جبهه مردم افغانستان
(جما)
د افغانستان ولس جبهه
Afghanistan people’s front

زنده یاد استاد باشی محمد «عادل»

یادبودی از کادر برجستۀ سامائی:

باشی محمد (عادل) در سال ۱۳۳۱ ش در قریۀ «رسول داد خیل» ولسوالی سیدخیل ولایت پروان در یک خانوادۀ کم بضاعت دهقانی دیده به جهان کشود. پدرش «صالح محمد» مثل اکثر اهالی قریه و سائر روستا های فقرزدۀ سیدخیل دهقانی بود کم زمین و در طول سال با دستان پرآبله به زحمت کار می کرد، اما حاصل کارش به مشکل تکافوی خرج خانواده را می کرد.

باشی محمد که در دامان فقر زاده شد، دوران کودکی و نوجوانی را در بستر تنگدستی گذرانیده و به برومندی رسید. او در سال ۱۳۳۸ شمسی شامل مکتب متوسطۀ سیدخیل گردید. در سال ۱۳۴۵ ش با کسب نمرات عالی از صنف نهم فارغ و در سال ۱۳۴۶ ش شامل «لیسۀ جبل السراج» شد. با ختم موفقانۀ دورۀ تعلیمی لیسه در سال ۱۳۴۹ ش در لیسۀ جبل السراج، در سال۱۳۵۰ ش وارد دارالمعلیمن عالی کابل شده و در ختم سال تعلیمی ۱۳۵۱ از آن مؤسسۀ عالی با کسب شهادتنامه فارغ شد. سال ۱۳۵۲ ش به صفت معلم در مکتب «لیسۀ سیدخیل» مقرر گردید. استاد (عادل ) از همان نخستین سال شغل شریف معلمی اش به صفت معلمی آگاه و فهیم، مسلکی و لایق، منضبط و خوشنام، سخت کوش و با پشتکار و علاقه مند به تدریس و تنویر اذهان فرزندان توده ها؛ به زودی در قلب شاگردان، استادان و مردم محل جای گرفت و خوش درخشید.

سال های دهۀ ۴۰ شمسی یک دهه پس از فروکش و سرکوب خونین مبارزات ضد استبدادی جنبش بورژوا دموکراتیک طراز کهن در کشور، در گام بعدی موج نوینی از مبارزات سیاسی رادیکالتر توده ئی با شعار ها و خواست های روشن و مشخص ضد ارتجاعی و ضد امپریالیستی با الهام از انقلاب های پیروزمند و مبارزات پرخروش و خیزش های عادلانۀ مردمی علیه امپریالیسم، استعمار و ارتجاع در اقصی نقاط جهان، و در پرتو اندیشه های زنجیر گسل انقلابی ساحت کشور را درنوردید. عوامل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی همراه با دموکراسی نیم بند تاجدار زمینه های نطفه بندی، شکل گیری و رشد بعدی تشکل ها و نشرات علنی چپ، راست و میانه را در کشور تدارک دیده بود. در گرماگرم این مبارزات علنی روشنفکری ــ توده ئی در مرکز و ولایات کشور، دانشگاه کابل، سائر مؤسسات عالی تحصیلی، مکاتب و مراکز تولید صنعتی کشور به کانون داغ این مارزات تبدیل شده و جوانان کشور اعم از محصلان، متعلمان، معلمان، استادان و خلاصه روشنفکران همراه با کارگران و سائر زحمتکشان شهری به سرعت با این موج همنوا شده و دسته دسته به سیاست کشانیده شدند. دو ولایت پرنفوس پروان و کاپیسا نیز که علاوه از داشتن مراکز متعدد آموزشی در سطح لیسه ها، بزرگ ترین واحد تولید صنعتی کشور یعنی فابریکۀ نساجی گلبهار را در خود جا داده بودند، شاهد موج گسترده ای از تظاهرات متعلمین معارف و کارگران آن فابریکه بودند.

این سال های پرتلاطم مبارزات سیاسی در کشور مصادف بود با دورۀ ثانوی و تحصیلات عالی «باشی محمد» در مکتب و دارالمعلمین عالی کابل. این موج نیرومند مبارزات ضد ارتجاعی ــ استعماری برحق روشنفکران و توده های کشور این دانش آموز جوان را به آن سمت کشانیده و نقشۀ راه زندگی و رزمندگی آتیۀ وی را نیز مشخص ساخت.

شرایط عینی زندگی نیز وی را در امر کسب شناخت تجربی معینی کمک کرده بود. باشی محمد این دانش آموز جوان که از بدو تولد در دامان فقر پرورده شده بود، از عمق وجودش نابرابری های اجتماعی و فاصله فاحش طبقاتی را در جامعۀ منقسم به دارا و نادار در تحت حاکمیت طبقاتی دودمان سلطنتی درک کرده بود. همین ستم و استبداد چند لایۀ طبقات و دستگاه حاکمه در حق مردم ستمدیدۀ کشور، مایۀ خشم و نفرت عمیق او نسبت به دستگاه ستمگر دولت و پایۀ اجتماعی آن شده و در دلش آتش انقلاب رابرافروخت. این تجربۀ مستقیم از مظالم دولت و ستمگری عمال محلی آن، در خدمت رشد آگاهی سیاسی و گرایش وی به سوی رادیکالیسم انقلابی و چنگ زدن اندیشه های زنجیر گسل مترقی، اثر گذاشت. این مبارز جوان راه برون رفت توده ها از آن وضعیت ستمکشی و پایان دادن به فقر و فلاکت زحمتکشان را در مبارزه و تغییر بنیادی مناسبات تولیدی از طریق یک انقلاب پیروزمند توده ئی می دید.

باشی محمد هنگام تحصیل در دارالمعلمین عالی کابل که آنزمان به کانون گرم مبارزات سیاسی و تقابل و تبادل مکتب ها و اندیشه های فلسفی ــ سیاسی چپ و راست مبدل شده بود، مثل هزاران دانشجوی دیگر به جریان با عظمت دموکراتیک نوین که به نام نشریۀ آن« شعلۀ جاوید» نیز مسمی شده بود، پیوسته و به اندیشۀ نیرومند رهنمونی آن جنبش تاریخی همچون سلاح برندۀ مبارزاتی دست یافت. او تا واپسین دم این سلاح را محکم در دست نگه داشته و برخلاف عده ای نیمه راه و نادم، دور نینداخت.

سال اول معلمی رفیق عادل همزمان بود با فروکاستن تب داغ مبارزات علنی سیاسی در اشکال تبارز علنی و قانونی تشکل ها، جریان ها، جراید سیاسی و تظاهرات عمومی در آستانۀ کودتا و انجام کودتای نظامی ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ ش و تبدیل نظام فرتوت شاهی به جمهوریت قلابی به زعامت نمایندۀ سرمایۀ کمپرادوری بوروکراتیک «محمد داؤود» عضو دودمان سلطنتی.

با درهم پیچیده شدن تومار نظام مستبد شاهی با همه ضمایم نظر فریب آن؛ کودتای ۲۶ سرطان فضای سیاسی کشور را به کلی عوض کرده و اختناق و جو پلیسی را جایگزین فضای پرسر و صدای قبلی ساخت. در چنین جوی مختنق از تب و تاب مبارزات گذشته جز نام، نشانی باقی نماند. اما تبدیل اسم نظام از شاهی به جمهوریت، چیزی را عوض نکرده و زنجیر های سنگین بردگی همچنان بر دست و پای ستمکشان کشور سنگینی می کرد. تداوم انواع ستم در جامعه ــ منجمله ستم روز افزون طبقاتی و ستمگری سوسیال امپریالیستی ــ و سنگینی زنجیر به پای زحمتکشان کشور، مبارزه و مقاومت را در اشکال و مضامین نوینی در انطباق با شرایط ضمن درس آموزی از دستآورد ها و کاستی های مبارزات تازه فروخوابیده، در دستور کار مبارزاتی مبارزان و انقلابیون ادامه کار کشور قرار می داد. تداوم مبارزۀ انقلابی در اشکال مناسب و لازم نوین در کشور، یک ضرورت بود.

یکی از تشکل ها و نهاد های ادامه کار مبارزاتی کشور پس از کودتای ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ ش، که با درس آموزی از تجارب منفی و تکیه بر اصولیت های جریان دموکراتیک نوین به گونۀ دیالکتیکی، مبارزات ایدئولوژیک، سیاسی و تشکیلاتی و کار در میان توده ها را به دور از سر و صدای ویژۀ دورۀ قبل، به شکل مخفی ادامه داده و فعال ماند، تشکلی بود که تعدادی از روشنفکران انقلابی خوشنام و ادامه دهندۀ راه انقلابی گذشته با الهام از اندیشه های دموکراتیک نوین و مترقی به جلو داری نماد رزم انقلابی رفیق مجید درفش مبارزه را استوارانه به دوش حمل کرد. این تشکل که حتی قبل از کودتای مذکور، با استفاده از عوامل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بذرافشانی قابل ملاحظه و امیدوار کننده ئی در ولایت پروان کرده بود و نفوذ قابل حسابی در میان اهل معارف آن ولا داشت، تعداد زیادی از روشنفکران صفوف و حتی کادر های خیلی فعال و برجستۀ «سازمان جوانان مترقی» و «جریان شعلۀ جاوید» مثل داؤود سرمد، باشی محمد و… را در ترکیبش جا داد. بدین ترتیب، باشی محمد این آموزگار جوان، بدون ضیاع وقت و گسست در امر مبارزاتی اش، شیفتۀ این جریان مبارزاتی شده و با پیوستن به جمع این جوانان انقلابی، افتخار همرهی و رفاقت با سردار ستیز ــ مجید کلکانی ــ و همرزمان دلیر او را کسب کرد.

در جریان کار و پیکار انقلابی و تعلیم و تعلم، او با سخت کوشی و پشتکار مبانی و مفاهیم علم انقلاب را آموخته، ضمن ارتقای مداوم دانش انقلابی و معلومات تاریخی اش، آموختۀ خود را به دیگران نیز آموخت. با این سخت کوشی و مداومت در پروسۀ تجدید تربیت و خودآموزی، به یک روشنفکر طراز نوین، یک انقلابی آبدیده، مستعد، جسور، آگاه و دارای اخلاق نیکوی انقلابی؛ ارتقاء یافت.

در تداوم این مبارزات همه جانبۀ پیگیر، باشی محمد با به کار گیری کلیه ویژگی ها و ظرفیت های ممکنه به سرعت مدارج ارتقاء و اعتلاء فکری، سیاسی و تشکیلاتی را پیموده و علاوه از عرصۀ علم تاریخ، در عرصۀ سیاست انقلابی و تعلیم علم انقلاب نیز به دبیر و آموزگاری توانا مبدل شد. او که برای سالیانی در مکتب «لیسۀ سیدخیل» معلم تاریخ بود، با استفاده از آن کرسی مبانی و درک علمی از تاریخ یعنی مبارزۀ طبقاتی و رابطۀ دیالکتیکی مناسبات تولیدی با روبنا و نهاد های سیاسی را به فرزندان زحمتکشان محل آموخت. استاد عادل شاگردان مستعد، فهیم، لایق و نترس مکتب را برای کار سیاسی انتخاب می کرد. او با استفاده از خوشنامی و محبوبیتش تعداد زیادی از شاگردان لایق آن مکتب را به سوی سیاست انقلابی کشانیده و به آنان با پشتکار مبانی و مفاهیم علم انقلاب و مبانی علمی تاریخ را آموختانده و از آنان انقلابیون تمام عیاری تربیت کرد.

از میان بهترین این جوانان، استاد عادل شاگردان زیادی را در مدرسۀ انقلاب تربیت کرد که هم در میدان های رزم میهنی ضد استعمار سوسیال امپریالیسم از لحاظ سیاسی و نظامی خوش درخشیدند، هم در شکنجه گاه های مزدوران و جلادان «خلق و پرچم» و اخوان، الگوی مقاومت شده و هم از سطح معرفتی و آگاهی نسبتاً خوب تئوریک و استواری ایدئولوژیک برخوردار بودند و در همه میدان ها تا پایان استوار و سرافراز ماندند. همین اکنون نیز هستند تربیت یافتگان و شاگردان او در سازمان «ساما» که طی سالیان متمادی در مبارزه با انحرافات ایدئولوژیک ــ سیاسی و تسلیم طلبی طبقاتی و ملی منحرفان مطرود در مرکزیت های قبلی و حواشی آن، استوارانه از آرمان و سازمان مجید و رفقای پیشکسوت ما به دفاع پرداخته و بی باک و نترس در کنار سائر همرزمان راستین سامائی شان در عرصه های مختلف مبارزه علیه امپریالیسم و ارتجاع مصروف نبرد اند.

با پیروزی کودتای منحوس ۷ ثور ۱۳۵۷ش توسط باند های میهن فروش «خلق و پرچم» مطابق برنامۀ توسعه طلبانۀ استعماری سوسیال امپریالیسم شوروی، اوضاع سیاسی کشور از حالت آرامش ظاهری قبل از توفان بدر شده و به سوی دگرگونی شتافت. این دگرسانی وضعیت، تأثیری مستقیم بر نحوۀ مبارزۀ انقلابی و فعالیت تشکل های مبارزاتی و مبارزان موجود در کشور می گذاشت. رژیم کودتا از همان روز های اول حاکمیت فاشیستی اش به مخالفان فکری ــ سیاسی به ویژه به پیروان اندیشۀ پیشرو ناقد رویزیونیسم و سوسیال امپریالیسم چنگ و دندان نشان دادند. در جمع رفقای تشکیلاتی حلقه زده بر محور شخصیت نامور انقلابی کشور ــ رفیق مجید ــ نیز تعدادی از رفقای علنی در معرض خطر ربایش قرار داشتند و بدون اتلاف وقت باید به زندگی مخفی رو می آوردند. استاد باشی محمد نیز یکی از آن عده رفقا بود که پس از کودتا مخفی شده و به زندگی و فعالیت حرفه ئی روی آورد. با گسترش ساحه و تنوع کار سیاسی ــ تشکیلاتی رفقا در پروان قبل از ایجاد «ساما»، کمیتۀ اساسی پروان آن تشکیلات ارتقاء ظرفیت یافته و رفیق عادل بنا بر شایستگی مبارزاتی اش، به عضویت در آن کمیته ارتقاء مقام یافت.

سال ۱۳۵۸ش سال بنیانگذاری «ساما» است. در ماه سرطان همان سال «سازمان آزادیبخش مردم افغانستان»(ساما) به اشتراک جمع وسیعی از رهبران، کادر ها و روشنفکران منسوب به گروه ها و محافل جنبش انقلابی کشور به محوریت اسطورۀ رزم ــ مجید ــ در نتیجۀ کار تدارکی جندین ماهه و با معیار های دقیق فکری ــ سیاسی با شعار «مرگ یا آزادی!» تولد پرآوایش را به دوست و دشمن اعلام داشت. رفیق عادل از بدو ایجاد «ساما» منحیث یکی از رهبران محلی و کادر برجستۀ سازمان ما افتخار عضویت و رزمیدن در یکی از ستون های آن را کمائی کرده و تا دم مرگ آن عضویت را داشت.

«سازمان آزادیبخش مردم افغانستان»(ساما) و در پیشاپیش آن مجید و سائر رهبران و پیشکسوتان نامدار انقلابی کشور ما پس از کودتای ۷ ثور و قبل و بعد از تجاوز نظامی سوسیال امپریالیسم روس به کشور ما با پیشتازی در عَلم برداری و ایستادن در میدان نبرد علیه اشغالگران و عمال خودفرختۀ بومی شان، افتخار آغاز مبارزه و ضد حملۀ همه جانبه را در تاریخ معاصر افغانستان به نام خود ثبت کرده است، رزمندگان و پیشمرگان بیشماری را در اقصی نقاط کشور از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب و مناطق مرکزی روانۀ کارزار سترگ میهنی و انقلابی کرده است که زنده یاد رفیق عادل یکی از آن رزمندگان فرهیخته و آگاه بود.

تشکیلات پروان ــ کاپیسای «ساما» پس از حدود یک سال و نیم رزمیدن و بسیج توده ئی علیه مزدوران «خلقی ــ پرچمی» و بادار روسی شان، و پاکسازی ساحت آن دو ولایت از لوث وجود آن مزدوران و در حین تدارک برای تداوم و تکامل دیالکتیکی و قانونمند جنگ آزادیبخش علیه تجاوزگر روسی، در نتیجۀ تنگ شدن عرصه و خنجر خوردن از پشت توسط باند های شریر و مزدور اخوان عمدتاً جمعیتی و گلبدینی حین نبرد علیه اشغالگران روسی؛ به منظور اجتناب از درگیری درونی همزمان با اشغال نظامی کشور، در ماه عقرب سال ۱۳۵۹ش طبق هدایت هیئت رهبری آنوقت سازمان، منطقه را به اجبار ترک گفته و نیروهایش را به کوهدامن و کابل انتقال داد. باز هم طبق دستور رهبری سازمان، بخشی از کادر های سیاسی در کابل و کوهدامن جذب شده و بخش عمدۀ نیرو های نظامی به شمول کادر های سیاسی و نظامی به منظور گشودن جبهات جدید نبرد و یا تقویت سنگر های موجود، در دو گروه روانۀ کندوز و شولگرۀ ولایت بلخ شدند.

در گروه اعزامی کندوز، رفقای خیلی مجرب و توانمندی مثل رفیق عادل، پهلوان محمد جان، معلم نظام الدین و معلم عیسی خان، صوفی هراتی، حسیب، و (ق) شامل بودند. هدف از اعزام این کادر های سیاسی ــ نظامی تقویت مبارزاتی جبهۀ زنده یاد رفیق «انجنیر سرور» در ولایت کندوز بود. انتقال این گروه از رفقا در ماه جدی ۱۳۵۹ش با استفاده از اسناد جعلی از کابل توسط طیارۀ شرکت باختر صورت گرفت. هنگام انتقال این رفقا از میدان هوائی کندوز تا به درون شهر در دو گروه به منظور جا به جا شدن در حومۀ شهر به اثر اشتباه فرد رهنما در انتخاب وقت و راه، یک گروه سه نفری رفقا در کمین خادیست های مسلح و سربازان روسی افتادند و به آنان فرمان ایست داده شد. وقتی این رفقا به امر توقف اعتناء نکرده و به راه خویش ادامه دادند، خادیست ها و سربازان روسی بالای آنان آتش گشودند که در نتیجۀ آن رفیق باشی محمد(عادل) در جا نقش زمین شده و به جاودانگی پیوست و (ق) در زیر آتش متقاطع دشمن مجال فرار نیافته و دستگیر شد.

از میان آن جمع رفقای اعزامی به کندوز، اما سرنوشت سائر رفقا به گونۀ دیگری رقم خورد که داستانیست همین سان غم انگیز. سه تن از آنان یعنی پهلوان محمد جان، معلم نظام الدین و معلم عیسی خان در ماه حوت همان سال یا ماه حمل سال بعد در روستا های اطراف شهر کندوز در محاصرۀ عمومی اشغالگران روسی عافلگیر شده و در حالی که در آن وقت سال به دلیل نبودن ستر و اخفاء طبیعی، ناگزیر به نبرد رویاری با اشغالگران روسی شده و با سلاح کلشینکوف تا پای جان شجاعانه در مقابل داشکه و تانک های روسی رزمیدند و در آخر پیکر بی جان شان زیر چرخ های پولادین تانک های متجاوزان روسی له شد. صوفی هراتی هم که در آن روز محاصره در جمع آن سه رفیق نامبرده بود، تنها کسی بود که با سر و صورت خون آلود به کمک رانندۀ شرکت ترانسپورتی «افسوتر» به عنوان کلینر تا کلکان انتقال داده شد. او در سال ۱۳۶۰ش در جریان حملات نظامی گروه های مزدور اخوانی بالای نیرو های سازمان در منطقۀ «بازاری» کوهدامن کشته شد. حسیب جان جوان که مدت ها در کنار زنده یاد «انجنیر سرور» در جنگ رویاروی با اشغالگران روسی و غلامان «پرچمی ــ خلقی» شان رزمید، سرانجام در کنار او و همراه با وی به دست جلادان اخوان جمعیتی به شمول حدود بیست تن از رزمندگان اسیر بدون سلاح جبهۀ کندوز «ساما» قصابی شد. یاد همۀ این جانبازان انقلابی گرامی باد! از میان آن هفت رفیق، تنها (ق) پس از گذراندن سال ها در عقب میله های زندان مزدوران روس، رها شده و در قید حیات است. قرار است که در نوبتی دیگر قلمی به شرح زندگی، مبارزات و ماجرای کشته شدن مجموع این جوانان جانباز آن پیکار ضد استعماری ــ ارتجاعی همت گمارد.

در پیوند با این یادواره، لازم به تذکر می دانم که زنده یادان رفقا « ملنگ عمار»، «عبدالبصیر بهرنگی» و «باشی محمد» در زمان حیات شان، سه تن از رهبران محلی و کادر های برجستۀ «ساما» و اعضای «کمیتۀ اساسی» تشکیلات پروان سازمان بودند. این کمیته تحت رهبری مستقیم مرکزیت سازمان، مسؤولیت همه جانبۀ امور مبارزاتی در دو ولایت پروان و کاپیسا را به عهده داشت. آن سه رفیقِ به جاودانگی پیوسته با مبارزه و مرگ شان نشان دادند که انقلابیونی بودند متعهد و پاکباز، هدفمند و اصولی، خود گذر و جمعگرا، بی باک و سرفراز و در تاریک ترین لحظات، امر مبارزۀ انقلابی و آرمان والای بهزیستی توده های ستمکش نزد شان گرامی بود.

اما با تأسف دیده می شود که عده ئی آلوده دامان که دست شان به خون رفقا و دامان شان به معصیت رنگین است، در عین اینکه از مدت های مدید تا اکنون پائی در ستیژ خیانت داشته اند، و یدی طولا در توطئه و نیرنگ و حین تفاهم با خائنان آشکار به آرمان و سازمان مجید و دادن دست «وحدت» به آنان، گهگاهی هم ریاکارانه نام، هویت، عکس و پایمردی جانبازان انقلابی ما را دستمایۀ معامله گری و تقلب کاری خود می کنند. این عده ریاکار متقلب گاهی بابت کتمان سیاهکاری های شان، از مقاومت حماسی و تا پای جانِ زندانیان اعدام شدۀ سامائی مثل نادر علی پویا، انجنیر میرویس، محمد علی(رضا)، انیس آزاد، قاضی ضیاء و… مدد می جویند؛ و زمانی قبح عملکرد و سیمای کریۀ خویش را در عقب چهره های درخشانی چون مجید، رهبر، ملنگ عمار، بهرنگی و عادل می پوشانند. در حالی که گند پلشتیی سجود و خیانت اینان عالم را فراگرفته است، ولی حتی یک بار هم این عده ریاکار در مقام مقایسه بین سجود و شکستن خود و پایمردی و جانبازی تا پای جان آن سرفرازان نامدار تاریخ مبارزاتی معاصر افغانستان، برنمی آیند و هنوز هم در صدد سبوتاژ، انحلال، سنگ اندازی و قلب ماهیت سازمان و آرمان مجید، ولی به نام مجید اند.

در مقابل این همه رنگ و نیرنگ، اما صخرۀ واقعیت وجودی ساما سخت است و خارا. سرهای زیادی در گذشته از برخورد به این خارآئین بنیاد شکسته است. این عده نیز که خیره سرانه سر به صخره می کوبند، دیر یا زود سرشکستگی از آن شان خواهد شد.

روشنفکران انقلابی بیشماری در سازمان ما و در جنبش انقلابی کشور همانند «عادل» ها یک جا با توده های مردم در امر دفاع از وطن آبائی، استقلال و حاکمیت ملی و هکذا آرمان آزادی، ترقی و برابری اجتماعی با پذیرش قربانی و فداکاری، راهی میدان های نبرد گردیده و اندر این راه زندگی جاوید یافته و پا به سرزمین بیمرگی گذاشتند. اسامی بنام و گمنام این جاودانگان در سینۀ تاریخ شورانگیز مبارزات انقلابی و آزادیخواهانۀ مردم سلحشور افغانستان جاودان مانده و هرگز از لوح خاطر ادامه دهندگان راه انقلابی و فرزندان خلف مادر میهن زدوده نخواهد شد.

در مقابل هیولای به ظاهر سهمگین سوسیال امپریالیسم و جلادان «خلقی – پرچمی» شان با به نمایش گذاشتن اوج توحش و جنایت، در میدان های نبرد آزادی خواهانۀ مردم ما شکست سخت همه جانبه خورده و چنان مورد محکومیت تاریخی قرار گرفتند که در تاریخ بشریت کلاً بی سابقه بود.

یک دهه و نیم است که به جای آن هیولای دیروزی در کشور مستعمرۀ ما، امپریالیست های اشغالگر امریکائی ــ ناتوئی در پیوند سرشتی با ارتجاع بومی سیطرۀ سنگین شان را بر دوش ستمکشان و گسترۀ جامعه پهن کرده اند و مقدرات و هستی اجتماعی ما را در دست دارند. اما منطق تاریخ و همچنان سرنوشت ذلتبار سوسیال امپریالیسم به ظاهر «شکست ناپذیر!؟» حکم می کند که این سیطرۀ استعماری ــ ارتجاعی پایا نبوده و دیر یا زود برخواهد افتاد و وضعیت به عکس آن بدل خواهد شد. زیرا ایستائی و محافظه کاری به مفهوم حفظ وضعیت موجود، توان ایستادگی در مقابل سیر پیشروندۀ تاریخ را ندارد.

ــ بهترین تجلیل از جانبازان پاکباز سامائی، تداوم راه و آرمان شان است، نه تدویر صرفِ محافل مجلل فرمایشی!

ــ ماندگار باد آرمان انقلابی رزم آوران جانباز سامائی!

ــ مرگ بر امپریالیسم و انواع ارتجاع!

پــا یــنــده پــایــمــرد

۱۰ جون ۲۰۱۶

🌐 : رزمندگان

No photo description available.

بیان دیدگاه