ترامپ رئیس جمهوری آمریکا
قسمت دوم
پیشینه های اجتماعی و بستر تاریخی فاشیسم
فاشیسم چیست ؟
برای آنهایی که آرزومندند تا مبارزه واقعی را در برابر فاشیسم و دشمنان انسانیت راه اندازی نمایند؛ اولین نیازمندی این خواهد بود تا خود را با یک متدولوژی علمی قاطع و سرسخت بر علیه چنین دشمنانی تجهیزومسلح سازند.
جامعه شناسی علمی مانند تمامی علوم دیگر از خود دارای اصطلاحات و ترمینولوژی هایی بوده که به کمک آنها می شود تا پدیده های اجتماعی و سیاسی را چون «فاشیسم »و یا به گونه ی مثال «بوناپارتیسم» و … را توضیح نمود. چنین ترمینولوژی ها نباید مورد سواستفاده لفظی قرار گیرند تا باشد که بالوسیله آنها [ترمینولوژی ها] افراد و جریانات فکری با گزینش واژه های دلخواه مخالفین خود را مورد دشنام قرار ندهند.
یک اشتباه مروج برای توضیح فاشیسم و یا سایر رویداد های تاریخی در میان مورخان سرمایه داری این هست که این دسته مورخان بیشتر خصوصیات منحصر به فرد انسان ها را برای توجیه زشتی ها و پلیدی های رویداد های تاریخی مانند مظالم و استبداد بی سابقه هیتلر، موسولینی و یا فرانکو را در جنگ های جهانی اول و دوم واز آن جمله ارتکاب جینوساید و کشتار جمعی یهودیان توسط نازیها مورد استفاده قرار قرار میدهند. اما برعکس؛ واقعیت این است هست که جریانات تاریخی را نمی توان در محوریت خصوصیات فردی مورد مطالعه قرار داد؛ بلکه تحت شرایط یک پروسه تاریخی ست که می شود این جریانات مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند. البته هیچ جای شکی نیست که هیتلر و دیگرهمتایان فاشیستی وی نقش پای خود را در شکل گیری جریان تاریخ از خود بجا گذاشتند. ولی در عین زمان نباید فراموش نمود که شخصیت های نامبرده خود محصول عصری بوده اند که در آن زیست می نمودند: عصری که هیتلر، موسولینی و فرانکو در آن زیست می نمودند با عقیم سازی و حقارت جرمنی و جرمن ها بعد از جنگ جهانی اول رقم می خورد که با اعمال زور بالای جرمنی تحمیل شد در نتیجه آن امپراتوری آلمان خلع سلاح گردید و به متفقین خسارات و غرامت پرداخت.
نکته دیگر قابل یادآوری در توضیح عصری که هیتلر در آن زیست می نمود این هستش که هیتلر و جنبش فاشیستی که وی ازآن نمایندگی میکرد محصول عصری بود که در آن نیرو های انقلابی و ضد انقلاب با هم مصاف می دادند ؛ عصری که شاهد هرج و مرج، آشفتگی ها، خیزش ها و سرکشی ها بود. و در چنین شرایطی بود که توده های مردم در جرمنی و بطور اخص آن طبقات متوسط از اثر ضربات تورم بیش از حد وضع شده از جانب جمهوریت وایمر[رایش جرمنی، از 9 نوامبر 1918 الی 23 مارس 1933] و رکود بزرگ اقتصادی لگد مال گردید که نتیجه آن پیدایش و ظهور لایه بزرگی از خرده بورژوازی [خرده مالکین] بدون قدرت و ضعیفی بود که میان انحصارات سرمایه داری از یک طرف و کارگران رادیکال انقلابی از جانب دیگر که خواستار سرنگونی سرمایه داری بودند گیر افتاده بود. و همین بخش گیر مانده [طبقه متوسط] بود که بالاخره پایه اجتماعی ظهور فاشیسم را فراهم نمود. هیتلر برای طبقات متوسط نامبرده برگشت حالت اقتصادی این طبقه را به شکوه و جلال اقتصادی از دست رفته آنها وعده میداد.
حمایت و اقدامات سرمایه داری جرمنی از ضد انقلاب از یک جانب و ایجاد انشقاق و انشعاب در صفوف طبقه کارگر نیرومند جرمنی که در آن زمان از یک تشکیلات سازمانی برخوردار بود از جانب دیگر وعلاوه بر آن اقدامات رهبران سوسیال دموکراسی آلمان و جریانات استالینیستی درین کشور؛ راه را برای پیروزی هیتلر هموار نمود.
ظهور هیتلر مانند یک تازه کاری که تازه به دوران رسیده یک امر تصادفی نبود. بلکه آنطوریکه وضاحت داده شد محصول شرایط تاریخی و پیامد های اقدامات جمهوری وایمر بود که در فوق از آن یاد آوری گردید.
قابل یادآوری ست که شخصیت ها و جنبش های مشابه دیگر فاشیستی چون موسولینی ایتالیا و فرانکوی اسپانیا در اروپا نیز تقیربا برخاسته از همچو دوران و عصری می باشند که از آن گفته آمد. زیرا شرایط مشابه تاریخی؛ نتایج و پیامد های مشابهی را با خود به همراه دارند.
با در نظر داشت آنچه که گفته آمد؛ حال می پردازیم به توضیح دقیق و همه جانبه فاشیسم . آنطوریکه درین قسمت تا حال مورد ارزیابی قرار گرفت وما آن را مرور نمودیم ؛ فاشیسم در یک تعریف کلی؛ جنبش ضد انقلابی ست.
همچنان می توان فاشیسم را بطور مختصر با درنظرداشت تلفیق تجربه تاریخی آلمان و پیشینه های تاریخی آن در ایتالیا؛ یک جنبش توده ای متشکل از تهیدستانی بدون داشتن آگاهی طبقاتی با گرایشی بسوی ارتکاب جرایم [لومپن پرولتاریا -ولگردان] و خرده بورژوازی [خرده مالکیت] خشمگین تعریف نمود که نیاز به یک تحقیق و تحلیل جداگانه دارد. این جنبش [فاشیستی] طوریکه در فوق مرور نمودیم؛ مانند دژکوبی ویرانگر برای سرکوبی و منزوی ساختن طبقه کارگر و استقرار دولت مطلقه ی اقتدار گرا که در آن طبقه سرمایه داری قدرت را به یک اداره بیروکراتیک فاشیستی [ بیروکراسی فاشیستی] واگذار می نماید؛ مورد استفاده قرار گرفت.
بزرگترین شاخصه ی یک دولت فاشیستی در تمرکز بی حدو اندازه ی قدرت مطلقه دولتی نهفته است که درآن بانک ها و انحصارات بزرگ سرمایه داری از جانب دولت محافظت می شوند؛ اما کنترول نیرومند درین میانه بدست یک بیروکراسی مقتدر فاشیستی قرار دارد.
لئون تروتسکی؛ یکی از عناصر کلیدی در تاریخ انقلاب های روسیه، تئوریسین کارکشته پیرامون اندیشه های انقلابی کارل مارکس که در قسمت پدیدار شناسی فاشیسم در جریان ظهور این اندیشه در اروپا طی سال های دهه 1920 و 1930 از تجارب خوب نظری و عملی برخورداربوده؛ آثار متعددی را درین زمینمه زیر عنوان های « فاشیسم چیست و چگونه باید با آن مبارزه نمود»؛ « جدل با فاشیسم در جرمنی »؛« سوسیالیسم ملی چیست؟» به رشته تحریر درآورده هست. او ضمن یک تحلیل فشرده ای در«سوسیالیسم ملی چیست» فاشیسم را چنین تعریف می کند:
«فاشیسم جرمنی مانند فاشیسم ایتالیایی خودش را با [تکیه] به عقبه ی خرده بورژوازی به قدرت رسانید که به مثابه ی دژکوبگری برعلیه طبقه کارگر و تأسیسات دموکراسی مبدل گردید. مگر فاشیسم بر سر اقتدار حداقلی حاکمیت خرده بورژوازی ، برعکس؛ بیشترین دیکتاتور بیرحمانه انحصار سرمایه هست.»
درس بزرگی را که می توان از رویداد های تاریخی ظهور فاشیسم در آلمان ویا هر جای دیگری از اقصی جهان فراگرفت این هست که دریک تحلیل نهایی پیروزی گروه ها و جنبش فاشیستی و رهبران آنها تنها زمانی تحقق پذیر است که عامل ذهنی یعنی که رهبری جنبش انقلابی طبقه کارگر و متحدین آن[سایر زحمتکشان ] در صحنه حضور نداشته باشند.
در تجربه بستر تاریخی ظهور فاشیسم در جرمنی که زمینه را برای پیروزی هیتلر مساعد ساخت میتوان از نکات ذیل یاد آوری نمود که در مورد ایالات متحده آمریکا و زعامت ریاست جمهوری دونالد جی ترامپ مصداق پیدا نمی نماید:
1-ناکامی و کسالت اراده احزاب انقلابی کارگری در جرمنی برای فراخوان تصرف قدرت توسط کارگران در سال 1923 علی الرغم آمادگی توده های مردم برای چنین کاری که هنوز در نمونه مثال آمریکا تا بحال چنین فراخوان گسترده توده ای در صحنه زندگی سیاسی مردم آمریکا از جانب مردم غایب به نظر می رسد.
2-اتخاذ موقف خصمانه جناح های طرفدار طرز تفکر «مرحله سوم» در جرمنی دربرابرسوسیال دموکرات ها: براساس تحلیل های کمینترن [انترناسیونال سوم کارگری] درآنزمان مرحله سوم به دورانی ازبررسی اقتصاد جهانی از سال 1928 به بعد اطلاق می گردید که گویا درین مرحله اقتصاد سرمایه داری از هم فروپاشیده و منجر به خیزش های توده ای در سراسر جهان می گردید. این یک گرایش ایدئولوژیک کاذبی در دنباله روی از ششمین کنفرانس کمینترن منعقده ماسکو در سال 1923 بود که ایجاد جبهه متحد با سوسیال دموکرات ها را رد می نمود که در آن زمان تشکیل این جبهه می توانست هیتلر و جنبش فاشیستی وی را متوقف سازد. اما اکنون دیگر از کمینترن و اردوگاه جهانی حمایت از کار و کارگران خبری نیست.
در یادداشت های و دست نوشته های قسمت دوم تا الحال بصورت کل مشخصه ها و زمینه های اجتماعی و تاریخی ظهور فاشیسم را در اروپا مرور نمودیم. سوال اساسی بازهم لاینحل باقی می ماند اینکه این مشخصه ها چگونه با ایدیولوژی و پدیدارشناسی جی دونالد ترامپ رئیس جمهوری برحال همخوانی پیدا می نماید؟
مردم آمریکا و جهان؛ قبلا شاهد تجربه تاریخی حکومت داری این رئیس جمهور برای دور اول ریاست جمهوری بوده اند. و طی این دوران بنابر هشدارهای وخیم دموکرات ها و بصورت کل حاکمیت سرمایه داری لیبرال؛ که پیوسته از براندازی و لغو دموکراسی آمریکا توسط ترامپ بشارت می دادند که چنین نشد. زیرا آنطوریکه مشاهده نمودیم؛ به لحاظ تاریخی؛ فاشیسم با دموکراسی سازگار نبوده؛ بلکه با آن در تخاصم قرار دارد. پس چرا چنین پیشبینی در مورد اداره ترامپ به تحقق نپیوست.
خُب؛ گفتیم فاشیسم یک جنبش ضد انقلابی سرکوبگر ضد کارگری ست؛ ولی آنطوریکه ما در عمل می بینیم و مشاهده نمودیم هیچگونه اقدام بزرگ و قابل ملاحظه ای در راستای محدودیت اعتصابات [کارگری!] و یا هم لغو اتحادیه های صنفی در زمان حکومتداری ترامپ صورت نگرفت. انتخابات مانند همیشه برگذار می شوند و طوری که در دور اخیر انتخابات ریاست جمهوری مشاهده نمودیم دونالد جی ترامپ با وصف غوغای گرگ آمد و گرگ آمد که در قسمت قبلی آن را مشاهده نمودیم بر رقیبش جو بایدن در نتیجه یک انتخابات قاطع برنده شد.
حالا کسی میتواند از ترامپ ناراض باشد و هر چه دلش بخواهد در مورد او بگوید و بنویسد. ولی چنین ملالت و نارضایتی به هیچ وجه نمی تواند ربطی بر فاشیست بودن وی داشته باشد.
جالب اینجاست که در بحث خصومت با دموکراسی باید یادآور شوم که ضربات اساسی و کوبنده بر دموکراسی از جانب دموکرات ها و جو بایدن با دنبال نمودن اقدامات طولانی و فوق العاده جهت محاکمه ترامپ از طریق بسیج تمامی سیستم قضایی امریکا برای محکومیت وی؛ زندانی ساختنش و جلوگیری نامبرده از نامزدی ریاست جمهوری ؛ وارد گردید.
در زمانی که هنوز دوره کاری ریاست جمهوری بایدن ادامه داشت؛ تمامی وسایل اطلاعات جمعی در یک کمپاین خشونت بار و دوامدار اتهام و سوء قصد بدنام سازی شخصیتی ترامپ سوق داده شد که در چنین وضعیتی دو بارسعی گردید تا او را به هلاکت برسانند که بقول خودش «خداومد از او محافظت نمود.»
خُب؛ اگر برچسب فاشیستی بر ترامپ آنطوریکه مشاهده نمودیم منتفی پنداشته شود؛ پس چگونه می شود ایدئولوژی ترامپیسم ؛ یعنی که « مدینه فاضله ی ارتجاعی » وی را توضیح نمود؟
ادامه دارد…
