برچسب: داود سرمد
-
فرزند كوهستان
دروصف ( سيدال سخندان) الااى رهرو جان در كف خلق كه ازما پيش، ترك سر نمودى كه با خون شرافت جوش پاكت ره پيكار ما را تر نمود ى ترا گويم كه كوهستان پا مير سيه پوشيده يكسر در غم تو ترا گويم كه رود مست آمو زند سر را به سنگ از ماتم تو…
-
جادوگران شب
در شهر شب که جلوه گه رنج و ماتم است سیمرغ خوفناک و سیه بال وحشتی گسترده بال خویش *** نی آبِ گریه می چکد از ابر پاره ئی نی زآذرخش تند جهیدن شراره ئی نی برق خنده ئی ست به چشم ستاره ئی تا رهروان راه شکست طلسم را از اوج آسمان بنماید اشاره…
-
اعتراف
ماييم ما كه جهد فراوان نكرده ايم يك درد خلق غمزده ،درمان نكرده ايم ماييم ما كه اين سر شوريده را هنوز در گيرو دار معركه ،قربان نكرده ايم ماييم ما كه دامن اين دشت و كوهسار از لاله هاي سرخ ،چراغان نكرده ايم در آتش شكنجه غولان روزگار خاكستر سيه شده ،افغان نكرده ايم…
-
پیمان بزرگ
به مهر و محبت، به عشق و وفا به عشاق مفتون جانان قسم به بلبل که شوریده از عشق گل غزلخوان شده در گلستان قسم به عفت، به عصمت،به شرم و حیا به پاکیزه گی های دامان قسم به فتح ظفر پیشه یی کامیاب که بربوده گوی از حریفان قسم به پایان هجران، به هنگام…
-
آتش غم
مرا ای دوستان تنها گذارید درین خلوتگۀ خاموش غمگین که امشب از فغانم در فلک هم نیابد خواب ره در چشم پروین دلم خواهد بجز از ساغر و می نباشد همدمی د ر محفل من مگر باشد که از خون می ناب بمیرد آتش غم در دل من دلم خواهد که در تنهایی شب بسازم…
-
کار نامه
کار نامه در بوستان خرم عشق و وفای ما هرزه گیاه غدر و خیانت نرسته به هر محفلی که محرم رازند اهل آن دربش به روی عنصر بیگانه بسته به بادا بلند رایت آزاده گی خلق زنجیر بنده گی و اسارت گسسته به آسیب ها به ما رسد از نیمه همرهان پیمان به سست عهد…
-
ريگ هاى مرده
ريگ هاى مرده اى رهروان خسته كه در كوچه هاى شب عمرى دويده ايد اما هزار حيف كه با يك جهان تلاش يك برق رهنما روشن نكرده ايد وكنون نفس زنان از پا نشسته ايد اى اشك هاى آبلهء پاى جست و جو كين گونه بينوا در خاكدان تيرهء يأس پوچ با چشم هاى پر…
