جبهه مردم افغانستان
(جما)
د افغانستان ولس جبهه
Afghanistan people’s front

اگر رژیم ایران سقوط کند یا سرنگون شود، «بعدش چه می‌شود؟»

این‌ها پرسش‌هایی‌اند که به ندرت مطرح می‌شوند و تقریباً هیچ‌گاه با انسجام پاسخ داده نمی‌شوند. اما به نظر می‌رسد که از اهمیت حیاتی برخوردارند.

نویسنده: تانیا گودسوزیان

منبع: Responsible Statecraft

۲۶ جون ۲۰۲۵

———————

در یک تحول شگفت‌انگیز در جنگ ایران و اسرائیل، شش ساعت پس از حمله ایران به پایگاه هوایی العدید — بزرگ‌ترین پایگاه نظامی آمریکا در خارج از خاک ایالات متحده و مقر پیشرفته فرماندهی مرکزی آمریکا (CENTCOM) — دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، آتش‌بس را اعلام کرد. این آتش‌بس در طی ۱۸ ساعت بعدی به مرحله اجرا درآمد. برخلاف پیش‌بینی‌ها مبنی بر اینکه واکنش ایران به حمله آمریکا بر تأسیسات هسته‌ای‌اش ممکن است چرخه‌ای از تنش‌های فزاینده ایجاد کند، آتش‌بس فعلاً پایدار مانده‌است.

اما اگرچه بمباران‌ها متوقف شده‌اند، درخواست‌ها برای تغییر رژیم همچنان ادامه دارد. ترامپ در اظهاراتی عقب‌نشینی کرده، اما دیگر چهره‌های تأثیرگذار چنین نکرده‌اند. جان بولتون، مشاور سابق امنیت ملی ترامپ، روز سه‌شنبه گفت که تغییر رژیم باید همچنان در دستور کار باشد، چون:

«این موضوع مربوط به خود رژیم است… تا زمانی که رژیم از بین نرود، هیچ بنیادی برای صلح و امنیت در خاورمیانه وجود ندارد.»

این دیدگاه‌ها توسط بسیاری از جمله، آن‌طور که انتظار می‌رود، رضا پهلوی — پسر تبعیدی شاه مخلوع — تکرار شده‌است.

اما برای بسیاری از ایرانی‌ها، تغییر رژیم می‌تواند خیانتی عمیق به آرزوهای دیرینه آن‌ها برای دموکراسی از طریق اعتراضات مسالمت‌آمیز تلقی شود. این سناریو همچنین چندین پرسش ناخوشایند اما ضروری را مطرح می‌کند:

چه کسی یا چه نهادی برای اداره کشور در فردای سقوط رژیم آماده است؟ آیا نقشه راهی قابل اجرا برای آینده وجود دارد؟

پاسخ، طبق نظر شماری از برجسته‌ترین تحلیل‌گران ایران، تیره و تار است.

حمید دباشی، استاد مطالعات ایران در دانشگاه کلمبیا، می‌گوید:

«هیچ‌کس — مطلقاً هیچ‌کس.»

او می‌افزاید:

«سلطنت‌طلب‌ها و مجاهدین خلق توسط اکثریت قاطع مردم ایران منفورند و هیچ پایگاه مردمی ندارند. با اینکه مخالفت قابل‌توجهی با رژیم فعلی وجود دارد، هنوز هم در میان بخش‌هایی از جامعه، این رژیم به‌طور عمیق و پرشوری محبوب است.»

خلأ قدرت ناشی از فروپاشی رژیم، احتمالاً نه با نیروهای دموکراتیک، بلکه با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (IRGC) — نیروی نظامی‌ای که وظیفه حفظ رژیم را برعهده دارد — یا رقابت‌های خشونت‌آمیز قدرت پر خواهد شد.

با این وجود، حامیان خارجی تغییر رژیم — از نخبگان تبعیدی تا اندیشکده‌های غربی — همچنان خیال‌پردازی «دموکراسی از طریق فروپاشی» را دنبال می‌کنند. آن‌ها حتی ابتدایی‌ترین پرسش‌ها را پاسخ نمی‌دهند:

• چه کسی قدرت موقت را در دست می‌گیرد؟

• چه ائتلافی می‌تواند مشروعیت لازم را در جامعه‌ی چندپارچه ایران به دست آورد؟

• چگونه نظم در روزها و هفته‌های پس از فروپاشی رژیم حفظ خواهد شد؟

در نبود اجماع حتی بر سر اصول ابتدایی حاکمیت دموکراتیک، اپوزیسیون فلج و ناتوان از ایفای نقش در صورت فروپاشی رژیم باقی می‌ماند.

با افزایش احتمال مداخله خارجی به‌عنوان ابزار سیاست‌گذاری غربی، بسیاری از ایرانی‌ها میراث محمد مصدق، نخست‌وزیر منتخب دموکراتیکی که در کودتای سازمان‌یافته توسط سیا و MI6 در سال ۱۹۵۳ سرنگون شد، را یادآوری می‌کنند. این کودتا راه را برای دهه‌ها حکومت استبدادی شاه و در نهایت جمهوری اسلامی هموار کرد.

درس مصدق این است که تغییر رژیم با دخالت خارجی اغلب نتیجه عکس می‌دهد و به سرکوب شدیدتر منجر می‌شود.

-شکاف قومی و خطر تجزیه

ورای خلأ قدرت، تهدیدی حتی ناپایدارتر وجود دارد: تجزیه ایران. ایران جامعه‌ای چند قومی است و سقوط ناگهانی اقتدار مرکزی می‌تواند خیزش جنبش‌های جدایی‌طلب در میان کردها، بلوچ‌ها و آذری‌ها را موجب شود.

این گروه‌ها گرچه خواسته‌های مشروع تاریخی دارند، اما خطر آن را نیز دارند که به ابزار بازی‌های ژئوپولیتیکی تبدیل شوند.

دباشی هشدار می‌دهد:

«این موضوع بسیار جدی است. این گروه‌ها علیه دولت مرکزی شکایات مشروعی دارند، اما این خواسته‌ها در صورتی که با حمایت و تسلیح از سوی اسرائیل همراه شوند، مشروعیت خود را از دست خواهند داد. اگر به دنبال حقوق‌شان در چارچوب نظام سیاسی ایران باشند، مشروع‌اند؛ اما در لحظه‌ای که پرچم اسرائیل را بلند کنند، از آن‌ها سلاح بگیرند و در کنار مهاجمان وطن‌شان قرار گیرند، به راهزنان غیرمشروع تبدیل خواهند شد.»

کشورهای همسایه هم ساکت نخواهند نشست.

• ترکیه، سوریه و عراق با هرگونه تلاش برای استقلال کردها مخالفت خواهند کرد.

• پاکستان با جدایی‌طلبی بلوچ‌ها به‌شدت مقابله خواهد کرد.

• جمهوری آذربایجان نیز با تحریک در مناطق آذری‌نشین ایران، ممکن است موجب رویارویی شود.

پس از پیروزی باکو بر ارمنستان در جنگ قره‌باغ ۲۰۲۰، لحن الحاق‌گرایانه باکو در ایران خشم ایجاد کرد. در تاریخ ۱۰ نوامبر ۲۰۲۲، یک تلویزیون خصوصی آذربایجانی به آذری‌های ایران پیام داد:

«راه شما، راه عدالت است. در این مسیر در کنار شما هستیم. تا پایان در کنار شما خواهیم بود.»

تصاویر پل خداآفرین در مرز آذربایجان و ایران در پس‌زمینه دیده می‌شد.

-سپاه، وارث قدرت؟

در این شرایط، تنها نیرویی که می‌تواند خلأ را پر کند، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. این سازمان با زیرساخت سراسری و تسلط بر منابع نظامی و اقتصادی، احتمالاً به حاکم واقعی ایران تبدیل خواهد شد.

دباشی می‌گوید:

«سپاه در اصل یک نیروی چریکی است. یکی از پیامدهای تهاجم اسرائیل می‌تواند کودتای نظامی سپاه باشد، نه استقرار یک دولت دموکراتیک.»

توماس وریک، مشاور پیشین در وزارت خارجه آمریکا نیز همین نظر را دارد.

او می‌گوید:

«محتمل‌ترین ‘برنده’ اگر رژیم فعلی فرو بپاشد، یک دیکتاتوری نظامی توسط سپاه خواهد بود. سپاه هم‌اکنون مسلح‌ترین و ثروتمندترین بازیگر در سیاست ایران است. آن‌ها احتمالاً یک رهبر دینی نمادین را برای مشروعیت‌بخشی به حکومت خود منصوب می‌کنند، اما سطح سرکوب داخلی افزایش خواهد یافت.»

به‌جای آزادی، نتیجه ممکن است صرفاً انتقال قدرت از روحانیون به نظامیان باشد؛ با یک رهبر نمادین دیگر که کاملاً به سپاه وابسته است.

-دموکراسی از طریق بمباران ممکن نیست

جامعه جهانی باید برای چنین احتمالاتی آماده باشد. دباشی هشدار می‌دهد که هیچ پیشینه تاریخی در ایران یا خاورمیانه وجود ندارد که سقوط خشونت‌آمیز رژیم به دموکراسی بینجامد.

او می‌گوید:

«شما نمی‌توانید با بمباران، ویرانی و کشتار مردم، دموکراسی بیاورید.»

جنبش‌های اعتراضی نیز امید چندانی نمی‌دهند. جنبش سبز در سال ۲۰۰۹ در پاسخ به تقلب انتخاباتی علیه میرحسین موسوی، سرکوب شد. اعتراضات خونین آبان ۱۳۹۸ و تظاهرات مهسا امینی نیز با سرکوب شدید، بازداشت‌ها و اعدام‌ها روبرو شد.

با وجود بستر گسترده نارضایتی، دستگاه امنیتی چندلایه‌ای برای حفظ رژیم همچنان پابرجاست. تا زمانی که نشانه‌ای از شکاف در بسیج، ارتش یا سپاه دیده نشود، تغییر رژیم بعید است.

با این حال، بسیاری از ایرانیان همچنان آرزوی تغییر دارند. مسعوده طرفه، تحلیل‌گر ایرانی در مدرسه اقتصاد لندن می‌گوید:

«تغییر رژیم ایده‌ای بسیار گمراه‌کننده است. شاید خواسته ۸۰ درصد ایرانی‌ها باشد، اما بدون اپوزیسیونی معتبر یا یک رهبر وحدت‌بخش، جایگزینی واقعی در افق دیده نمی‌شود — دست‌کم پیش از درگذشت رهبر عالی، آیت‌الله خامنه‌ای، ۸۶ ساله.»

-وقت بازنگری در سیاست غربی

اکنون زمان بازنگری در سیاست‌های آمریکا و اسرائیل نسبت به ایران فرارسیده است. استراتژی بمباران و قطع سر رژیم بارها شکست خورده است — از عراق تا لیبیا تا سوریه. هر بار، خلأ ناشی از سقوط رژیم نه با نهادهای نماینده مردم، بلکه با خشونت، جنگ‌سالاری و دخالت خارجی پر شده است.

-درس‌ها واضح‌اند:

طرح برای فردای پس از سقوط رژیم، بسیار مهم‌تر از خود برنامه جنگی است.

در آمریکا و اسرائیل، گرچه ترامپ و برخی مقامات اسرائیلی ظاهراً به تغییر رژیم تمایل نشان داده‌اند، اما هیچ شواهدی در دست نیست که آن‌ها طرح مشخصی برای «روز بعد» آماده کرده باشند.

این نه صرفاً تکرار گذشته است، نه حتی دیوانگی به‌معنای انجام کار مشابه و انتظار نتیجه متفاوت؛ بلکه اشتباه حرفه‌ای فاحشی است که توسط مقامات ارشد و چهره‌های بانفوذی صورت می‌گیرد که هنوز هم در شرایطی که امکان بازگشت به دیپلماسی وجود دارد، بر طبل تغییر رژیم می‌کوبند.

تانیا گودسوزیان یک خبرنگار کانادایی است که بیش از دو دهه در افغانستان و خاورمیانه فعالیت کرده است. او سردبیر پیشین بخش دیدگاه الجزیره انگلیسی بوده و در رسانه‌های معتبر بین‌المللی سمت‌های سردبیری داشته است.

May be an image of 4 people and text