۱ جولای ۲۰۲۵
منبع: آسیا تایمز
⸻————
در نخستین حرکات دور دوم ریاستجمهوری ترامپ، الگو بهوضوح شکل گرفته است: واشنگتن برنامه میریزد، پکن با دقت واکنش نشان میدهد، و بروکسل تسلیم میشود. نتیجه، نظم دوقطبیای است که اروپا در آن خود را به نقش «تمویلکننده» و تشویقکننده تقلیل داده است.
ترامپ مثل بازیکن پوکر عمل میکند، شی جینپینگ مثل استاد بازی گو، و اروپا درگیر حل پازلهای کودکانه است. طی پنج ماه، ترامپ تعهداتی را برای افزایش بودجهٔ دفاعی کشورهای اروپایی بهدست آورد که رؤسای جمهور پیش از او فقط در موردش حرف میزدند. در حالی که چین با اعمال محدودیت در صادرات عناصر کمیاب (rare earths) آمریکا را مجبور به بازتنظیم فوری سیاستهایش کرد، اروپا تنها با ناله و شکایت پاسخ داد.
این عدمتقارن همهچیز را آشکار میکند: یک بلوک ابزار قدرت را دارد، دومی با قاطعیت واکنش نشان میدهد، و سومی فقط چک مینویسد.
-تسلیمطلبی بروکسل در برابر واشنگتن
بازگشت ترامپ، ناتوانیهای استراتیژیک اتحادیه اروپا را برملا کرد. بهجای ترسیم مرزها یا استفاده از قدرت جمعی، رهبران اروپایی به چاپلوسی از واشنگتن و مقصر جلوهدادن پکن روی آوردند. این ضد-دیپلوماسی نه تنها موضع اروپا در برابر چین را تضعیف کرد، بلکه در برابر آمریکا نیز هیچ ضمانتی برای منافع اروپا فراهم نیاورد.
در حالی که مکسیکو و کانادا در برابر واشنگتن چانهزنی کردند، اروپا بدون قید و شرط تسلیم شد. زمانی که چین واکنش سخت نشان داد، اروپا فقط حرفهای تند زد و عملاً عقبنشینی کرد. نمونه اخیر آن: تنها چهار روز پس از آنکه آمریکا با چین بر سر صادرات عناصر کمیاب به توافق رسید، فون در لاین (رئیس کمیسیون اروپا)، حملهای لفظی به چین در همین موضوع انجام داد – انگار که توافقی در کار نبوده است.
سخنرانی او در اجلاس G7 دربارهٔ «ایستادگی در برابر چین» صحنهای نمایشی از بردگی سیاسی بود. او چین را به “سلاحسازی از تسلطش بر عناصر کمیاب” متهم کرد، در حالیکه ۹۹ درصد نیاز اروپا به این مواد از خود چین تأمین میشود. این معادل آن است که در یک نبرد با چاقو، از طرف مقابل بخواهید عادلانه بجنگد – نشاندهندهی اینکه سیاست “کاهش ریسک” او تا چه حد شکست خورده است.
و سپس اعتراف تلخ آمد: “دونالد حق دارد” – اذعانی که نشان داد بروکسل مدتها پیش کنترول خود را واگذار کرده است.
-تسلیم در برابر بودجه نظامی و سودآوری برای شرکتهای آمریکایی
توافق رهبرانی چون مرتس، ماکرون، و سانچز برای افزایش بودجهٔ دفاعی به ۵ درصد تولید ناخالص داخلی – بدون هیچ بحث یا توجیه عمومی – نشانهٔ تسلیم کامل بود. ترامپ حتا نیازی به درخواست رسمی نداشت؛ اروپا خود داوطلبانه تسلیم شد.
در حالیکه تحلیلگران اروپایی هنوز نگران پوپولیسم ترامپ و تهدید علیه دموکراسی هستند، از واقعیت چشمپوشی میکنند: ترامپ دقیقاً آنچه را میخواهد، بهدست میآورد.
این تعهد – که پس از تحقیر شدن مارک روته، دبیرکل ناتو اعلام شد – هدیهای طلایی برای صنعت تسلیحات آمریکا است. ترامپ صندوقدار خود را شناسایی کرد و اروپا چک سفید به لاکهید مارتین، RTX و نورثروپ گرومن تقدیم کرد. اروپا بودجهاش را خرج بازسازی قدرت نظامی آمریکا میکند، در حالیکه استقلال خودش را قربانی میسازد.
-وسواس ضدچینی اروپا؛ دشمنی بیمنطق و بدون ابزار
سیاست اروپا در قبال چین، وارد مرحلهٔ آخر وابستگی شده است: دشمنی نمایشی بدون اهرم، هماهنگی یا راهبرد. تمام اقداماتی چون تحریم 5G و تعرفههای خودروهای برقی، از واشنگتن تقلید شدهاند و سپس بهنام «استقلال اروپایی» بازسازی برند شدهاند.
این طنز نزدیک به کمدی سیاسی است: اروپا در حالیکه چین را تحریم میکند، آمریکا امتیاز مستقیم از پکن میگیرد. در حالیکه بروکسل دربارهٔ «اجبار اقتصادی» چین موعظه میکند، ترامپ تعرفههای ۵۰ درصدی بر صادرات اروپایی وضع میکند. اروپا با دشمنی آمریکا علیه چین همراهی میکند، در حالیکه خود هدف رفتارهای خصمانهٔ آمریکاست.
همزمان، رهبران اروپایی بهجای گشودن کانالهای دیپلماتیک با چین، به سخنرانیهای اخلاقی و محدودیتهای عجیب رو آوردند. چین برچسبهایی چون «تا حدی شرور» یا «همکار اصلی روسیه در جنگ اوکراین» دریافت کرد. اروپا با تصویرسازیهای امنیتی بیمحتوا، خود را از واقعیتهای ژئوپلیتیکی دور ساخت.
-اروپا در مسیر انزوای استراتژیک
رهبران اتحادیه اروپا در حالی به واشنگتن سفر میکنند که از سفر به پکن پرهیز میکنند. گویا گمان دارند که مشروعیت اروپا فقط از رضایت آمریکا حاصل میشود. آنچه میتوانست دیپلماسی مثلثی باشد، تبدیل به چاپلوسی یکطرفه شد.
سخنرانی سیاست خارجی فریدریش مرز هم نگرانکننده است. او چین، روسیه، ایران و کوریای شمالی را در قالب “محور استبداد” در یک دسته قرار داد – در حالیکه صنعت موترسازی آلمان هنوز منتظر است ببیند چه کسی نماینده منافع آنان است.
او خواستار «حضور دائمی نیروی دریایی اروپا در هند-پسیفیک» شد – رویایی در حالیکه اروپا حتی در تأمین کمکهای اوکراین دچار مشکل است. او به شرکتهای آلمانی هشدار داد که سرمایهگذاری در چین “ریسک بزرگ” است و تأکید کرد که دولت او آنان را نجات نخواهد داد. در کنفرانس مونیخ، بیتوجهی جیدی ونس به مرز و ملاقاتش با حزب راست افراطی AfD پیامی روشن بود: آمریکا هم اروپا را جدی نمیگیرد.
-سقوط نهایی: اهرمسازی چین، سردرگمی اروپا
ترامپ – برخلاف رهبران اروپایی – با چین برخوردی خشن اما منسجم دارد. او به قدرت اهمیت میدهد، نه چاپلوسی. و شی جینپینگ هرگز عقبنشینی نکرد.
زمانیکه آمریکا تنشها را تشدید کرد، چین با اقدامات دقیق و موثر واکنش نشان داد. با یک حرکت بوروکراتیک، پکن بر صادرات عناصر کمیاب تسلط بیشتری یافت و آمریکا را به بازنگری وادار ساخت. این یعنی قدرت – چیزی که اروپا از یاد برده است.
اکنون، ترامپ در حال برنامهریزی برای عادیسازی روابط با چین است: پروازهای دیپلوماتیک، گفتوگو با مدیران عامل شرکتها، و آمادهسازی مذاکرات سطح بالا – همه اینها افسانهٔ “تقابل دائمی آمریکا و چین” را بیاعتبار میسازد. شاید هدف ترامپ تقابل نبوده، بلکه معامله بوده است. و اروپا را بهطور کامل از این روند بیرون گذاشتهاند.
در حالیکه اروپا برای خوشایند کاخ سفید با چین به خصومت پرداخت، ترامپ چین را شریک مذاکره میبیند و بروکسل را فقط یک مشتری منفعل.
-اروپا چه باید بکند؟
اروپا میتوانست:
• اولویتهای روشن تعریف کند؛
• منافع اقتصادیاش را محافظت نماید؛
• میان دو قدرت بزرگ تعادل حفظ کند؛
• با ترامپ خطوط قرمز ترسیم کند؛
• با چین عملگرایانه گفتوگو کند.
اما بهجای آن، تسلیم، اخلاقگرایی و وفاداری بینتیجه به آمریکا را برگزید – ترکیبی که در هر مذاکرهای بدترین گزینه است.
اکنون اروپا در مسیر افول مدیریتشده قرار دارد که در لفاف «وفاداری به اتحاد» پوشیده شده است. بودجههای دفاعی، هزینههای اجتماعی را میبلعد؛ صنایع نظامی آمریکا به لطف چکهای اروپایی جان میگیرند؛ بازارهای چین از دست میروند؛ سیاست خارجی اروپا تابع تأیید واشنگتن میگردد.
رهبرانی چون جیورجیا ملونی، نخستوزیر ایتالیا، اگرچه تلاشهایی برای استقلال انجام میدهند، اما بهنام اروپا صحبت نمیکنند. اروپا بدون صدا، بدون قطبنما، و بدون روایت منسجم باقی مانده است. تنها واکنش میدهد، انطباق مییابد و عقبنشینی میکند – ولی رهبری نمیکند.
-نتیجهگیری: دو گزینه برای اروپا
برای بازیابی نقش خود، اروپا فقط دو گزینه دارد:
۱. دیپلماسی مثلثی:
اروپا نباید بین واشنگتن و پکن انتخاب کند، بلکه باید هر دو را به رقابت برای همکاری با اروپا وادار کند.
۲. سیاست صنعتی مستقل:
تمرکز باید بر خودکفایی تکنولوژیک، زنجیرههای تأمین حیاتی، و زیرساخت دیجیتال مستقل از خواست آمریکا باشد.
اگر اروپا به تمویل صنایع دفاعی آمریکا ادامه دهد و همزمان بازار چین را از دست بدهد، فقط یک حقیقت باقی میماند: استقلال واقعی یعنی توانایی تحمیل منافع، نه فقط بیان آن.
در حال حاضر، نمایش استقلال، فقط تضمینکننده بیاهمیتی اروپا است. سخنرانیها تحسین پیروان را جلب میکند؛ اما این قدرت است که نتایج میآورد.
اروپا باید سخن نیکولو ماکیاولی را به یاد آورد:
“اگر نمیتوانی هم محبوب باشی و هم مورد ترس واقع شوی، بهتر است که مردم از تو بترسند.”

