آن گریه های بی ثمر، یک نعره دریایی نشد
آن ناله فریادی نشد، یک شمه غوغایی نشد
آن گفتگوی مور ها ماند و زبان مرچگان
از آنچه می گفتیم آن، آوای از مایی نشد
قاموس هستی طعمه ی، موشان صحرایی شده
پیدا در آن چه مانده است، نامی ز فردایی نشد
مجنون جنون خویش را یک سکه بازار کرد
لیلا ز محمل شد فرو، لیلایی، لیلایی نشد
جر پنجر این راه ها، گمگشته ی گم راه شد
رهرو ز ره بیگانه شد، ره آشنا پایی نشد
تکفیر شد پرواز تا، در سفر تکوین* سقوط
بالی سحر پوشی نرست، پرواز پر وایی نشد
چشم افق بینی بیار، این پیش پا دیدن بمان
پیدای نا پیدا رسد، هرچند پیدایی نشد
بر خاک ها افتاده ای، چشمت به زر آلوده اند
در این سکونِ بیصدا، جز صفر پیمایی نشد
از نورِ قلبِ خویشتن، جاری بکن در شامِ شوم
مهتاب مصنوعیِ شان، یک شمعِ شبهایی نشد
این خانه را دیوان گرفت، دیوانه را زندان گرفت
تا روح آزادی دمد، پیدا پریسایی نشد
خورشید با حلقومِ خود، گوید دگر باور مکن:
در ذهنِ فردا باوری روییده رویأیی نشد
مارچ ۲۰۲۴
* اشاره به کتاب سفر تکوین تورات عهد عتیق (سفر بر وزن صفر)

