جبهه مردم افغانستان
(جما)
د افغانستان ولس جبهه
Afghanistan people’s front

تا كى از جور و ستم شكوه و فرياد كنيم

ارسالی سفاح : به یادم نیست کی این را نوشته است،اما از هر کس است بر دل من نشست.

سرور واصف را وقتى به ميله‌ى توپ می بستند با خونسردى حيرت انگيزى بر توته كاغذى نوشت:

ترك مــال و ترك جان و ترك سر

در ره مشروطه اول منزل است

جوهر شاه خان غوربندى (از غلام بچه هاى دربار) را وقتى امير «نمك حرام» خطاب كرد، او شجاعانه پاسخ داد:

«وظيفۀ پادشاه حفظ جان، مال و ناموس رعيت است. اما تو خود نمك بحرام هستى كه از دستبرد به هستى رعيت هيچگونه دريغ نكرده به ناموس مردم بيشرمانه تجاوز مينمايى، به عوض حراست و رسيدگى به مردم شب و روز در عياشى و فحاشى غرق هستى..»

هنوز سخنان او به پايان نرسيده بود كه گلوله تفنگچه شاه، چراغ هستى اين مبارز دلير را براى ابد خاموش ساخت.

عثمان خان پروانى كه ميخواست در هند سرنوشت مشروطه خواهان را در جرايد خارجى بچاپ برساند، در مرز دستگير شد وقتى مورد سرزنش كلمات ركيك امير قرار گرفت او گفت:

«زحمت مرگ ما چند دقيقه‌ى بيش نيست ولى زحمت محاسبه شما ابدى است. ما قصد كشتن شما را نداشتيم ولى ميخواستيم افغانستان را از مطلقيت شما رهانيده مشروطه را بر سرزمين رنجديده خود هموار داريم». امير امر كرد او را به توپ بپرانند.

در مشروطيت اول و دوم شاعران بسيارى با روحيۀ عالى شعر را حربه‌ ای در براى تحقق اهداف انقلابی شان بكار مىی بستند، نه مثل عده‌اى از شاعران مخنث امروزی كه اين خنجر را در غلاف كرده اند و آب به آسياب استبداد مىیريزند. سرور واصف، لودين، بسمل، صفا، جلوه، پريشان، شيون، نسيان و دهها تن ديگر با اين دشنه برسياهىها میتاختند.

غبار مورخ نامدار كشور و مشروطه خواه جوان افغان كه زندانها و تبعيد هاى فراوان عصر نادرى را از سر گذراند ميگويد:

همت عالى من ميل به پستى نكند

گرد گرديدم و بر طرف ثريا رفتم

روح عالي اين جان نثاران را در بيان رساى «شيون» خوب مى يابيم:

بهر كرسي پي بزرگي هرگـــــز

پيش هر دلــه و ديوث خم و چم نكنم

ريش نگذارم و تسبيح به گردش نارم

خلق نفريبم و بر چهره‌ى شان دم نكنم

بنويسم ز وفادارى سگ صد ديوان

مصرعي حيف به مداحى آدم نكـنم

«نسيان» كه سالها زندان هاى نادرخانى را تجربه كرد، نوروز را اينچنين تجليل مينمايد:

نو بهار آمد و در كشور ما نيست بهار

گر بهار است قرار همگى تحت فشار

و «جلوه» به بيان خود در شعر جلوه‌ى جاودانه داده است:

تا كى از جور و ستم شكوه و فرياد كنيم

فكر بر هم زدن ريشه‌ى بيداد كنيم

زبان شاعر جوان و تند رو عضو مشروطیت دوم «جلوه» جوانان را چنین به مبارزه فرا میخواند:

تاکی از جور و ستم شکوه و فریاد کنید

سعی برهم زدن منشأ بیداد کنید

ننگ دارد بشریت ز چنین کهنه رژیم

طرح ویرانی این بنگه بیداد کنید

آشیان همه مرغان ز ستم آتش زد

قصد آتش زدن خانه صیاد کنید

غازه سازید زخون شاهد آزادی را

تا ز خود روح شهیدان وطن شاد کنید

خانمان کرد تبه تا شود آباد خودش

خانه ظلم و ستم یک سره برباد کنید.

May be an image of 1 person

یک پاسخ برای “تا كى از جور و ستم شكوه و فرياد كنيم”

  1. درود و مهر!
    گروه مشروطه خواهان مبارزین صادق و راسخ بوده اند شخصیت های همچو داکتر محمودی ،غلام محمد غبار، خال محمد خسته …. ده ها شخصیت های وطن دوست به راستای عدالت اجتماعی و آزادی خواهی تا آخرین رمق وواپسین تلاش مبارزه نموده ، جان باخته اند ، روح شان شاد ویاد شان گرامی باد
    قد تان رسا و قلم تان توانا باد و همیش از نبشته های پر محتوای تان می اموزیم
    پیروز و سلامت باشید
    تیمور

    لایک

بیان دیدگاه