بیگانه نبود آنکه شکست قفل در ما
از غیر نبود زخم عمیق بــــر جگــــر ما
آنی که به یغما همه دارایی ما برد
بود هموطن فتنــــه و اشغالگر ما
هر دون و دنی حاکم این شهر طلا شد
از جهــــل عـــوام و حَکَــــمِ بی خبـــــر ما
از قاتل و از جانی و دهشتگر و از دزد
پر گشت همه محوطه و دور و بر ما
بردند و به صد پاره شکستند و دریدند
بر آتش نــــــــابـــودی کشیـــدنــــد پر ما
گفتند بود مقصد مــــــا صلح و عدالت
وین صلح و عدالت شده زنگ خطر ما
صد وعده نمودند و هزار عهد ببستند
یک وعدۀ صــد گانه نشد مــــاحضر ما
اوصاف تروریست و تجارتگر مذهب
در چشم ملل شـــــد لقب معتبـــر ما
در محوطـــۀ دانش و دانشـــــکده گردید
استاد، هر آن خائن و بی دین به سر ما
غرق است به خون هر وجب خاک دیارم
غم غنچه دمــــد از گِل و خـــاکِ گذر مـــا
ای بــار الاهـــا تو بِـــدَر پـــــردۀ غفلـــت
از چشم و دل و سینه و دید و نظر ما
این قوم غضب زاده و پــــروردۀ ابلیس
خون می مکد از رگ، زده دندان جگر ما
«واهب» چه پر است دامنت از درد و شکایت
در بحــــر غمت قطره شــــــده درد ســــــر مـــا
15-11-2020
صالحه واهب واصل
هالند
