جبهه مردم افغانستان
(جما)
د افغانستان ولس جبهه
Afghanistan people’s front

در گرامیداشت از پیر محمد ( پهلوان خفیف )

رزمنده ای خستگی ناپذیر

نويسنده: محمد سيد

در شهر اندخوی اٌستان فاریاب , در خانوادهٔ تهی دستِ صوفی عبدالصمد, کودکی به دنیا آمد که نامش را پیرمحمد گذاشتند. پیرمحمد دوران کودکی و نوجوانی را با دنیایی از درد ورنج گذرانید و بنابر فقر و تنگدستئ خانواده نتوانست تحصیلاتش را بالاتر از دورهٔ دبستان ادامه دهد. زندگي سخت کارگری در تفحصات نفت و گاز شبرغان و کارهای پرمشقت روستایی , اورا در جوانی بسوی مبارزهٔ سیاسی سوق داد . وجود شخصیت های انقلابئ چون زنده یاد رسول جرات و اسدالله تیمور در پیرامون محیط اش اورا به اندیشهٔ انقلابی آشنا ساخت و گذشت زمان , آرمان های انقلابئ اورا با جمعی از یارانی که در راه نجات مردم و میهن از یوغ استبداد پیمان بسته بودند پیوند زد.

پس از کودتای ننگین ۷ ثور, پیرمحمد نیز مانند سایر رزمندگان سیاسی مورد پیگرد و آزار جواسیس خلق و پرچم قرار گرفت. پس از تاسیس سازمان آزادی بخش مردم افغانستان ( ساما ) در سال ۱۳۵۹ ترک وظیفه کرد و به مثابه یک مبارز حرفوی و خستگی ناپذیر در خدمت جنبش انقلابی قرار گرفت. پیر محمد در همین سال با زنده یاد انجینیر حسین اندخویی گروپی ار رزمندگان سامایی را گرد آورده و در شهر های اندخوی و دولت آباد دست به فعالیت های چریکی زدند . دستبرد سلاح از نیرو های دولتی , شبگردی ها, پخش شبنامه ها, تشویق اعتراضات مردمی , بستن دکان های شهر و آزاد سازئ قریه ها و دهکده ها از نخستین فعالیت های این تیم چریکی به شمار می امد.

بعد از دستگیرئ انجینیر حسین و یارانش ( زنده یاد عبدالرحیم برادر استاد جرات بزرگ و محمد سعید گلکار ) و متلاشی شدن گروپ چریکئ شان . پهلوان پیرمحمد به همکارئ دیگر یاران و همسنگران به مزار شریف آمده و به جمع رزمندگان سامایئ مزار پیوست.

پیر محمد مدتی هم در جبههٔ نوپای شولگره سلاح ماشیندار خفیف مصادره شده از غند حسین کوت را به شانه حمل می کرد و نام پهلوان خفیف را به خود گرفت. بعد از سقوط جبههٔ شولگره از جانب احزاب اسلامی به سر دمدارئ حزب اسلامئ گلب الدین پهلوان خفیف مدتی به کمیتهٔ کشنده در اسارت باقی ماند . در این مدت او توانست در پهلوی سایر همسنگرانش افکار و نظرات مردم و مسوولین کمیته را به نفع خود و جنبش آزادی بخش جلب کند و با همکارئ مردم و ملا عبدالرحمان قوماندان , جبههٔ کشنده مدت طولانی با سازمان و جبههٔ متحد ملی پایدار باقی ماند.

زنده یاد پهلوان خفیف در سال ۱۳۶۰ دوباره به زادگاهش برگشت و در ساحات اندخوی و دولت آباد به فعالیت های جبهه وئ خود ادامه داد و از طریق جبههٔ جنگ به پاکستان سفر نمود. پهلوان خفیف در سال ۱۳۶۱ با یک تعداد از رزمنگان سامایی با شعار یا مرگ یا ازادی از پشاور پاکستان به کوه صافی رفته و در کارزار این جبهه علیه اشغال کشور سهم گرفت. پهلوان خفیف در سال ۱۳۶۳ به عنوان سر دستهٔ یک گروپ از رزمندگان وارد زادگاهش اندخوی شد و بنابر دلیری و قدرت جنگ آوری اش با دشمن در کمترین زمان بین مردم و مجاهدین به شهرت رسیده و به حیث یک قوماندان ورزیده , آگاه و مدبر شهرت و محبوبیت فراوان کسب کرد. او در سال ۱۳۶۶ با دو همکارش به حیث نمایندهٔ مجاهدین اندخوی از طرف اتحایه های مهاجرین کشور های کانادا و ترکیه دعوت شده و مورد پذیرایی قرار گرفت. پهلوان یک توده یئ باورمند از تبار عمل بود و در میدان های جنگ و مبارزه , شجاعت و پایمردی , صداقت , صمیمیت , خودگذری و وفاداری از جمله ویژگی هایش بشمار می رفت.

شهرت روز افزون گروپ پهلوان و نقش موثر سیاسی نظامئ آن در منطقه بخصوص در اتحاد و همبستگی بین سایر گروپ ها و جبهات و سمت دهئ آن ها به یک جنگ ملی و آزادیبخش به اشغال گران و مزدورانش غیر تحمل بود , تا سر انجام این مرد قهرمان و مبارز خستگی ناپذیر در ۲۱ ثور ۱۳۶۸ در منطقهٔ تواچئ اندخوی حین در گیرئ خونین و رویا روی با قوای متجاوز روسی و نیرو های دولت مزدور از طرف دو اجنت خود فروخته به نام های عبدالحمید و عبدالغفور از پشت سر مورد هدف قرار گرفت و به شهادت رسید.

این است سرنوشت آزادگان این کشور که جوانه زدند , روییدند و به شگوفه نشستند اما پیش از آن که به بار آیند پرپر شدند.

در اینجا سروده ای را از شاعر و نویسندهٔ افغانستانی رفعت حسینی که برای یکی از جانباختگان سامایی سروده بود به عاریه

می گیرم:

« ستاره گفت به دریا

و آب گفت به خاک :

درین بهار نیامد

درون سینهٔ باغ

تمام فصل شگفتن به داغ و سوگ و گریه

گذشت »

یاد و خاطرهٔ پهلوان خفیف برای همیش در دل های آزادی خواهان این سرزمین زنده و جاوید و گرامی است. راهش سبز.

May be an image of 1 person

یک پاسخ برای “در گرامیداشت از پیر محمد ( پهلوان خفیف )”

  1. اكبر شهاب
    یاد اندیوال پیر محمد گرامی باد , اندیوال پیرمحمد یکی از یاران مبارز نترس , بردبار , حلیم و شجاع بود . آن مرد خسته ناپذیر یکی از یاران همسنگر جبهه کوهی صافی ام بود او در چندین عملیات چریکی از خود شجاعت و تهور نشان داده که مورد ستایش رفقا قرار میگرفت . با وجود انکه تکلیف مریضی داشت در کار های جبهه سهم فعال میگرفت من با آن اندیوال صحبت های زیادی داشتیم حیف که هزاران گل های سر سبد بوستان وطن ما پرپر شد با یاد اندیوال پیرمحمد یک بار دیگر زخم هایم از نبود رفقای کوهی صافی تازه گردید . یاد تمام رفقای ایکه جان شیرین خودرا بخاطر آزادی و استقلال وطن ما افغانستان فدانموده اند گرامی باد

    لایک

بیان دیدگاه