جبهه مردم افغانستان
(جما)
د افغانستان ولس جبهه
Afghanistan people’s front

اتحادیه اروپا یک غول است؛ پس چرا در برابر ترامپ چون موش، خود را جمع کرده است؟

نویسندهالکساندر هرست

چهارشنبه ۶ اگست ۲۰۲۵

منبع: گاردین

—————-

چه کسی ویدیوهای طنزی را که در نخستین دوره ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ پخش شد، به یاد دارد؟ همان ویدیوهایی که کشورهای اروپایی را به‌گونه‌ای کنایه‌آمیز به ترامپ معرفی می‌کرد. این موج ویروسی از ویدیویی آغاز شد که توسط کمدین هالندی، آریین لوباخ، ساخته شد و با جمله‌ای طعنه‌آمیز پایان یافت: «ما کاملاً درک می‌کنیم که امریکا در اولویت است، اما می‌شود بگوییم که هالند دوم باشد؟»

به‌نظر می‌رسد که رهبران اروپایی آن پیام نیشدار را بسیار جدی گرفته‌اند؛ گویی آن را در ذهن و ضمیر خود حک کرده‌اند و اکنون به‌جای آن‌که قایق روابط تجاری با ترامپ را دچار تزلزل سازند، تصمیم گرفته‌اند پیشاپیش کشتی خویش را غرق سازند.

به جای رسیدن به استقلال راهبردی، صدها میلیارد دالر صرف خرید سلاح امریکایی می‌کنند؛ به جای اهداف بلندمدت اقلیمی، صدها میلیارد به گاز طبیعی امریکا می‌ریزند؛ به‌جای کاهش متقابل تعرفه‌ها، خسارتی یک‌جانبه به صادرات خود وارد می‌سازند؛ و به‌جای عزت نفس، به خفت و خواری تن می‌دهند.

توافقنامه‌ی تجاری تازه‌ای که ماه گذشته میان ترامپ و اورزولا فن‌درلاین اعلام شد، سوالاتی کودکانه اما بنیادین را در ذهن‌ها برانگیخت: چرا اتحادیه اروپا، این غول، خود را چون موش می‌پندارد؟ چرا تنها به جویدن حاشیه‌های قدرت قناعت می‌ورزد؟ آیا روزی خواهد رسید که همچون چین به خود احترام بگذارد، کشوری که در برابر تعرفه‌های ترامپ ایستاد تا وی عقب‌نشینی کرد؟ چرا سیاستمداران اروپایی درنمی‌یابند که رأی‌دهندگان خواهان رهبرانی هستند که از آنان دفاع کنند؟ و چرا، همچون مارک کارنی کانادایی و لولا داسیلوا برازیلی، در نمی‌یابند که برای چنین ایستادگی‌ای، پاداش انتخاباتی وجود دارد؟ چرا حتی پس از برگزیت، درس نگرفتند که همین رأی‌دهندگان، هویت و احساسات را بر منطق سرد اقتصادی ترجیح می‌دهند؟

اتحادیه اروپا می‌توانست بلوف ترامپ را افشا کند؛ اما مشکل آن است که به گفته امانوئل مکرون، اتحادیه اروپا به‌قدر کافی «مهاب و هراس‌انگیز» نیست. در حالی که، قدرت فشار اقتصادی اتحادیه اروپا بر امریکا حتی بیش از چین است. اگر اتحادیه ابزار ضد-اجبار خویش را به‌کار گیرد، می‌تواند به‌سادگی مانع تولید نسل آینده نیمه‌رساناهای پیشرفته در امریکا گردد، پروژه ۵۰۰ میلیارد دالری هوش مصنوعی «استارگیت» ترامپ را به پلی بین‌ستاره‌ای به ناکجاآباد مبدل سازد. همچنین، می‌تواند سلطه درازمدت فناوری امریکا را با وضع مالیات بر غول‌های سیلیکون‌ولی، بستن بازارهای اروپا به روی آنان و لغو حمایت‌های مالکیت فکری، نابود سازد. حتا می‌تواند عرضه داروهایی چون اوزمپیک و ویگووی به امریکایی‌ها را مختل نماید.

آیا این اقدامات، به بحرانی فراگیر خواهد انجامید؟ بدون شک. اما از آن‌جا که اتحادیه اروپا بازیگر ضعیف‌تر در فناوری است، کمتر زیان خواهد دید و شاید بیشتر سود ببرد. افزون بر این، اروپاییان از ترامپ بیزارند و در صورت وقوع جنگ تجاری تمام‌عیار، به احتمال قوی متحد خواهند شد؛ در حالی که امریکاییان – که نیمی از آنان نیز از ترامپ بیزارند – چنین وحدتی نخواهند داشت.

ما اغلب اتحادیه اروپا را بدیهی و مسلم فرض می‌کنیم، اما زیر پوست این آرامش، خشم و غروری نهفته در حال فوران است. نخستین سیاستمدار اروپایی که بی‌پرده و بی‌پروای سیاسی به ترامپ بگوید «خود را به زحمت نیندازد»، موجی از احساسات بی‌سابقه و حمایت مردمی را برخواهد انگیخت.

آیا این تخیلی و دور از واقع است؟ شاید. اما تمام آن‌چه که به ترامپ مربوط می‌شود، تخیلی و غیرواقعی است. چرا از امریکا، رفتاری تکان‌دهنده و فراتر از مرزها را می‌پذیریم – بلکه انتظارش را داریم – اما از خود نمی‌پذیریم؟ تن دادن به خواسته‌های ترامپ، کاری است از سوی نهادی که هنوز امریکا را دوستی سرکش می‌پندارد که باید دلجویی‌اش کرد، از او ترسید و با او مدارا نمود؛ حال آن‌که امریکا زیر زعامت ترامپ، اروپا را ضعیف، ساده‌دل و قابل بهره‌برداری می‌بیند. احسنت، اروپا این پنداشت ترامپ را تأیید کرد – و عملاً تضمین نمود که ترامپ و هم‌قطارانش برای دور دوم تهدید و باج‌خواهی بازگردند. چنان‌که اکنون وزیر تجارت امریکا، هاوارد لوتنیک، پس از این توافق، به‌دنبال تضعیف قوانین فناوری اتحادیه اروپا است.

اروپا شاید این واقعیت را نپذیرد، اما جهان تغییر کرده است. در این عصر نوین، روسیه، چین و امریکا همگی خواهان بازگشت به قلمروهای نفوذ و قانون قدرت‌اند، به‌جای قانون نظم؛ تنها تفاوت‌شان در میزان میل‌شان به هرج‌ومرج (روسیه) یا ثبات (چین) است. در این فضای مه‌آلود، ترامپ نابغه‌ای در پیچاندن احساسات به سود خویش است، اما همزمان، به‌طرزی ژرف ناآگاه، فاقد انسجام فکری و پیرو غریزه‌های مافیایی در چگونگی استفاده از قدرت است؛ که نهایتاً به زوال سریع‌تر همان قدرت خواهد انجامید.

اتحادیه اروپا تنها نیروی مهمی است که آرزومند جهانی مبتنی بر حاکمیت قانون است. البته تنها بازیگر این میدان نیست – بریتانیا، آسترالیا، زلاند جدید، کوریای جنوبی، جاپان و به‌ویژه برزیل نیز در این مسیر همراه‌اند.

اما برای دهه‌ها، اروپا مجذوب روایت امریکایی بوده است؛ و اکنون، اسیر روایتی تاریک از سوی امریکاست. این جایگاه، برای اروپا خطرناک است؛ نه تنها از منظر اقتصادی، بلکه ژئوپولیتیکی. زیرا وابستگی به امریکا (و ترس از آن‌که ترامپ، اوکراین را به ورطه رها کند) باعث شده است که اروپا در برابر شرکای بالقوه جهانی، دچار دورویی گردد: ناتوان در محکوم‌سازی جنایات بنیامین نتانیاهو در غزه، حال آن‌که در برابر بمباران بی‌وقفه غیرنظامیان توسط ولادیمیر پوتین، به‌درستی فریاد عدالت سر می‌دهد.

اکنون، نقطه عطفی در راه است – یا شاید فرا رسیده – که اروپاییان باید از خود بپرسند: هدف از اتحادیه‌ای که همواره محکوم به اقدامات نیم‌بند، توافق بر سر حداقل‌ها و تسلیم مکرر است، چیست؟ ملی‌گرایان راست‌گرا پاسخی دارند: هیچ اتحادیه واقعی‌ای نباشد؛ آینده‌ای سرشار از بندگی و نزاع‌های بی‌پایان بر سر حاشیه‌های بی‌اهمیت جهانی.

پاسخ فدرالیست‌ها چیست؟ این تنها یک تمرین ذهنی خوش‌آیند نیست. من نمی‌خواهم در جهانی زندگی کنم که در آن متجاوزان هر زمان بخواهند، سرزمین بربایند؛ نسل‌کشی‌ها بی‌پاسخ بماند؛ بحران اقلیم مهارناپذیر شود و استبداد راست افراطی ریشه دواند.

پاسخ باید این باشد که اتحادیه اروپا به خود ایمان بیاورد، نه به داستانی که امریکا چیره‌دستانه می‌سراید. این به معنای پایان شیفتگی به «درآمد سرانه» به‌عنوان سنجش رفاه است. یعنی گنجاندن بحران اقلیم در متن هر بحث اقتصادی – چنان‌که حذف میزان قند از برچسپ غذایی، بی‌معناست. فعالیت اقتصادی اروپایی از کم‌کربن‌ترین‌ها در جهان است؛ سازمان تجارت جهانی از کار افتاده؛ پس چرا نظم نوین تجاری جهانی، میان کشورهای مایل و بدون حضور کشورهای غیرهمراه، حول قیمت‌گذاری کربن شکل نگیرد؟ از نظام موجود تجارت آلایندگی اتحادیه، می‌توان آغاز کرد.

این بدان معناست که اعتراض راست‌گراها مبنی بر «فرستادن پول به اتحادیه» با جایگزینی بودجه ملی با نرخ مشترک مالیات بر شرکت‌ها، مالیات بر ثروت و مالیات بر فناوری بزرگ، خنثی شود. به معنای رهایی از ترس بیمارگونه در برابر هزینه‌های کوچک جهانی است؛ چرا که تقریباً در هر عرصه‌ای که اتحادیه خود را ضعیف‌تر از امریکا می‌بیند، ریشه در آمادگی یا عدم آمادگی برای سرمایه‌گذاری دارد. اتحادیه حسادت فناوری امریکا را می‌خورد؛ اما راز موفقیت، تنها سرمایه‌گذاری است. نمونه: فضا؛ جایی که امریکا پیشتاز است. چرا چنین نباشد، در حالی‌که بودجه ناسا در سال ۲۰۲۳، ۲۵ میلیارد دالر بود و بودجه آژانس فضایی اروپا تنها ۷ میلیارد یورو؟ اکنون زمان آن است که بودجه‌ای در خور یک قدرت ژئوپولیتیکی واقعی، برای کامیابی اقتصادی، زیست‌محیطی و سیاسی درازمدت تخصیص یابد.

و سرانجام، باید یک نکته از کتاب ترامپ برگرفت: «بی‌تفاوتی». یا به تعبیر ملایم‌تر برای صفحات گاردین، «اهمیت ندادن بیش از حد». چنان‌که اگر سخنگوی خانم فن‌درلاین این متن را می‌خواند، در نشست خبری بعدی می‌تواند در برابر انتقادات عمومی چنین پاسخ دهد: «رئیس کمیسیون اروپا شاید مذاکره‌کننده‌ای چیره‌دست نباشد، اما دست‌کم نه متهم به تعرض جنسی است و نه مجرم محکوم.»

——————-

الکساندر هرست، ستون‌نویس گاردین در امور اروپا است.