جبهه مردم افغانستان
(جما)
د افغانستان ولس جبهه
Afghanistan people’s front

بی‌طرفی: توهّم ایستادن در میانه

در دنیای امروز، ایده‌ی بی‌طرف بودن اغلب به‌عنوان نشانه‌ای از انصاف، مدارا و تعادل ستایش می‌شود. به مردم آموخته می‌شود که بی‌طرفی یعنی دوری از درگیری، پرهیز از جناح‌گیری سیاسی و خودداری از «قضاوت» میان ایده‌ها یا طبقات گوناگون. این مفهوم در ظاهر آرام و منطقی است — راهی برای پرهیز از آشوب و تنش.
اما در جامعه‌ی سرمایه‌داری، چنین بی‌طرفی‌ای در واقع بی‌طرف نیست. بلکه نقابی است که ساختار واقعی قدرت و ستم را پنهان می‌کند.

برداشت مردم عادی از بی‌طرفی

برای بسیاری از مردم، بی‌طرفی یعنی طرف هیچ‌کس را نگرفتن. آنان در زندگی روزمره‌شان درگیری‌ها را می‌بینند — میان کشورها، میان کارگران و کارفرمایان، میان احزاب سیاسی — و به آن‌ها گفته می‌شود که بهترین موضع، «میانه‌روی» است. آن‌ها باور دارند اگر همه بی‌طرف بمانند، خشونت و نفرت از میان می‌رود. این اندیشه در ظاهر ساده و معقول به‌نظر می‌رسد.

اما این دیدگاه محصول همان جامعه‌ای است که در آن زندگی می‌کنیم. در جهانی که با سرمایه‌داری اداره می‌شود، بیشتر مردم برای بقا می‌جنگند — کار طولانی، پرداخت قبوض، تأمین خانواده. آنان فرصت یا انرژی کافی برای بررسی ریشه‌ی واقعی مشکلات ندارند. بنابراین وقتی می‌شنوند که «بی‌طرفی یعنی حفظ صلح»، اغلب آن را بدون پرسش می‌پذیرند.

اما تاریخ نشان داده است که بی‌طرفی هرگز از ضعیفان محافظت نکرده است — بلکه از قدرتمندان محافظت کرده است.

بی‌طرفی در نظام سرمایه‌داری

در نظام سرمایه‌داری، بی‌طرفی واقعاً وجود ندارد. خودِ این نظام بر پایه‌ی تضاد میان دو طبقه‌ی اصلی بنا شده است: کسانی که مالک ابزار تولیدند (سرمایه‌داران) و کسانی که برای زنده‌ماندن باید نیروی کار خود را بفروشند (کارگران). هر قانون، هر رسانه و هر حزب سیاسی در درون این ساختار طبقاتی عمل می‌کند.

وقتی سرمایه‌داری به تو می‌گوید «بی‌طرف بمان»، در واقع می‌گوید: نظام را زیر سؤال نبر.
وقتی کارگران برای دستمزد بهتر اعتصاب می‌کنند و کسی می‌گوید «من بی‌طرفم»، در حقیقت قدرت کارفرما را برای استثمار پذیرفته است.
وقتی ملت‌های تحت ستم علیه سلطه‌ی امپریالیستی مبارزه می‌کنند و کسی می‌گوید «من بی‌طرفم»، در واقع جانب امپراتوری را گرفته است.

سرمایه‌داری به مردم می‌آموزد که بی‌طرفی یعنی صلح؛ اما هیچ صلحی در جامعه‌ای که بر پایه‌ی استثمار و نابرابری استوار است وجود ندارد. بی‌طرفی تبدیل می‌شود به سپری اخلاقی برای ناعادلان — راهی برای راحت ماندن در حالی که دیگران رنج می‌کشند.

توهّم بی‌طرفی اخلاقی

بی‌طرفی گاهی به شکل یک مفهوم اخلاقی ظاهر می‌شود — با این باور که «هر دو طرف اشتباه می‌کنند» یا «حقیقت در میانه است».
اما در جهانی که با تضاد طبقاتی تقسیم شده است، این میانه‌روی خیالی بیش نیست. هیچ «تقصیر برابری» میان استثمارگر و استثمارشونده، میان اشغالگر و اشغال‌شده، یا میان میلیاردر و کارگر وجود ندارد.

خودداری از جانب‌داری در برابر بی‌عدالتی، در واقع تصمیمی است به سود وضع موجود.
برتولت برشت، نمایشنامه‌نویس آلمانی، گفته بود:

«کسی که در زمان بی‌عدالتی نمی‌خواهد جانب بگیرد، در واقع جانب ستمگر را گرفته است.»

و این همان حقیقتِ اساسی است: بی‌طرفی در جامعه‌ی طبقاتی، همیشه به نفع طرف قدرتمند تمام می‌شود.

درک سوسیالیستی از بی‌طرفی

از دیدگاه سوسیالیستی، مفهوم بی‌طرفی در نظام سرمایه‌داری یک وعده‌ی دروغین است. جامعه بر پایه‌ی منافع طبقاتی شکل گرفته و بنابراین هیچ جایگاهی بیرون از این نبرد وجود ندارد.
اما سوسیالیسم قصد ندارد «بی‌طرف» باشد — بلکه می‌خواهد عدالت و برابری را برقرار کند، با از میان بردن ساختارهای سلطه‌ای که بی‌طرفی واقعی را ناممکن کرده‌اند.

سوسیالیسم موضعی میانه‌رو میان دو سوی درگیری نیست؛ بلکه موضعِ انسانیت است — جنبشی فعال برای نابودی استثمار، ستم و نابرابری. سوسیالیسم نمی‌خواهد بالاتر از درگیری‌ها بایستد، بلکه می‌خواهد شرایط مادی‌ای را که این درگیری‌ها را می‌سازند دگرگون کند.
در جامعه‌ی سوسیالیستی، طبقه‌ی کارگر قدرت را به‌طور جمعی در دست می‌گیرد نه برای سلطه، بلکه برای پایان دادن به هرگونه سلطه — و تولید را نه برای سود خصوصی، بلکه برای نیاز انسانی سازمان می‌دهد.

جامعه‌ی سوسیالیستی «بی‌طرف» نیست — بلکه جامعه‌ای عادلانه است. آشکارا در کنار برابری، همبستگی و مالکیت مشترک ابزار زندگی می‌ایستد. بی‌طرفی در چنین جامعه‌ای به معنای سکوت نیست؛ بلکه یعنی حمایت برابر و کرامت یکسان برای همه‌ی انسان‌ها، که تنها از راه نابودی تقسیمات طبقاتی ممکن می‌شود.

معنای واقعی بی‌طرفی — روشن‌تر

واژه‌ی بی‌طرفی نباید هرگز به معنای بی‌عملی در برابر ظلم باشد.
بی‌طرفی واقعی، اگر معنایی داشته باشد، باید به معنای دفاع از شأن برابر انسان‌ها باشد، نه چشم‌پوشی از استثمار. در این معنا، آنچه مردم «بی‌طرفی» می‌نامند، در حقیقت باید عدالت نام گیرد — یعنی رفتار برابر با همه‌ی انسان‌ها، نه پرهیز از موضع اخلاقی.

آنجا که ستم وجود دارد، سکوت به معنای بی‌طرفی نیست؛ بلکه رضایت به ستم است.
تنها موضع عادلانه و انسانی، عمل برای از میان بردن نظام‌هایی است که رنج می‌آفرینند، نه پنهان شدن پشت واژه‌ی «بی‌طرفی».

نتیجه‌گیری — سوسیالیسم به‌عنوان جایگزین واقعی

بی‌طرفی در نظام سرمایه‌داری، ابزاری است برای حفظ نابرابری و سلطه.
به مردم می‌گوید خاموش بمانند تا بی‌عدالتی ادامه یابد.
اما سوسیالیسم بی‌طرف نیست — جنبشی آگاه و جمعی برای عدالت، برابری و همبستگی انسانی است.

سوسیالیسم می‌کوشد نظامی را که انسان‌ها را مجبور به انتخاب میان ستمگر و ستمدیده می‌کند، از ریشه برچیند. در آن جهان، برابری نه شعار، بلکه واقعیتی اجتماعی است.

پس انتخاب پیش روی بشریت این است:
یا جهانی پر از «بی‌طرفی دروغین» که از اقلیت ثروتمند محافظت می‌کند،
یا جهانی از عدالت و برابری که به همه تعلق دارد.

و آن جهان، جهان سوسیالیسم است.