جبهه مردم افغانستان
(جما)
د افغانستان ولس جبهه
Afghanistan people’s front

فشار مالی به جای توپخانه: سیاست ترامپ در ونزوئلا

نویسنده: نیکلاس اوکس

منبع: مدرن دیپلماسی

۳۱ اکتوبر ۲۰۲۵

———————

زمانیکه دولت ترامپ نگاه خود را به کاراکاس دوخت، صرفاً به دلیل انتخاب مجدد تقلبی نیکولاس مادورو در سال ۲۰۱۸ نبود. این اقدام، آزمایشی مدرن در دیپلماسی اجباری بود، آزمایشی که میزان قدرت آمریکا را بدون فرود حتی یک تفنگدار دریایی بر خاک خارجی می‌سنجید.

با به‌رسمیت شناختن رهبر اپوزیسیون، خوان گوآیدو، به‌عنوان «رئیس‌جمهور موقت» ونزوئلا، واشنگتن قصد داشت ائتلافی برای بازگرداندن دموکراسی ایجاد کند. این برنامه جاه‌طلبانه بود: ترکیب تحریم‌های بخش نفت، انزوای بین‌المللی و سیل مشروعیت نمادین برای اپوزیسیون تا رژیم مادورو تحت فشار فرو بریزد. اما قدرت به ندرت تنها با نمادها تسلیم می‌شود.

تحریم‌های گسترده علیه PDVSA، شرکت نفت دولتی ونزوئلا، منابع مالی رژیم را خفه کرد، اما همچنین خط حیاتی اقتصاد کشور را فرو ریخت. عملیات «جیدئون»، یک حمله ناموفق مزدورانه که واشنگتن به سرعت از آن فاصله گرفت، اوضاع را بدتر کرد و برای بسیاری از ونزوئلایی‌ها تأیید کرد که دخالت آمریکا تنها سیاسی نیست، بلکه وجودی است. نتیجه‌ی این کمپین فشار، کمتر یک پیشرفت دموکراتیک و بیشتر فاجعه‌ای انسانی بود که در قالب نمایش قدرت نرم ارائه شد.

مادورو باقی ماند. اپوزیسیون تکه‌تکه شد. و آمریکا یک درس قدیمی را دوباره آموخت: تغییر رژیم، حتی وقتی با نام «فشار حداکثری» ارائه شود، همچنان با غرور و هزینه انسانی سابق همراه است.

-الگوی جهانی

ونزوئلا استثنا نبود؛ نمونه‌ای بود. همان دیپلماسی اجباری، فشار مالی و انزوای دیپلماتیک در جاهای دیگر نیز مشاهده شده است.

در ایران، «فشار حداکثری» تحریم‌های ثانویه فلج‌کننده را پس از خروج واشنگتن از توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ دوباره اعمال کرد. هدف، بازگرداندن تهران به میز مذاکره بود، اما اثر آن فشار بر مردم و شتاب دادن به متمایل شدن ایران به روسیه و چین بود.

کوبا شاهد بازگردانی قوانین دوران جنگ سرد، به‌ویژه فصل سوم قانون هلمز-برتون بود که به شهروندان آمریکایی اجازه می‌داد علیه شرکت‌هایی که از املاک مصادره‌شده سود می‌برند شکایت کنند. نیکاراگوئه با تحریم‌ها و محدودیت‌های ویزا برای حلقه نزدیک دانیل اورتگا مواجه شد. هر کمپین پیام یکسانی داشت: سیستم مالی آمریکا را به سلاح تبدیل کنید، هر کس با رژیم‌های «بد» معامله کند تهدید کنید، و درد اقتصادی ناشی از آن را به‌عنوان اهرم اخلاقی ارائه دهید.

روش ممکن است تغییر کرده باشد—از کودتاهای مخفی به روندهای قانونی—اما هدف همان مانده است. دولت ترامپ حقوق‌محوری را به ابزاری در سیاست خارجی تبدیل کرد، جایگزین شورش‌های پشتیبانی‌شده توسط سیا با فشار مالی خزانه‌داری شد.

-«سیاست ترامپ»

منطق پشت این سیاست چه بود؟ آنچه به نام «سیاست ترامپ» خوانده می‌شود، کمتر یک دکترین و بیشتر یک غریزه بود: ترکیبی از سیاست داخلی، ملی‌گرایی ژئو-اقتصادی و بازدارندگی.

برای دولتی که به ظاهر اهمیت می‌داد، سیاست خارجی به یک اجرا بدل شد. سخت‌گیری علیه «دیکتاتوری‌های سوسیالیست» با دیاسپورای ونزوئلا و کوبا در فلوریدا همخوانی داشت و بلوک مهم انتخاباتی را فعال می‌کرد. در عین حال، اجتناب از جنگ‌های جدید به ترامپ اجازه می‌داد ادعا کند «جنگ‌های بی‌پایان را پایان داده» و در عین حال بر جهان تسلط دارد.

اطرافیان نزدیک دولت، افرادی چون جان بولتون و مایک پومپئو، ونزوئلا و ایران را به‌عنوان جهاد اخلاقی علیه ظلم می‌دیدند، اما رئیس‌شان آن‌ها را از منظر یک معامله‌گر نگاه می‌کرد: به اندازه کافی فشار وارد کن، و طرف مقابل نهایتاً تسلیم خواهد شد. این فرض، پایه هر تصمیم سیاست خارجی از کاراکاس تا تهران بود. با این حال، وقتی رهبران قدرتمند تهدید وجودی احساس کنند، خود را مستحکم می‌کنند.

-واکنش جهانی

واکنش‌ها به کمپین واشنگتن تغییر نظم جهانی را نشان داد. بسیاری از دولت‌های اروپایی و آمریکای لاتین ابتدا از گوآیدو حمایت کردند، به امید اینکه فشار آمریکا فضای دیپلماسی را باز کند. اما با گسترش تحریم‌ها و تشدید بحران انسانی، همدلی جای خود را به شکاکیت داد.

در جهان جنوب، مشاهده تلاش دیگری برای تغییر رژیم توسط آمریکا، بدبینی دیرینه نسبت به اهداف واشنگتن را تقویت کرد. روسیه و چین از این فرصت استفاده کردند و خطوط اعتباری، تبادلات نفت و مشاوران امنیتی به دولت‌های تحت فشار ارائه دادند. بدین ترتیب، ونزوئلا به آزمایشگاه دور زدن تحریم‌ها و نمادی از مقاومت پساغربی تبدیل شد.

حتی متحدان نیز از شوق افراطی واشنگتن خسته شدند. شرکت‌های اروپایی که بین تحریم‌های آمریکا و مقررات اتحادیه اروپا گرفتار شده بودند، با معضل غیرقابل حل روبه‌رو شدند. قدرت خزانه‌داری آمریکا که زمانی نماد ثبات جهانی بود، اکنون بیشتر به ابزار اجبار یکجانبه شبیه شد.

-پیامدهای بلندمدت

دوران ترامپ پارادوکسی جالب ارائه کرد: اجبار بدون فتح، قدرت بدون اقناع.

تجربه ونزوئلا نشان داد که تحریم‌ها می‌توانند اقتصادها را ویران کنند اما به ندرت تغییر سیاسی واقعی ایجاد می‌کنند. در نبود راه‌های خروج قابل اعتماد یا تقسیمات داخلی، رژیم‌های اقتدارگرا خود را با چنین فشارهایی وفق می‌دهند و اغلب سرکوبگرتر و منزوی‌تر می‌شوند.

عادی‌سازی جنگ مالی نیز قواعد دیپلماسی جهانی را تغییر داده است. تحریم‌های ثانویه، کنترل صادرات و تهدیدهای قانونی اکنون ابزارهای استاندارد حکمرانی هستند. دولت‌های آینده، بدون توجه به گرایش ایدئولوژیک، دشوار بتوانند از آن‌ها چشم‌پوشی کنند؛ چرا که کافی است تا ظاهر موفقیت‌آمیز داشته باشند اما به اندازه کافی برای حل مشکل اصلی کارآمد نیستند.

در همین حال، دشمنان خود را وفق می‌دهند. از «ناوگان‌های تاریک» تا سیستم‌های پرداخت جایگزین، کشورهایی که تحت فشار آمریکا هستند، یاد می‌گیرند چگونه از چنگال دلار عبور کنند. نتیجه، فرسایش تدریجی نفوذ واشنگتن و ظهور سیستم‌های مالی موازی کمتر آسیب‌پذیر در برابر نظارت غرب است.

در نهایت، میراث دولت ترامپ در ونزوئلا و فراتر از آن، نه در رژیم‌هایی است که نتوانست سرنگون کند، بلکه در هنجارهایی است که بازتعریف کرده است. خط میان دیپلماسی و جنگ اقتصادی محو شده است. تغییر رژیم اکنون دیجیتال، قانونی و مالی شده است.

آیا این ابزار جدید نفوذ آمریکا را تقویت می‌کند یا باعث افراط آن می‌شود، هنوز نامعلوم است. اما یک چیز روشن است: عصر تحریم‌ها فرا رسیده و وسوسه استفاده از آن‌ها به‌عنوان چهره مدرن مداخله، پابرجا خواهد ماند.

بیان دیدگاه