جبهه مردم افغانستان
(جما)
د افغانستان ولس جبهه
Afghanistan people’s front

به کجا میرویم؟

مرامنامۀ «جما» حاوی تحلیلی از شرایطی است که در تحت آن قرار داریم، شرایطی که مستلزم تغییر بنیادی ای ست که به طور دقیق توسط نویسندگان آن ارزیابی و ارائه شده است. فقط با تحلیل همه جانبه ای از اوضاع است که میتوان به کشف طرق و چگونگی ابزار مبارزه با آن نایل شد. مرامنامه ها که در واقع انعکاسات نیات غایی سازمانها در دراز مدت هستند.

تحلیل جما از مبارزه برای تغییر به مراحل متمایز، اما مرتبط و پیوسته باهم منقسم شده است، مبارزه بر علیه امپریالیزم جهانی و مزدوران بومی آن، آنهائی که تفکر اسلام سیاسی (ارتجاعی) را ترویج و ترغیب میکنند. این نخستین گامی ست که جما انرژی خود را وقف آن خواهد کرد. این همان «مبارزه آزادیبخش ملی» ست، مبارزه ای که در ادامۀ مسیر به یک تلفیق ارگانیک با مبارزۀ برای اعمار جامعه فاقد طبقه، جامعه ای که استثمار فرد از فرد در آن ریشه کن شده منتهی میشود.

در هیچیک از این مراحل چیزی به عنوان «سکولاریزم» که معمولاً به عنوان جدائی دین از امور مدنی و دولت تعریف میشود و فلسفه ای ست در پی تفسیر زندگی بر اساس اصولی که صرفاً از دنیای مادی، بدون توسل به دین منشاء میگیرد، وجود ندارد. زیرا جما به آلترناتیفی به عنوان دین اعتقاد ندارد. بنابراین به هیچ وجه در پی تلافی آن با سکولاریزم نمیباشد. در طی این راه پر پیچ، اتکای «جما» روی زحمتکشان، کارگران، اقشار تحت ستم و بینوایان است. این از نتایج اندوخته های ما از انقلابات جهانی ست، اندوخته هائی که یکبار دیگر بر نقش تاریخی این طبقات تاکید میکنند.

همانطوری که در بالا گفته شد، شرط سکولاریزم، اعتراف به وجود دولت و جدائی دین از امور مدنی است. بنابر این همیشه وجود یک دولت ضروری است تا سکولاریزم حقیقت پیدا کند، این به سهم خود مواضع اشتباه آمیز چپ را و در مجموع مواضع اردوگاه سوسیالیزم را در طی قرن گذشته در ذهن ما تداعی میکند. هرگاه این تصور را که سکولاریزم نیز درشکل بنیاد گرایی مخالف دین است، بپذیریم، این حقیقت را نیز که این مخالفت میتواند فقط درمحدوده یک انزجار و انتقام خلاصه شود نباید از نظر دور داشته باشیم

اما هستند بسا سکولاریستهائی که با مداخله و نفوذ در امور مدنی جوامع نه تنها مخالف نیستند، بلکه نسبت به احساسات مذهبی جامعه (ازهرنوع آن) دلسوزتر اند. این نوع سکولاریزم مختص دولتهای لیبرال است، دولتهائی که با یک دست سنگ سکولاریزم را به سینه میکوبند، اما از دست دیگر دین اهرم اصلی قوانین آنها را تشکیل میدهد. سیاستهای شان با رنگ دین صیقل یافته اند، دین تا عمق استخوان ارگانهای قضایی شان نفوذ دارد، و بخشی از عواید ملی قابل ملاحظه آنها صرف تمویل مراجع دینی و تبلیغ دین اکثریت میشود.

و اما در مورد اتحاد نیروها، بویژه نیروی های ملی و دیموکرات در زیر چتر «جما»

از دید تاریخ، مبارزات آزادیبخش ملی ضد استعماری همیشه توسط بورژوازی ملی براه انداخته شده و رهبری میشدند. این را مارکس نیز پیشبینی کرده بود: طبقات سرمایه دار مبارزه ضد استعماری را به پیش میبرند. همان دیدگاهی که در اثر آن لنین از منشویک ها برید، عقیده ای که طبقه کارگر میتواند انقلاب دیموکراتیک (بورژوا دیموکراتیک) در کشور توسعه نیافته ای مانند روسیه سازماندهی و رهبری کند…

مائو نیز تقریبا همین چیز را گفته بود: «انقلاب چین در طول تاریخ خود باید از دو مرحله عبور کند، اول انقلاب دیموکراتیک و دوم انقلاب سوسیالیستی و ماهیتاً آنها دو فرایند انقلابی متفاوت هستند…»

تصور کلی از دیموکراسی نوین در نزد مائو و کمونیست های چینی براندازی فیودالیزم و ​​استرداد استقلال کشور از استعمار بود.

با شروع قرن ۲۰ که پدیده استعمار و برده سازی ملتها به کهنگی گرائید، آنگاه «استعمار» در سیمای جدیدی قد برافراشت. عصری که منبعد به عنوان عصر امپریالیزم معروف است. بورژوازی ملی که زمانی نقش پیشاهنگی را در مبارزه ضد استعماری به عهده داشت، بنابر پیوند عمیق با امپریالیزم جهانی (در تحت عنوان به اصطلاح گلوبلایزیشن) دیگر این عرصه را ترک گفته است. بورژوازی که زمانی کارگران را برای نیل آرمان خود به سپاهیان خود مبدل کرده بود، دیگر رهبری انقلاب دیموکراتیک و مبارزه بر ضد سلطه خارجی را به عهده ندارد. انقلابات دیموکراتیک ضد استعماری دیگر از وجود بورژوازی تهی و به «انقلابات دیموکراتیک ضد استعماری» تغییر هویت داده اند. عناصر این انقلاب از قبل تعیین شده اند، همان طوری که عناصر انقلابات بورژوا دیموکراتیک معین بودند. عناصر این انقلاب سوسیالیستها، دیموکراتها و عناصر ملی هستند و در صفت مشترک تا پیروزی در کنارهم قرار دارند. اما مبارزه همچنان ادامه دارد، آنانی که میخواهند در این مسیر به جلوتر بروند، متوجه اهداف مترقی تر میشوند، اهدافی که در پایان راه به سوسیالیزم ختم میشود.

گمیته فرهنگی جما