حوادث داشتهاند، اما این نقش به آن اندازه وسیع نبوده که بر کل روند تأثیر بگذارد و حوادث را در مجرای دیگری بیندازد. اگر انتقادی از سیاستمداران افغانستان صورت میگیرد باید مربوط به همان نقش جزئی و حاشیهای آنها باشد.
اگر یونس قانونی پیش از مصاحبه اخیرش با من مشوره میکرد، مهمترین نکتهای را که به او یادآوری میکردم این میبود که باید سانسورچی درونش را خاموش کند و داوریاش را در خصوص حوادث و آدمها صریحتر و شفافتر بیان کند. او با آن که در این گفتوگو در یکی دو مورد، واضحتر از قبل سخن گفت، اما رویهمرفته لحنش در مصاحبه مورد بحث محافظهکارانه و مصلحتاندیشانه بود. طبعاً این لحن به شفاف شدن وقایع تاریخی کمک نمیکند. او در این مصاحبه نه بهعنوان «گزارشگر حقیقت» بلکه به حیث عضو شورای مقاومت برای نجات افغانستان صحبت میکرد. به نظرم آقای قانونی در حال حاضر چیزی برای از دست دادن ندارد و احتمال ضعیف وجود دارد که دوباره بتواند در سپهر سیاست افغانستان نقشی ایفا کند. ازاینرو، محتاطانه حرف زدنش وجهی ندارد، خاصه با توجه به آن که او در مظان اتهامهای گوناگون از سوی برخی از افراد قرار دارد و شفاف صحبت کردنش میتواند وی را از مظان اتهامها دور کند.
با آن که گفتوگو در مورد تحولات پس از کنفرانس بن بود، یونس قانونی به مناسبتی به طرح بینن سیوان، نماینده ملل متحد برای افغانستان در زمان سقوط دولت نجیبالله، نیز گریزی زد و تلویحاً مخالفت احمدشاه مسعود با این طرح را عامل ناکامی و شکست دولت مجاهدین شمرد. تا جایی که من اطلاع دارم، قانونی نظرات انتقادی در خصوص تحولات جهاد و مقاومت و آدمهای آن دوره دارد، ولی هنوز حاضر نشده این نظرات را عمومی بسازد. او در همین مصاحبه با احترام فراوان از برهانالدین ربانی یاد میکند، حال آن که تا جایی که من اطلاع دارم دیدگاه واقعیاش در مورد عملکرد و نقش ربانی، انتقادی و بدبینانه است. سیاستمداران مجبورند حال عوام را رعایت کنند و گاهی شیوه تقیه را بهکار گیرند، اما وقتی موضوع روایت تاریخ در میان است، اخلاقیتر آن است که مصلحتسنجی کنار گذاشته شود. احتمال دارد قانونی اخیراً به اشتباه بودن قضاوتهایش در مورد ربانی پی برده باشد و در مورد داوریهای سابقش تجدید نظر کرده باشد.
یکی از حرفهای توجهبرانگیزی که یونس قانونی در این مصاحبه مطرح کرد در پاسخ به افرادی بود که وی و همتیمهایش را متهم به سپردن اقتدار و گرفتن مأموریت پس از کنفرانس بن میکنند. او به درستی اشاره کرد که در آن زمان اقتداری وجود نداشت که به دیگران سپرده شود و اگر دولت جدید شکل نمیگرفت، افغانستان و حتا همین کابل به جزایر جدا از هم افتاده قدرت تبدیل میشد. عدهای از طرفداران برهانالدین ربانی، وی را نماد اقتدار تاجیکان در روزهای پس از فروپاشی حاکمیت طالبان در ۱۳۸۰ خورشیدی میدانند. این افراد نمیدانند که آقای ربانی هیبت و صلابت لازم را برای حفظ اقتدار موهوم نداشت و حتا برای مدتی در کلوپ جبلالسراج از سوی قسیم فهیم محکوم به حصر شده بود و قبل از آن که به کابل بیاید تعهد سپرد که هیچ صحبتی بر ضد روندی که قرار بود در کنفرانس بن تصویب شود انجام ندهد. جالبتر آن که به نوشته بتی دام، ژورنالیست هالندی، در کتاب «یک مرد و یک موترسایکل (حامد کرزی چهگونه به قدرت رسید؟)»، در اولین لحظاتی که ستار سیرت از اعضای هیات روم ناگزیر ساخته شد از نامزدیاش برای رهبری حکومت آینده افغانستان به نفع کرزی بگذرد، ربانی از ارگ ریاست جمهوری در کابل به کرزی که هنوز در مناطق دورافتاده قندهار بهسر میبرد زنگ زد و به او گفت: «من به شما بهعنوان رییس جمهور آینده فکر میکنم. من در تحویلدهی موقف خود به شما موافقم. شما چه فکر میکنید؟» (ص ۱۵۹). گویا اعضای جبهه متحد، از رأس تا ذیل، میکوشیدند در احترامگذاری و قدرشناسی از فرد مورد حمایت غرب، گوی سبقت را از یکدیگر بربایند. ظاهراً بعدها که تحولات به سمت منزوی شدن رهبران جبهه متحد رفت، ربانی و هوادارانش، با بهرهگیری از نارضایتیها، به ناروا از تعویض اقتدار به مأموریت صحبت کردند.
به گمان من یکی از نکات نادرستی که قانونی روی آن انگشت تأکید نهاد این بود که مدعی شد اختلاف و شکاف میان سران جمعیت اسلامی پس از سقوط طالبان، از زمانی آغاز شد که کرزی در اقدام تفرقهافکنانه فهیم را از معاونتش کنار زد و به جایش احمدضیا را بهحیث معاون در تکت انتخاباتیاش برگزید. راستش قانونی در این مورد عمداً از گفتن حقیقت طفره رفت. حقیقت آن است که کشمکش میان سران جمعیت در روزهای نزدیک به برگزاری کنفرانس بن علنی و جدی شد. مثلث فهیم+قانونی+عبدالله عملاً برهانالدین ربانی را که رییس دولت مجاهدین بود خلع صلاحیت کرده بود و به مشورههایش وقعی نمینهاد و حتا در اقدام نادر تا زمانی که مطمئن نشدند ربانی کاری خلاف میل آنها انجام نمیدهد، به او اجازه ندادند وارد کابل شود و از همینرو، وی را مجبور به اقامت جبری در کلوپ جبلالسراج کردند. قانونی در این جا تلاش میکند اثبات کند که او و همتیمهایش با نادیده گرفتن ربانی هیچ اشتباهی را مرتکب نشدهاند. این در حالی است که امکان داشت مثلث فهیم+قانونی+عبدالله با برگزیدن شیوه نرم و مسالمتجویانه در مواجهه با خواستهای ربانی و کوشش برای حل و فصل اختلافها از طریق مذاکره و گفتوگو، وی را متقاعد به هماهنگ شدن با خود میکرد؛ اما آنها در آن زمان بر مرکب غرور سوار بودند و چهاراسپه میتاختند و خود را عقل کل میپنداشتند و به نظرات دیگران اهمیتی نمیدادند و قصد داشتند به اهداف مورد نظر خود میانبر بزنند.
قانونی این موضوع را که او و همتیمهایش طرفدار ایده پشتونمحور بودن حاکمیت افغانستان بودهاند انکار میکند. او راه حل معضل افغانستان را بازتعریف رابطه قدرت و قومیت و نامتمرکز شدن تدریجی ساختار سیاسی اعلام میکند. این که وی از این پس طرفدار ایده تقسیم قدرت براساس اقوام نیست، امر مبارک است و خدا کند این حرف در حد شعار باقی نماند. با وجود این، انکار این واقعیت که او و فهیم در بحبوحه کنفرانس بن و پس از آن، پشتون بودن رأس امور را ترویج و تبلیغ نمیکردهاند، کار درستی نیست و تلاشی برای تحریف واقعیتهای تاریخی است. آدم اگر فکر میکند اشتباهی از او سر زده است باید جرأت اعتراف به اشتباهش را داشته باشد. به تواتر رسیده که فهیم بارها از تز پشتون بودن رهبری افغانستان دفاع میکرده و یکی از نقاط اختلاف خود با احمدشاه مسعود را همین امر میدانسته است. در مورد قانونی نیز یادم است که او اندکی پیش از برگزاری کنفرانس بن، به نزد یکی از افراد پرنفوذ در روستای ما آمده بود. حرفهای زیادی زد که چون سن و سالی نداشتم نتوانستم آنها را هضم کنم، اما یادم است که میگفت، باید یک پشتون معتدل در رأس هرم قدرت قرار داشته باشد تا ما بتوانیم با او کار و برنامههای خود را در کنار او دنبال کنیم. این را هم ناگفته نباید گذاشت که تبلیغ برای ضرورت پشتون بودن رهبری دولت، احتمالاً بیش از آن که نمایانگر علاقه قلبی قانونی و همتیمهایش بوده باشد، بازتاب خواست امریکاییها و غربیها بوده و سران پنجشیری جبهه متحد برای خودشیرینی در نزد خارجیها، این خواست غربیان را در میان مردم ترویج و پمپاژ میکردهاند.
از حق نگذریم که یونس قانونی در دو دهه اخیر مهمترین شخصی بود که بحث تغییر ساختار سیاسی را مطرح کرد و در این راه همه نیرویش را بهکار گرفت. خلیلزاد هم به این نکته در «فرستاده» اشاره میکند. این که تلاشهای قانونی به نتیجه نرسید معلول عوامل مختلف بود، از جمله این که فهیم از سوی کرزی فریب داده شد تا از نظام متمرکز حمایت کند و به وی که هیچ شناخت درستی از پیچیدهگیهای سیاست نداشت این طور تلقین شد که در نظام سیاسی آینده، او معاون رییس جمهور خواهد بود. کرزی و مشاورانش برای فریفتن فهیم، خودخواهیهای شخصیاش را تحریک کردند. قانونی به این نکته در گفتوگویش با آمو اذعان میکند. همچنان خلیلزاد که نماینده امریکا بود، به رهبران این کشور فهمانده بود که بهترین نظام برای حفظ ثبات در افغانستان، نظام متمرکز ریاستی است. قانونی نمیتوانست در برابر فشارهای فهیم و خلیلزاد کاری از پیش ببرد. واقعیت تلخ آن است که قانونی در بعضی موارد، بهعنوان آلت فعل فهیم عمل میکرد و در برابر اراده فهیم قدرت ایستادهگی نداشت و به همین دلیل، سندهایی را به نمایندهگی از جبهه متحد و به دستور فهیم امضا میکرد و به ناروا خود را آماج تیرهای ملامت عوام بیخبر از عالم پرتلاطم سیاست میساخت.
یونس قانونی در جایی از این مصاحبه، مسوولیت دفاع از نظام پیشین را بر دوش کسانی انداخت که پس از انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۴ به صحنه آمدند و «مثل ستون پنجم» علیه «رهبران حوزه جهاد و مقاومت» پروپاگندا راه انداختند و قدرت نظامی و سوق و اداره جنگ را در دست داشتند. من تا حدود زیادی با این سخن قانونی موافقم. با اینهمه، نباید از این مقدمه درست به این نتیجه نادرست برسیم که قانونی و همگنانش هیچ نقشی در فروپاشی نظام نداشتهاند. بدون هیچ شک و شبههای انحصارگریها، خودخواهیها، خطاها و بیکفایتیهای سران نظام از ۲۰۰۱ به بعد، از جمله عواملی بود که منجر به سقوط شد. قانونی نباید روند سقوط را به پنجشش سال اخیر خلاصه کند و خود را در حادثه سقوط نظام، بیتقصیر جلوه دهد. گوستاو لوبون، تاریخنگار، فیلسوف و جامعهشناس فرانسهای، نوشته است: «گذشته مسیر کنونی ما را مشخص میکند و زمان حاضر سرنوشت آیندهگان را رقم میزند. زمان حال، غلام حلقهبهگوش گذشته و سرور آینده است. هر شخصی که میخواهد آینده را بشناسد لازم است زمان حال را بهدرستی بشناسد.»
به باور من، مهمترین اشکال این قبیل مصاحبهها این است که در پاسخ به پرسشها و شبههها صورت میگیرد و به نحوی حاشیه و تعلیقه بر روایت دیگران است. شیوه معقول و منطقی این است که هر کس روایت ویژه خود را از گذشته خلق کند و منتظر نباشد دیگران روایت خود را عرضه کنند و سپس او واکنش نشان دهد. چند سال پیش در نشستی محمدیونس قانونی سخن از نوشتن کتاب خاطرات خود میزد؛ اما هنوز خبری از انتشار آن کتاب نیست. او باید این کار را انجام میداد؛ چون او از شاهدان دست اول بازیهای سیاسی در دو دهه پسین بوده است. سیاستمداران افغانستان به اهمیت جنگ روایتها بهخوبی پی نبردهاند. ادوارد سعید، روشنفکر آوازهمند فلسطینی، معتقد بود که پیروزی اصلی در جنگ روایتها صورت میگیرد نه در میدان نبرد نظامی. سیاستمداران در جاهای دیگر جهان، افراد باتجربه و کارکشته را استخدام میکنند تا آنها را در نوشتن خاطرات یاری برسانند. در افغانستان، چنین کاری معمول نیست. البته این نکته را نباید از یاد ببرید که اگر میخواهید روایتتان از تاریخ، پرخواننده و گیرا باشد، باید دل به دریا بزنید و ناگفتهها را برملا کنید. از سوی دیگر، شما اگر میل نداشته باشید روایت کنید، دیگران دست روی دست نمیگذارند و شما را روایت میکنند و آنگاه مجبورید همه وقت و انرژی خود را صرف نقد و نفی روایت دیگران کنید. اکنون قانونی در چنین مخمصهای گرفتار شده و سعی میکند خود را از آن نجات دهد. آیا در این زمینه توفیقی حاصل خواهد کرد؟
١ عقرب ١٤٠٢
