کریم پیکار پامیر
بخش سوم و آخر
سرسپردگی این افراد به اداره استخبارات نظامی پاکستان تا بدانجا بود که امام آنها درصفحه بیست وهشتم کتابش با این عبارات از آن متذکر میشود: «اینها یا روابط بسیار نزدیکی با ما داشتند و یا در مرحله ای بودند که در مناطق شان میتوانستیم جبهه بسازیم.» و متعاقباً میافزاید: «علل تصرف سپین لولدک این بود که در آنجا ما سلاح کوت بزرگی داشتیم که طالبان باید آن را به دست میآوردند…»
این اظهارات کرنیل پاکستانی دقیقاً آمادگیهای قبلی آی. اس. آی، تهیه سلاحهای پیشرفته توسط آن و اشتراک مستقیم اردوی پاکستان را در اشغال قندهار و سراسر افغانستان بیان میکند. بنابراین دیگر شک و تردیدی مبنی بر ماهیت استعماری و استخباراتی گروه طالبان نزد مردم افغانستان باقی نمی ماند.
بیمورد نیست هرگاه قول «مارک جیمز» امریکایی را دراین جا یکبار دیگر مرور نماییم که در صفحه فیسبوک آقای نورآقا ولیزاده مورخ سوم ماه دسمبر ۲۰۲۳میلادی به چشم میخورد: «آی.اس.آی پاکستان افراد بیسواد را در گرد تنظیمهای جهادی در خاکش جمع و کمپهای تروریستی را بنیاد گذاشت. پاکستان توسط افسران ورزیده آی. اس. آی تعلیمات نظامی و تخریبکاری را برای این افرادآموزش داد و با اعزام آنها برای انفجار پُلها وسرکها و به آتش کشیدن مکاتب، ترور افراد روشنفکر، معلمین، افسران اردوی افغانستان آنها را به داخل افغانستان فرستاد.»
اعترافی آشکارتراز این سراغ نمی توان کرد آنوقت که که کرنیل پاکستانی میگوید: «من تا واقعه یازدهم سپتمبر۲۰۰۰م درآنجا (افغانستان) بودم، اما به صراحت باید بگویم که با من شماری از رفقا و همکاران نیرومندی (ازنیروهای اردو و استخبارات پاکستان) بودند که با اتفاق هم وظایف را موفقانه انجام میدادیم.» و سپس میافزاید: «آنها (فرماندهان آی.اس.آی ) دیگر کاملا متیقن شده بودند که طالبها بیگانه نه، بلکه دست پرورده های خود ما اند و نه تنها خطری از جانب آنها برای پاکستان متصور نیست، بلکه میتوانند به خوبی منافع پاکستان را نیز تأمین نمایند.»
هموطنان شریف و آزاده من! کتابهای«تلک خرس» به قلم دگروال یوسف پاکستانی و «پروژه طالب سازی افغانستان» به قلم امیر سلطان تارر در واقع اعتراف نامه هائی اند که خواننده را متوجه عمق خیانتهای جانب پاکستان در سانحه افغانستان و مصیبتهای چهل و پنج ساله مردم ما میسازند. به عباره دیگر با خواندن آنها هریک به طور مجمل، از سناریوی مفصل و درد ناکی اطلاع حاصل میکند که درسالهای پسین بر حیات مردم ما تاثیرات عمیقی برجا گذاشت.
آنچه اکنون برفرزندان با وجدان مردم افغانستان فرض میباشد، این است که بایستی در جُست و جوی اسرار و افشای برنامه ها، فعالیتها و چگونگی طرحهای پنهانی اجانب در مرود کشورخود بوده، شنیدگی ها و چشمدیدهای شان را کتبی نموده و شبکه های استخباراتی اجنبی و مزدبگیران بومی شان را با هر وسیله ممکن افشا کنند.
نوشته کرنیل امام، یکبار دیگر براینکه شبکه های استخباراتی نقش مبلغ به سود خود دست پروردگان شان را نیز به عهده دارند، صحه میگذارد، چنانچه درصفحه ۳۳ کتاب او با این عبارات مواجه میشویم: «ما نیز افرادی را در قندهار جابجا نمودیم که آنها نیز تبلیغات را به نفع طالبان را انجام میدادند.»
بنابراین دیگر هیچ تردیدی باقی نیست که سازمان استخباراتی پاکستان و متحدان غربی و منطقه ای آن، چنانکه در دور نخست حاکمیت گروه طالبان (۱۹۹۴تا۲۰۰۱م) افراد، شبکه ها، وسایل و امکانات وسیع را در خدمت تبلیغات به سود گروه طالبان قرار داده بودند، در دور دوم (پانزدهم ماه آگست ۲۰۲۱تا کنون) نیز زیریکانه تر، مجربتر و مجهزتر از قبل و با استفاده از افراد بومی و غیربومی، صفحات مجازی و رسانه های داخلی و خارجی دراین زمینه دست بکار میباشند تا حاکمیت دست پرورده های شان را «مسجل» نمایند.
درصفحه ۳۵ آن کتاب تحت عنوان «فتح کندهار و امارت اسلامی»، با یک سلسله افشاگریهای دیگر در رابطه با برهان الدین ربانی، یکی از غلامهای حلقه به گوش دیگر پاکستانیها برمیخوریم که میگوید: «استاد ربانی دوست نزدیک من است و دروقت جهاد کارهای مشترک زیادی انجام داده ایم. با او تماس گرفته و خواستار کمک او شدم و به تاریخ اول نوامبر۱۹۹۴م ساعت هفت شام صحبت مفصلی باهم داشتیم. برای استاد ربانی گفتم که یک شاگرد من ملا محمد عمر از شما طالب کمک شده است؛ زیرا درقندهار قوماندانان حزب اسلامی با مردم رویه خوب نمی کنند و ملا عمر میخواهد خلاف آنها اقدام نماید و اگرخودت با او کمک کنی خوشحال خواهد شد. استاد ربانی برایم گفت که من برای ملا نقیب الله نامه مینویسم که با طالبها همکاری نماید. او علاوه کرد که برای ملا عمر بگویم اگرملا عمر آخوند اسلحه و مجاهدین ضرورت داشته باشد، ما میتوانیم برایش بفرستیم. من تشکرکردم که خواهش مرا به زمین نه انداخت.»
جاسوس پاکستان متعاقباً میافزاید: «رفقای ما (بخوانید افسران و سربازان اردوی پاکستان) در خط اول طالبها بودند و به سرعت جانب میدان هوایی حرکت کردند تا میدان هوایی را تصرف نموده و رفت و آمد هوایی را زیر کنترول خویش قراردهند… ازمدارس پاکستان نیز هزاران تن طالب داو طلب به قندهار رسیدند.»
موصوف زیرعنوان «توظیف من بحیث قونسل درهرات»، مندرج صفحه ۴۱ ، بازهم پرده از روی یکی دیگر از اسرار استخباراتی کشورش در افغانستان بر میدارد: «هدف اصلی وظیفه من ایجاد راه جانب آسیای مرکزی بود. بعد ازجنگ افغانستان ما در وضعیت مناسب قرار نداشتیم و با مشکلات زیادی دست به گریبان بودیم. حکومت ما میخواست تا راه کوتاه و کم مصرفی را تا آسیای میانه پیدا نماید و ما از امکانات آن بهره برداری نماییم…بنابه برداشت من، این فیصله بسیار مهم رهبران ما بود. گرچه این، تنها کار من نبود و پلانهای دیگری نیز در باره موجود بود که باید آنها را به سر میرسانیدم…»
ما ضرب المثلی داریم که میگوید: «بزدرغم جان، ولی قصاب درغم چربی.» این ضرب المثل مصداق خونین تنان افغانستان و مقاصد شوم حکومتمداران پاکستانی است. مبارزه طولانی مردم ما علیه اجانب بخاطرحصول آزادی و که با قربانیهای همراه بود، از یکطرف با غداری، غرض ورزی و تطبیق پروژه های استعماری حکومت پاکستان مواجه بود و ازسوی دیگر مبین صداقت، فدارکاری، اما در عین حال ساده اندیشی و عدم آگاهی مردم ما را در شناخت نیات و اهداف اساسی حکومتداران پاکستانی بود. هرچند دیگر برای باز کردن مشت دشمن خیلی دیر است، اما از آنجا که این درامه خونین وغدارانه هنوز در حال تکوین است، پس به قول آن بزرگمردی که گفت «هرزمانی که جلو ضرر را بگیرید، به نفع شماست» هموطنان ما باید خویشتن را تکان دهند و راه های خنثی سازی دسایس دشمن و نجات میهن عزیز را درپرتو خرد و آگاهی جُست و جو نمایند.
کرنیل امام در صفحه ۵۱ و بخشهای پایانی اثر خود، از بیوفایی و مداخلات امریکا و بخصوص آنگاه که قشون امریکا ومتحدان غربی آن گروه طالبان را از افغانستان راند نالیده و چنین مینویسد: «… باخود میگفتم که سلطان (خودش) با همه زرنگی، نفهمیدی که چگونه به حیث وسیله برای یک کشور کافر استعمال شدی!»
البته این اعتراف آشکار یک جاسوس پاکستانی ست که میگوید «با همه زرنگی» نفهمیده بود. ولی سؤال این است که آیا رهبران نامنهاد افغانستان و بخصوص رهبران تنظیمهای مجاهدین یکبارهم گفته یا اعتراف نموده اند که ازجانب استخبارات منطقه و جهان و بخصوص از سوی شبکه استخبارات نظامی پاکستان فریب خورده و یا فروخته شده اند؟
در این ذیل ذکر چند نکته ضروری ست:
اول) کرنیل امام درجنگ خونین جلال آباد نیز رهبری جنگ علیه نیروهای افغانی را به عهده داشت.
دوم) کرنیل زمانیکه ظاهراً بحیث جنرال قونسل پاکستان درولایت هرات گماشته شده بود، درواقعیت امر، بحیث همه کاره آن ولایت در زیر ریش و عمامه طالبان توظیف شده و بسر میبرد. در آنجا یک حرکت ضد طالبان را کشف کرد و آنرا با فتجیع ترین شکل و قساوت تمام سرکوب نمود.
سوم) کرنیل امام درماه مارچ سال ۱۳۸۹خورشیدی (۲۰۱۱م) توسط طالبان پاکستان (تی تی پی) دستگیر و با همسلک وی (خالد خواجه) اعدام گردید.
مشخصات کتاب
عنوان: داستان جهاد افغانستان یا «پروژۀ طالب سازی» افغانستان
راوی مطلب: کرنیل امام کارمند اداره استخباراتی پاکستان
نویسنده: احمد رضوان تارر
ترجمه به پشتو: علی یوسفزی
برگردان به دری و تلخیص : قاسم آسمایی
پایان
