جبهه مردم افغانستان
(جما)
د افغانستان ولس جبهه
Afghanistan people’s front

فدرالیزم چیست؟

مفهوم فدرالیزم در نزد انارشیست ها

فدرالیزم، به مفهومی که کمون پاریس به آن بخشید، و سال ها قبل از آن برای نخستین بار که توسط سوسیالیست آزادیخواه بزرگ پرودون سوسیالیست بزرگ معرفی شد – بیش از هر چیز نفی ملت و دولت است.

برای فدرالیزم، نه ملت، نه وحدت ملی یا سرزمینی وجود دارد. فقط تجمعی از کمیون‌های فدرال وجود دارند، تجمعی که اصل تعیین‌ کننده‌ آن را فقط منافع جوانب ذیدخل را در نظر دارد و در نتیجه هیچ وقعی به سوال ناسیونالیزم یا قلمرو نمی گذارد.

به همان معیار، هیچ کشوری وجود ندارد، هیچ قدرت مرکزی دیگری برتر از گروه ها و تحمیل اقتدار خود به آن‌ها وجود ندارد: فقط نیروی جمعی ناشی از اتحاد گروه‌ها، آن نیروی جمعی ای که برای حفظ فدرال و تضمین سلامتی فدرال بر مبنای قرارداد صنفی واقعی ای عمل میکند، قراردادی که به طور آزادانه توسط هر یک از طرفین منعقد شده است، – به همین دلیل ما می گوییم این نیروی جمعی هرگز نمی تواند به چیزی مقدم تر و برتر از گروه های فدرال تبدیل شود، یعنی به چیزی شبیه به آنچه امروز دولت برای جامعه و کمیون است. دولت متمرکز و ملی ای دیگر وجود ندارد، فقط کمیون هایی وجود دارند که از استقلال کامل بهره مند هستند و«انارشی» واقعی در فقدان اقتدار مرکزی..

اما نباید به این باور باشیم که پس از سرکوب دولت ها و ناسیونالیزم، فدرالیزم به فردگرایی مطلق، به انزوا کشیدن، به خودخواهی می انجامد. نه، فدرالیزم سوسیالیستی است و برای سوسیالیزم آزادی ازهمبستگی جدایی ناپذیر است. کمیون ها، در حالی که کاملاً خودمختار هستند، بدون اینکه هیچ یک از آزادی های خود را قربان کرده باشند،خود را جبرا و عملا در همبستگی احساس می کنند. به بیان بهتر، برای تضمین بهتر آزادی خود، خود را با قراردادهای فدراتیو(اتحادیه یی)استواری متحد می کنند، جایی که در آن همه چیزهایی را که با منافع مشترک آنها مربوط می شود، تصریح می کنند: خدمات عمومی بزرگ، مبادله محصولات. ضمانت حقوق فردی و کمک متقابل در صورت بروز هرگونه تجاوز بر هستی آنها.

فدرالیزم ما فدرالیزم آنها

اگرچه ما درک خاص خود را از این مفهوم داریم، اما انحصاری بر آن نداریم، چنانکه برای هر شخصی که با سیستم سیاسی استرالیا آشنایی دارد واضح است. اگرچه انارشیست‌ها از فدرالیزم در اشاره به سازماندهی جامعه به شیوه‌ ای کاملاً از پایین به بالا استفاده می‌ کنند، اما در میان ایدئولوگ‌های جریان اصلی، معنای گسترده‌ تر و رایج‌ تری در شرح چگونگی سازماندهی دولت دارد.

در این درک اصلی، فدرالیزم به معنای واگذاری اکثریت صلاحیت های دولتی به واحدهای محلی است. به عنوان مثال، دولت ایالتی «نیو سوت ولز» مسئول پولیس،امور صحی، حمل و نقل، آموزش و سایر وظایف در قلمرو نیو ساوت ولز است – نه دولت فدرال. این دولت ایالتی قوانین خود را وضع می کند، مشروط بر اینکه با قانون اساسی مغایرت نداشته باشد، و وظایف دیگری مانند جمع آوری زباله و خاکروبه، اما تدویر و مراقبت از پارک ها اساس به شوراهای شهرداری تفویض شده است.

فدرالیست های آشکارتری در کشورهایی مانند ایالات متحده امریکا با سیستم رأی گیری فدرال رسوا ای وجود دارند؛ در سوئیس با «دموکراسی مستقیم» کانتونی (بخشی) معروفش. و هند که ایالت های متشکله آن زبان رسمی خود را دارند.

انارشیست ها از این فدرالیزم جمهوریخواه که در اساس فقط به نام فدرالیزم است و فدرالیزم را به حوزه سیاست محدود می کند انتقاد می کنند. انارشیست ها فدرالیزم را از تمرکز شدید و اقتدارگرایانه که سرمایه داری است دور نگه میدارند. جیمز گیوم، یکی از رفقای نزدیک باکونین، آن را به اختصارچنین بیان میکند: کشوری مانند سوئیس «به سادگی یک دولت فدراتیو است، و این کلمه به تنهایی تمام تفاوت‌های بین این دو سیستم را بیان میکند.»

گیوم خاطرنشان میکند که کانتون های سوئیس توانایی خاصی برای اداره امور خود دارند، اما آنها به عنوان «فردیت های متمایز و حاکمیت مطلق بر خود» در نظر گرفته نمی شوند. در عوض، آنها صرفاً انکساری از یک کلُ، به نام ملت سوئیس شناخته می شوند. خودمختاری کانتون ها به گونه قانونی توسط قانون اساسی فدرال محدود شده است، که خود یک قرارداد آزاد نیست، بلکه یک تحمیل است. کانتون هیچ حقی برای جدایی ندارد، و بنابراین چنین فدرالیزمی به عنوان یک فدرالیسم «فقط در کلمه» مورد حمله قرار می گیرد.

علاوه بر این، انارشیست ها با این طرز تفکر که هرگاه افراد هر واحد فدرال خود آزاد نباشد، میتواند وجود داشته باشد، مخالفت می کنند. پرودون با نوشتن در مورد ایالات متحده امریکا قبل از جنگ داخلی، خاطرنشان می کند که ناممکن است یک دولت برده دار متعلق به یک کنفدریش باشد.

واین ایده کمتر محسوس از پیوستن به یک دولت مطلقه به: «بردگی بخشی از ملت، نفی اصل فدراتیو نیست.»

در واقع، فدرالیزم جمهوریخواه بیشتر به معنای واگذاری عملیات سرکوبگر دولت به نخبگانی در سطح محلی است. اساسی ترین عملکرد دولت، حمایت از نهاد مالکیت خصوصی و تبعیت کارگران از سرمایه داران است. وقتی کارگران دست به اعتصاب «غیر مجاز» می زنند، این پولیس ایالتی است که به جای پولیس فدرال، برای آزار و اذیت و حمله به آنها وارد عمل می شود. البته در حالت این واقعیت را از نظر دور داشته باشید که هرگاه اوضاع واقعاً از کنترول خارج شود، نیروهای فدرال همیشه آزاد هستند وارد معرکه شوند. تاثیرات آن درست شبیه حالت معمول یک سیستم متمرکزاست. این فقط به شکل دیگری از اقتدارگرایی تبارز میکند، و ما با آن از ریشه مخالفیم، همانطور که با هر شکل دیگری از حکومت مخالفیم.

اهمیت فدرالیزم

مقاله گیوم نهایت جالب است، نه فقط به این دلیل که فدرالیزم ما را از فدرالیزم آنها متمایز می کند، بلکه به این دلیل که او برخی از مفاهیم اساسی را بیان می کند که آشکارا متاثر از افکار یک استاد قدیمی است که فدرالیزم به معنایی که کمون پاریس به آن داده، و به معنایی که پرودون به آن داده است، «بیش از همه، نفی ملت و دولت» میداند.در انارشیزم ملت دیگر وجود ندارد و به جای آن یک فدریشن بزرگ متشکل از کمیون ها است. اصل تعیین‌ کننده این فدریشن، وحدت ملی یا حاکمیت ارضی نیست، بلکه فقط منافع متقابل جوانب مربوطه است که اهمیت دارد «به مسائل ملی‌گرایی و سرزمینی توجهی ندارند.»

پس از پایان یافتن دولت، دیگر هیچ قدرت مرکزی «برتر» ی از گروه ها وجود نخواهد داشت که اقتدار خود را اقتدار خود را بر فدریشن ها تحمیل کند.

تنها چیزی که باقی می ماند «نیروی جمعی» است.

این مفهوم که کمتر شناخته شده است، برای درک کامل انارشیزم حداقل همانطور که توسط پرودون مطرح شد، حیاتی میباشد. این مفهوم برای اولین بار در اولین اثر مهم پرودون، معروف «مالکیت چیست؟» توضیح داده شد و شاید هم یکی از مهم‌ ترین مشارکت های فکری او باشد. نیروی جمعی به اثری اطلاق می‌شود که افراد تلاش‌های خود را به هم پیوند می زنند و نیرویی بیشتر از مجموع نیروی ساده اجزای آن‌ ها تولید می‌ کنند. به قول پرودون، این همان «آن قدرت عظیمی است که از اتحاد و هماهنگی کارگران و هم‌ گرایی و همزمانی تلاش‌های آنها ناشی می‌شود.»

ابتدا«نیروی جمعی» درملکیت چیست؟ به عنوان بخشی از نقد مالکیت خصوصی و کار مزدی بیان شد. یعنی حتی با فرض اینکه کارگران یک شرکت به طور عادلانه ای از طریق دستمزد برای کار خود جبران می شوند، نیروی جمعی ناشی از کار مشترک کارگران هنوز پرداخت نمی شود. در اینجا همیشه یک بدهی باقی می ماند. و او از مثال زیر استفاده می کند:

«نیرویی متشکل از هزار نفر که بیست روز کار می‌کنند، همان دستمزدی را دریافت کرده‌اند که برای پنجاه و پنج سال کار به یک نفر پرداخت می‌ شود. اما این نیروی هزار نفری در بیست روز کاری را انجام داده است که یک انسان به تنهایی قادر به انجام آن نبود، با وجود اینکه یک میلیون قرن زحمت کشیده بود.»

در واقع، فدرالیزم جمهوریخواه بیشتر به معنای واگذاری عملیات سرکوبگر دولت به نخبگانی در سطح محلی است. اساسی ترین عملکرد دولت، حمایت از نهاد مالکیت خصوصی، تبعیت کارگران از سرمایه داران است. وقتی کارگران دست به اعتصاب «غیر مجاز» می زنند، این پولیس ایالتی است که به جای پولیس فدرال، برای آزار و اذیت و حمله به آنها وارد عمل می شود. البته در حالت این واقعیت را از نظر دور داشته باشید که هرگاه اوضاع واقعاً از کنترول خارج شود، نیروهای فدرال همیشه آزاد هستند وارد معرکه شوند. تاثیرات آن درست شبیه حالت معمول یک سیستم متمرکزاست. این فقط به شکل دیگری از اقتدارگرایی تبارز میکند، و ما با آن از ریشه مخالفیم، همانطور که با هر شکل دیگری از حکومت مخالفیم.

اهمیت فدرالیزم

مقاله گیوم نهایت جالب است، نه فقط به این دلیل که فدرالیزم ما را از فدرالیزم آنها متمایز می کند، بلکه به این دلیل که او برخی از مفاهیم اساسی را بیان می کند که آشکارا متاثر از افکار یک استاد قدیمی است که فدرالیزم به معنایی که کمون پاریس به آن داده، و به معنایی که پرودون به آن داده است، «بیش از همه، نفی ملت و دولت» میداند.در انارشیزم ملت دیگر وجود ندارد و به جای آن یک فدریشن بزرگ متشکل از کمیون ها است. اصل تعیین‌ کننده این فدریشن، وحدت ملی یا حاکمیت ارضی نیست، بلکه فقط منافع متقابل جوانب مربوطه است که اهمیت دارد «به مسائل ملی‌گرایی و سرزمینی توجهی ندارند.»

پس از پایان یافتن دولت، دیگر هیچ قدرت مرکزی «برتر» ی از گروه ها وجود نخواهد داشت که اقتدار خود را اقتدار خود را بر فدریشن ها تحمیل کند.

تنها چیزی که باقی می ماند «نیروی جمعی» است.

این مفهوم که کمتر شناخته شده است، برای درک کامل انارشیزم حداقل همانطور که توسط پرودون مطرح شد، حیاتی میباشد. این مفهوم برای اولین بار در اولین اثر مهم پرودون، معروف «مالکیت چیست؟» توضیح داده شد و شاید هم یکی از مهم‌ ترین مشارکت های فکری او باشد. نیروی جمعی به اثری اطلاق می‌شود که افراد تلاش‌های خود را به هم پیوند می زنند و نیرویی بیشتر از مجموع نیروی ساده اجزای آن‌ ها تولید می‌ کنند. به قول پرودون، این همان «آن قدرت عظیمی است که از اتحاد و هماهنگی کارگران و هم‌ گرایی و همزمانی تلاش‌های آنها ناشی می‌شود.»

ابتدا«نیروی جمعی» درملکیت چیست؟ به عنوان بخشی از نقد مالکیت خصوصی و کار مزدی بیان شد. یعنی حتی با فرض اینکه کارگران یک شرکت به طور عادلانه ای از طریق دستمزد برای کار خود جبران می شوند، نیروی جمعی ناشی از کار مشترک کارگران هنوز پرداخت نمی شود. در اینجا همیشه یک بدهی باقی می ماند. و او از مثال زیر استفاده می کند:

«نیرویی متشکل از هزار نفر که بیست روز کار می‌کنند، همان دستمزدی را دریافت کرده‌اند که برای پنجاه و پنج سال کار به یک نفر پرداخت می‌ شود. اما این نیروی هزار نفری در بیست روز کاری را انجام داده است که یک انسان به تنهایی قادر به انجام آن نبود، با وجود اینکه یک میلیون قرن زحمت کشیده بود.»

او در جای دیگر مثال میزند که، دوصد مرد در دو ساعت یک ابلیسک (سنگ استوانی ای با سر هرمی) را روی پایه آن قرار میدهند و خاطرنشان میکند که یک نفر نمیتوانست همان کار را در دوصد روز انجام دهد.

پرودون بعداً مفهوم نیروی جمعی را در زمینه های مختلف قرار داد و معنای آن را گسترش داد. او از آن برای اشاره به عقل جمعی، نتیجه کار ترکیبی فکری؛ نیروی اجتماعی، تشکیل جامعه بر اساس عملکرد افراد و گروه های متشکله آن؛ وجود جمعی، طریقی که آزادی فردی فقط در پرتو روابط اجتماعی فرد می تواند حقیقت یابد و به عنوان نوعی نگرۀ از خود بیگانگی، که به موجب آن مردم «علل» را به اشتباه می‌گیرند – مانند اینکه رهبر را منبع قدرت بدانند درعوض افرادی که از او اطاعت می‌کنند، یا پول را به خودی خود به‌ عنوان منبع ارزش بدانند، درعوض قرارداد جمعی که به پول ارزش می دهد.

همانطوری که گیوم بیان می کند، نیروی جمعی نتیجه فدریشن گروه ها است که برای حفظ و تضمین قرارداد فدرال عمل میکند. به چیزی برتر از کمون های فدرال نمیشود، یا مشابه به آن چیزی که بنام دولت یا نیرویی بر جامعه حاکم است میشناسیم. دولت در اینحال منحل می‌شود و ما واقعاً وارد یک حالت «ان آرشی، فقدان قدرت مرکزی» می‌شویم.

این تکذیب افسانه ایست که فدرالیزم، مانند سازمان‌های آزادیخواه، صرفاً تحقق فردگرایی و آشفتگی است. این اسطوره توسط مخالفان انارشیزم – معمولاً مارکسیست ها، که اصرار دارند تمرکز برای هماهنگی و همکاری مؤثر لازم است – زنده نگه داشته می شود – اما همچنین توسط برخی از حامیان انارشیسم: یعنی فردگرایانی که به هر سازمانی، فراتر از سطح خویشاوندی غیررسمی گروه های ساده به عنوان تجاوز به آزادی‌های شان نگاه میکنند.

فدرالیزم اعتراف به این است که فرد تنها از طریق روابط اجتماعی خود با دیگران میتواند آزاد شود. فقط بر این اساس است که میتوان یک سوسیالیزم معنادار ساخت. واحدهای مختلف متشکله به گونه مستقل از طریق قراردادهای با انگیزه همبستگی و منافع متقابل خود ر به یکدیگر پیوند می دهند. در چنین فرآیندی آزادی قربانی نمی شود – بلکه تضمین شده است.

فدرالیزم: مانعی برای اتحاد؟

شناسایی فدرالیزم به عنوان تفرقه، هرج و مرج و بی نظمی یک ابزار تبلیغاتی ارزشمند برای تمرکزگرایان از هر طیفی است، و این اتهام احتمالاً مهم ترین خط گسستی است که انارشیست ها را از سایر سوسیالیست ها جدا می کند. برای ما مهمترین چیزی که باید روی آن تاکید کرد این است که وحدت را باید از متحدالشکلی متمایز کرد.

این اتهام که یک فدرالیزم به تعدادی از نظرات و استراتژی‌های مختلف منجر می‌شود، اتهامی است که از صمیم قلب توسط انارشیست‌ها پذیرفته شده است. در واقع، این یکی از مهمترین دلایلی است که ما از آن حمایت می کنیم. شرایط زندگی ما به قدری متفاوت است و به سرعت در حال تغییر است که اجبار یک نمونه ثابت از یک سازمان در جامعه خود به تنهایی به هرج و مرج منجر می شود. مخالفت هایی که به طور طبیعی از افراد مختلف و گروه های مختلفی که با یکدیگر برای یک هدف مشترک کار می کنند بروز می کنند، برای زنده نگهداشن سازمان ها ضروری است.

سوسیالیزم آزادیخواهاه خود را نه فقط به عنوان یک شورش علیه ساختارهای سیاسی و اقتصادی اقتدارگرا، بلکه به عنوان یک شورش علیه مطلق گرایی ای که در ریشه آنها نهفته است، تبارز میدهد. باکونین در توجیه حق جدایی واحدهای یک فدریشن، حتی پس از موافقت آنها با فدریشن، اظهار می‌دارد که «هیچ تعهد دائمی را نمیتوان با عدالت انسانی، که تنها چیزی است که می‌تواند نمودار اقتدار در میان ما باشد، پذیرفت». بدون حق تجمع آزاد و جدایی آزاد، «کنفدریشن چیزی جز تمرکز در لباس دیگری نخواهد بود.»

تنوعی که از یک فدریشن حاصل می شود به هیچوجه یک عیب محسوب نمی شود، بلکه یک ویژگی است. از اینرو یکبار دیگر به توجیهی شیوا از باکونین باز می گردیم:

من هرگز از تکرار آن خسته نمی شوم: یکنواختی مرگ است. تنوع زندگی است. وحدت انضباطی که فقط در هر محیط اجتماعی به ضرر خلاقیت و زندگی خودجوش ایجاد می شود، ملت ها را می کشد. وحدت زنده و واقعاً قدرتمند، وحدتی که همه ما میخواهیم، ​​آن چیزی است که آزادی در دل مظاهر آزاد و متنوع زندگی ایجاد میکند و خود را از طریق مبارزه نشان میدهد: این تعادل و هماهنگی همه نیروهای زنده است.»

او در جای دیگری به همین نکته یکبار دیگر اشاره میکند: «یکسانی اصلاً وحدت نیست; این انتزاع آن، کپوت مورتوم، مرگ آن است. فقط وحدتی واقعی است که در میان بزرگترین تنوع زندگی میکند.»

«شما ها که نمیتوانید بدون مجموعه‌ ای از قانونگذاران، مدعی العموم ها، وکلا، مأموران گمرکات، پولیس‌ها، وحدت را تصور کنید، هرگز نمیدانید که وحدت واقعی چیست! آنچه شما وحدت و تمرکز می نامید چیزی به جز هرج و مرج همیشگی که به عنوان تهداب برای استبداد بی پایان عمل می کند نیست. اتخاذ این شرایط آشفته نیروهای اجتماعی استدلالی برای ادامه استبداد است – استبدادی که واقعاً عامل هرج و مرج است.»

از شهروندان گرفته تا تولید کنندگان

فدرالیزم حیاتی ترین مؤلفه برای انسجام جنبش کارگری است که مالکیت خصوصی و دولت را لغو می کند و به جای آن سوسیالیزم آزاد را ایجاد میکند. در حالی که جامعه قدیم بر اساس نیازهای سیاست، خود را با تقسیم بندی ملت ها سازماندهی میکند، جامعه جدید با توجه به نیازهای تولید، خود را توسط فدریشن های گروه های صنعتی سازمان میدهد. به قول امیل پوژه: «از این پس، تولید کننده در برابر جامعه موجود که فقط شهروند را به رسمیت می شناسد، جلوه می کند.»

این مقاله را با نقل قول دیگری از پرودون به پایان می رسانم. به نظر من، این مقوله به طور دقیق مأموریت انارشیسم و ​​نقش حیاتی فدرالیزم در آن را خلاصه می کند:

«این سازمان صنعتی است که ما به جای دولت قرارمیدهیم.

به جای قوانین، ما قراردادها را خواهیم گذاشت – هیچ قانونی در معرض اخذ رأی گذاشته نخواهد شد، نه حتی به رای اکثریت. هر شهروند، هر کمیون یا شرکت، قانون خود را می سازد..

به جای قدرت های سیاسی، نیروهای اقتصادی را قرار می دهیم.

به جای طبقات باستانی اشراف، روستانشینان و دهقانان، یا بورژوازی و پرولتاریا، عناوین عمومی و بخش های خاص صنعت را قرار می دهیم: کشاورزی، تولیدی، بازرگانی و غیره..

به جای نیروی عمومی، نیروی جمعی خواهیم گذاشت.

به جای ارتش های ثابت، انجمن های صنعتی را قرار می دهیم.

به جای پولیس، هویت منافع را قرار می دهیم.

به جای تمرکز سیاسی، تمرکز اقتصادی را قرار می دهیم.»

نوشته دانیل رشید – جنوری ۲۰۲۰

باز نشر صفدر سفاح

07می 2022

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

یک وبسایت یا وبلاگ در WordPress.com بسازید

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: